کپی شد
تفسیر
فهرست
مفهوم شناسی تفسیر
معنای لغوی تفسیر
تفسیر از ریشه “فسر” مصدر باب تفعیل است و لغت شناسان؛ معانی متعدّدی برای این واژه آورده اند که برخی از آنها عبارتند از: کشف مراد از لفظ مشکل[1]؛ کشف معنای لفظ و اظهار آن[2]؛ بیان نمودن معنای سخن[3]؛ بیان و تشریح معنا و لفظ آیات قرآن[4]؛ کشف معنای معقول[5]؛ اظهار معنای معقول[6]؛ بیان[7]؛ ابانه[8]؛ بیان و توضیح دادن شیء[9]؛ آشکار ساختن امر پوشیده[10]؛ شرح قصه های مجمل قرآن کریم[11] و…
این نکته هم لازم به ذکر است که برخی مانند سیوطی در الاتقان و زرکشی در البرهان “تفسیر” و “فَسْر” را مشتق شده از “سَفْر” دانسته اند. دلیل آنان بر این ادعا همگونی و تناسب معنای “فسر” و “سفر” (آشکار شدن) میباشد، اما طبق بررسی های انجام شده، این دو واژه، دو معنا و کاربرد متفاوت دارند: “تفسیر” و “فسر” اغلب درباره اظهار معنای معقول و آشکار کردن مطالب علمی و معنوی استعمال می شود و “سفر” در مورد آشکار کردن اعیان و اشیاء خارجی و محسوس به کار میرود[12]؛ لذا نه تنها تناسب معنایی لازم بین این دو وجود ندارد، به فرض چنین تناسبی، صرف همگونی و تناسب معنایی “سفر” و “فسر” دلیل بر اشتقاق و انشعاب “تفسیر” و “فسر” از “سفر” نیست.
معنای اصطلاحی تفسیر
البتّه ذکر این نکته لازم است که ارائه یک تعریف کامل که جامع افراد و مانع اغیار باشد امر ساده ای نیست چرا که هر تعریفی که از تفسیر ارائه شود، براساس پیش فرض هایی است که ممکن است در تحلیل نهایی خدشه دار شود. به هر حال دو تعریف می توان از تفسیر ارائه کرد. در تعریف اول “تفسیر به عنوان یک علم” و در تعریف دوم “تفسیر به عنوان تلاش فکری مفسر” مطرح شده است:
1. تفسیر، علمی است که به وسیله آن، معانی آیات قرآن و مراد خداوند از آن، با استفاده از منابع معتبر، بر مبنای قواعد ادبیات عرب، اصول مشترک محاوره و مفاهمه و قرائن متصل و منفصل کلام به دست می آید.
2. تفسیر، عبارت است از کشف و بیان معانی آیات قرآن و مراد خداوند از آن، با استفاده از منابع معتبر، بر مبنای قواعد ادبیات عرب، اصول مشترک محاوره و مفاهمه و قرائن متصل و منفصل کلام.
اهمیت تفسیر قرآن
تفسیر قرآن همانند دیگر علوم اسلامی در حركت از سرمنزل وحی تا به امروز، به پیشرفت و سیر تكاملی خود ادامه داده و به صورت دانشی روشمند و گسترده درآمده است. یكی از مهم ترین وظایفی كه از جانب خداوند متعال به پیامبر اكرم (ص) واگذار شده، براساس آیه “و أنزلنا الیك الذكر لتبین للناس ما نزل الیهم و لعلهم یتفكرون”[13] تبیین و تفسیر قرآن است؛ لذا پیامبر (ص) نخستین كسی است كه به تفسیر آیات قرآن پرداخته و در طول عمر شریف خود بر این امر اهتمام ورزیده است.
