کپی شد
تفکرات و اندیشههای حکومت فاطمیان
اسماعیلیان فاطمی به طور کلی چارچوب تعالیم اعتقادی اسماعیلیانِ نخستین را حفظ کردند و همانند اسلاف و پیشینیان خود، بین ظاهر و باطن دین تمایز قائل بودند؛ ولی بر خلاف اسماعیلیان نخستین که بر باطن و حقایق مکتوم در آن تأکید داشتند، اسماعیلیان فاطمی ظاهر و باطن را مکمل یکدیگر میدانستند و مراعات تعادل بین آن دو را واجب میشمردند؛ از این رو، نزد اسماعیلیانِ فاطمی، دسترسی به «حقیقت» بدون «شریعت» امکانپذیر نبود و حقایق نیز همیشه با شرایع یا ظواهر دین مرتبط بودند.[1] در نتیجه، دعوت فاطمی رسماً مواضع اباحی قرامطه را که تأکید بر باطن داشتند، و ظاهر (شریعت) را نفی میکردند، باطل میدانست.
علمای فاطمی آثار بسیاری در زمینههای علوم ظاهری و علوم باطنی، و علم تأویل تألیف کردند، ولی به علم تفسیر هیچگونه توجهی نداشتند و در آن زمینه تنها به تعالیم امامان خود اکتفا می کردند.[2]
اسماعیلیان فاطمی بینش ادواری اسماعیلیانِ نخستین را درباره تاریخ مذهبی بشر حفظ کردند، ولی به علت آنکه فاطمیان، مدعی امامت بودند، به تدریج تغییراتی در نظریه اَسلاف خود در زمینه امامت پدید آوردند. به طور خاص، آنها طول دوره ششم تاریخ؛ یعنی دوره اسلام، شمار امامان آن دوره را مورد تجدیدنظر قرار دادند، به طوری که تداوم نامحدود در امامت و وجود بیش از 7 امام در دوره اسلام امکانپذیر گردد. اسماعیلیان فاطمی معتقد بودند که در آخرالزمان یکی از امامان اسماعیلی از اعقاب محمد بن اسماعیل و مستنصر فاطمی به عنوان قائم و ناطق هفتم، آغازگر آخرین دوره تاریخ بشر خواهد بود.[3]
جهانشناسی اخوان الصفا نیز همانند نظامهای نسفی و دیگر داعیان قرمطی آن زمان، مبتنی بر فلسفه نو افلاطونی بوده است. رسائل اخوان الصفا، هیچگونه تأثیری بر ادبیات دوره فاطمی برجا نگذاشت و مؤلفان اسماعیلی آن دوره نیز اشارهای به این اثر عظیم ندارند؛ ولی از حدود دو قرن بعد از زمان تألیف، این رسائل اهمیت ویژهای در آثار اسماعیلیان طیبی در یمن پیدا کرد.[4]
[1]. قاضی نعمان، دعائم الاسلام، ج ۱، ص ۵۳ و ۶۹ – ۷۱.
[2]. دعائم الاسلام، ج ۱، ص ۲۵ – ۲۷ و 31.
[3]. صوری، محمد، القصیدة الصوریة، به کوشش: تامر، عارف، ج ۱، ص ۴۱ – ۷۱.