searchicon

کپی شد

تقاضاى بيعت‏

يکى از عوامل  و زمینه های پیدایش واقعه کربلا،  عامل تقاضاى بيعت است. استاد مطهری در این باره می گوید: امام حسين (علیه السلام) درمدينه بود. معاويه قبل از مردنش مى‏خواست مسئله جانشينى يزيد براى بعد از خود را مسلّم کند؛ لذا تصمیم گرفت  از امام (علیه السلام) بيعت بگيرد، ولی  موفق نشد. بعد از مرگ معاویه، يزيد تصمیم گرفت از آن حضرت  بيعت بگيرد و بيعت امام با او ؛ يعنى امضا کردن و صحّه گذاشتن نه تنها روى خلافت شخص يزيد که آدم فاسدی بود، بلکه تأیید سنتى  که معاويه پايه گذارى کرده بود. آن سنت این بود که  خليفه پيشين خليفه بعدى را تعيين کند، نه اين که خليفه پيشين برود، بعد دیگران جانشين او را تعيين کنند، و نه این که  همانند شيعان،  به نصّى که از طرف خداوند متعال و به وسیله پيامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) رسيده است عمل کنند. در واقع التزام به  امرى که نه شيعه به آن قائل است و نه سنّى؛ یعنی خليفه‏اى خليفه ديگر را؛ پسر خود را به عنوان ولىّ امر مسلمانان تعيين كند. بنابراين، اين بيعت تنها امضا كردن خلافت آدم ننگينى؛ مانند يزيد نيست؛ امضا كردن سنتى است كه مى‏خواست به وسيله معاويه پايه گذارى شود.

در اين جا امام حسين (علیه السلام) در برابر این تقاضا؛ یعنی تقاضای بیعت، عکس العمل منفی نشان مى‏دهد و وقتی آن حضرت را تهديد مى‏کنند، مى‏ فرماید: حاضرم کشته شوم ولی بيعت نخواهم کرد.[1]

نقل شده است: امام (علیه السلام) به وليد بن عتبة بن ابى سفيان، والى یزید در مدينه، که مأمور بیعت گرفتن از آن حضرت بود، فرمود: … يزيد مردى فاسق و شراب‏خوار و قاتل نفوس محترم بوده و كسى است كه علنا به فسق مى‏پردازد و شخصى چون من با شخصی همانند او بيعت نخواهد كرد.[2]

در ملاقاتی که امام حسين (عليه السّلام) با مروان[3] داشت. مروان گفت: اى ابا عبد اللَّه، نصيحتى را از من بشنو و بپذير. آن حضرت فرمود: «چيست؟ بگو تا بشنوم». گفت: تو را به بيعت با يزيد اميرالمؤمنين فرمان مى‏دهم؛ زیرا براى دين و دنيايت بهتر است. امام حسين (عليه السّلام) فرمود: إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ، آن گاه كه امت، گرفتار فرمانروایی؛ چون يزيد گردد، بايد فاتحه اسلام را خواند. به تحقيق از جدم رسول اللَّه (صلی الله علیه و آله) شنيدم كه فرمود: خلافت بر آل ابى سفيان حرام است.[4] پس ، تهدید و اقدام بنی امیه مبنی بر  بیعت گرفتن برای یزید از امام حسین (علیه السلام) و امتناع آن حضرت از این امر، یکی از عوامل و زمینه های مهم پیدایش واقعه کربلا است.


[1]. مطهرى‏، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى‏، ج 17، ص 141.

[2]. ر.ک: سيد بن طاوس، اللهوف على قتلى الطفوف‏، ص 23.

[3]. مروان بن حكم بن أبى العاص بن عبد شمر بن عبد مناف، ابو عبد الملک، خليفه اموى و سر سلسله دودمان آل مروان (اموى) است. دولت آنان به نام مروانيان معروفند. او در مكّه متولّد و در طائف باليد و ساكن مدينه شد، عثمان او را از خواص خود ساخت و كاتب خود نمود. وی بعد از قتل عثمان با عائشه در غائله بصره شركت نمود و در صفين همراه معاويه بود. در زمان معاويه والى مدينه شد و ابن زبير او را از مدينه براند و به شام رفت و در سال 65 قمری با طاعون هلاک شد و به روايتى همسرش مادر خالد بن يزيد وى را كشت. ر.ک: سيد بن طاووس، لهوف، ترجمه: مير ابوطالبى، سيد ابوالحسن، محقق و مصحح: تبريزيان، فارس، ص 86 (پاورقی 2).

[4]. ر.ک: اللهوف على قتلى الطفوف‏، ص 24.