كلمه “تفسیر” در آغاز به شرح كتب و نوشته های علمی و فلسفی اطلاق می شد و مترادف با شرح و بیان معانی آنها بود. از این روی؛ شرح های یونانی و عبری آثار ارسطو را تفسیر می گفته اند، اما رفته رفته این واژه در فرهنگ اسلامی، بیشتر به كتاب های خاصی كه در شرح قرآن كریم نوشته می شد اطلاق گردید.[14] واژه “تفسیر” یك بار در قرآن آمده و آن هم به معنای بیان و شرح است: “و لا یأتونك بمثل الا جئناك بالحق و أحسن تفسیراً”[15] این آیه در پاسخ مشركان مكه كه همواره پیامبر (ص) را مورد شماتت قرار می دادند و در نبوت و رسالت حضرت، تشكیك می كردند، چنین پاسخ می دهد: “و [كافران و مشركان] برای تو هیچ مثلی نیاورند، مگر آن كه [جوابی] حق و خوش بیان تر برایت بیاوریم.” مفسران و دانشمندان علوم قرآنی در اهمیت و شرافت “علم تفسیر” سخنان فراوانی ایراد كرده اند. از جمله مرحوم طبرسی، مؤلف تفسیر مجمع البیان، علم تفسیر را اجلّ علوم می داند.[16]
سیوطی، مؤلف «الاتقان فی علوم القرآن»، نیز معتقد است: “شریف ترین علمی كه انسان به آن مشغول می شود و در آن غور می نماید، علم تفسیر است”.[17] وی همچنین در كتاب «الاتقان» از راغب اصفهانی چنین نقل می كند: “ارزنده ترین فنی كه انسان بیاموزد، تفسیر قرآن است.”[18] توضیح این كه: اهمیت یك فن یا به جهت اهمیت موضوع آن است یا از جهت هدف و غرض از آن و یا از لحاظ نیاز بیشتر به آن است و فن تفسیر از هر سه جهت برتری دارد.
زیرا اولاً: از جهت موضوع، موضوع آن، كلام خداوند است كه سرچشمه تمام حكمت ها است.
ثانیاً: از جهت غرض و هدف كه هدف از این فن، شناخت معانی آیات قرآن و مقصود خداوند و رسیدن به سعادت واقعی است و ثالثاً از لحاظ نیاز به آن، از آن جا كه هر كمال دینی یا دنیوی نیازمند علوم شرعی و معارف دینی است و این علوم و معارف نیز متوقف بر قرآن است، لذا از این جنبه نیز تفسیر قرآن بر دیگر علوم و فنون برتری دارد.
تاریخچه تفسیر قرآن
تفسیر از قدیمى ترین اشتغالات علمى است كه دانشمندان اسلامى را به خود جلب و مشغول كرده و تاریخ آن از عصر نزول قرآن شروع شده است. این معنا(تبیین و تفسیر آیات) از آیه “كَما أَرْسَلْنا فِیكُمْ رَسُولًا مِنْكُمْ، یتْلُوا عَلَیكُمْ آیاتِنا، وَ یزَكِّیكُمْ وَ یعَلِّمُكُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ”[19] به خوبى استفاده می شود، چون مىفرماید: همان رسولى كه كتاب قرآن به او نازل شد، آن كتاب را به شما تعلیم مىدهد.
ابتداء؛ بحث از قرآن از چارچوبه جهات ادبى آیات، و شأن نزول آنها، و مختصرى استدلال به آیات براى توضیح آیاتى دیگر، و اندكى تفسیر با روایات وارده از رسول خدا (ص)، در باب قصص و معارف مبدأ و معاد، و امثال آن تجاوز نمی كرد. در زمان تابعین جریان به همین منوال بود، تنها چیزى كه به آن اضافه كردند، این بود كه بیشتر از گذشتگان در تفسیر خود، روایت آوردند، (كه متأسفانه در بین آن روایات، احادیثى بود كه یهودیان جعل كرده، و در بین قصص و معارف مربوط به آغاز خلقت، و چگونگى ابتداء خلقت آسمان ها، و تكوین زمین، و دریاها، و بهشت شداد، و خطاهاى انبیاء و تحریف قرآن، و چیزهایى دیگر از این قبیل؛ داخل احادیث صحیح نمودند، و هم اكنون در پاره اى روایات تفسیرى و غیر تفسیرى، از آن قبیل روایات دیده مىشود).
در عصر خلفاء، فتوحات اسلامى شروع مىشود، و مسلمانان در بلاد فتح شده با فرقه هایى مختلف، و امّت هایى گوناگون، و با علماى ادیان و مذاهب مختلف آشنا می شوند، و این خلط و آمیزش سبب مىشود بحث هاى كلامى در مسلمانان شایع شود.
از سوى دیگر در اواخر سلطنت امویان و اوائل عباسیان؛ یعنى در اواخر قرن اول هجرت، فلسفه یونان به زبان عربى ترجمه شد و در بین علماى اسلام انتشار یافت به طوری که در همه جا مباحث عقلى ورد زبان ها و نقل مجالس علماء شد.
و از سوى سوم؛ مقارن با انتشار بحث هاى فلسفى، مطالب عرفانى و صوفى گرى نیز در اسلام راه یافته، جمعى از مردم به آن تمایل نمودند، تا به جاى برهان و استدلال فقهى، حقایق و معارف دینى را از طریق مجاهده و ریاضت هاى نفسانى دریابند.
و از سوى چهارم، جمعى از مردم سطحى؛ به همان تعبد صرف كه در صدر اسلام نسبت به دستورات رسول خدا (ص) داشتند، باقى ماندند، و بدون این كه كارى به عقل و فكر خود داشته باشند، در فهم آیات قرآن به احادیث اكتفاء نموده، و در فهم معناى حدیث هم هیچ گونه مداخله اى ننموده، به ظاهر آنها تعبد مى كردند، و اگر هم احیاناً بحثى از قرآن مى كردند، تنها از جهات ادبى آن بود، و بس. این چهار عامل باعث شد كه روش اهل علم در تفسیر قرآن كریم مختلف شود.[20]
جایگاه شأن نزول در تفسیر قرآن
آیات و سوره های قران کریم بر دو قسم است؛ الف: دسته ای از آنها بدون این که رویدادی رخ داده و پرسشی مطرح شده باشد نازل شده اند، مانند برخی از آیات که مردم را به اندیشۀ توحیدی و اعتقاد به مبداء و معاد و نبوّت و اصول عالی اخلاقی و رفتار مطبوع انسانی دعوت می کند یا از تفاصیل و جزئیات عالم پس از مرگ و برزخ و قیامت و احوال نیکان و بدان گزارش می دهد و یا برخی از آیاتی که تاریخ و قصص پند آموز امت های گذشته و فرجام کار هر گروه را نام می برد.[21]
ب. دسته دیگری از آیات در پی حادثه و یا واقعه ای که رخ داده و یا پرسشی که مطرح شده نازل شده اند.
در اصطلاح مفسران و دانشمندان علوم قرآنی، آن رویداد یا پرسشی که به اقتضای آن، قسمتی از یک آیه یا بخشی از آن و یا چند آیه و یا یک سوره از قرآن کریم؛ هم زمان یا در پی آن نازل شده است، سبب و شأن نزول می گویند.[22]
در مورد جایگاه شأن نزول در فهم قرآن کریم چند دیدگاه وجود دارد:
1. برخی از دانشمندان اسلامی هر گونه تفسیری را بدون شناخت شأن نزول آیات، ناممکن می دانند. “واحدی” می گوید: آگاهی از سبب نزول آیات، مهم ترین امری است که شناخت صحیح آیات قرآن بدون اطلاع از آن ممتنع است.[23]
جلال الدین سیوطی نیز همین سخن را مورد توجه قرار می دهد.[24]
2. برخی دیگر بر این تصور اند که جستجو در اسباب نزول آیات، صرفاً یک موضوع تاریخی و کشف رخدادهای زمان گذشته است که ارزش علمی چندانی ندارد.[25]
3. حق این است که شأن نزول در فهم آیات قرآنی و تفسیر آن نقش به سزایی دارد. هر کس با سبک و اسلوب بیان قرآن آشنا باشد؛ متوجه می شود بسیاری از آیات با اکتفاء به قرائن موجود در جو و فضای زمان نزول، بیان شده اند. بنابراین؛ آگاهی نسبت به زمان و مکان و اشخاص و شرایط و مقتضیّات و اسباب نزول نقش عمده ای در رفع ابهام از چهره آیات و فهم مدلول آن ها دارد. علّامه طباطبایی می نویسد: حوادث و وقایعی که در روزهای دعوت برای پیامبر(ص) رخ داد و نیازهای ضروری نسبت به احکام و قوانین اسلامی، سبب نزول بسیاری از سور و آیات گردیده است و شناخت این اسباب تا حد زیادی در فهم آیه و معانی و اسرار آن کمک می کند.[26]
ولی از سوی دیگر باید توجه داشت روایاتی که در شأن نزول آیات قرآن وارد شده اند اگر مستند و معتبر باشند هر چند در فهم آیات کمک فراوانی می کند، امّا مفهوم آیات را تخصیص نمی زند و معنا را منحصر در همان مصداق و مورد خاص نمی کند. بلکه محتوای قرآن برای همیشۀ دوران است.
جایگاه عقل در درک قرآن
آیات قرآن کریم را می توان از دو دیدگاه تقسیم بندی کرد. در دیدگاه اول، موضوعات ارائه شده در دو ردۀ محکم و متشابه تقسیم بندی می شوند. این تفکیک در آیۀ هفتم سورۀ آل عمران صریحاً با این تعبیر بیان شده است: “مِنْهُ آياتٌ مُحْكَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهات”.
تفکیک دیگری نیز که وجود دارد در معانی مختلف قرآن است؛ زیرا علاوه بر معنای ظاهری و اولیه کلمات قرآنی، به تصریح روایات، لایه های دیگر معنایی نیز وجود دارند که هر فردی با توجه به توانایی اندیشۀ خویش می تواند بدان دست یابد.
با توجه به مقدمۀ فوق، نقش عقل در فهم قرآن را می توان در چهار بخش مورد بررسی قرار داد:
1. معنای ظاهری آیات محکم: آیات محکم که بخش وسیعی از قرآن را دربرگرفته و شامل ادعیه، بیان تاریخ و … می شود، قابلیت درک عقلی از طرف تمام افراد بشر را دارد. به عنوان نمونه، اگر در قرآن بخوانیم “لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها”[27]، هر انسان اندیشمندی می تواند این برداشت کلی را داشته باشد که خداوند تکلیفی که از توانایی یک بنده خارج باشد را بر گردن او نخواهد نهاد.
هنگامی که تمام مخاطبان قرآن، یک معنا را از عبارتی برداشت کنند، این نشانگر آن است که عقلشان توانایی درک مفهوم قرآنی را دارد و بر این اساس، هرگز نمی توان این بهانه را عنوان کرد که عقل ما از فهم قرآن عاجز بوده است. در حالی که بیشتر آیات قرآن، به شیوه ای نازل شده اند که دست کم معنای ظاهری و اولیه آن توسط عموم مردم قابل درک و تعقل باشد.
2. لایه های معنایی آیات محکم: بر اساس برخی روایات، قرآن علاوه بر معنای ظاهری که در جای خود، صحیح و قابل استفاده است، لایه های معنایی دیگری دارد که قابل دسترسی برای هر فردی نبوده و اشخاصی که از اندیشه و تقوای بیشتری برخوردار باشند، می توانند بدان دست یابند.[28]
اگر شخصی نتواند به تمام این معانی دست یابد، دلیلی بر آن نیست که عقل خود را در معنای ظاهری و اولیۀ آیات نیز به کار نگیرد.
3. معنای ظاهری آیات متشابه: ظاهر برخی از عبارات قرآنی، معنایی را می رسانند که با آموزه ها و اعتقادات دینی سازگار نیست، به عنوان نمونه اگر آیۀ ” يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْديهِم”[29] را به ظاهر لفظی آن معنا کنیم، نتیجه اش آن است که خداوند نیز مانند موجودات مادی، دستانی داشته باشد که این مخالف عقاید دینی است و به همین دلیل باید از آن چشم پوشید. عقل در این زمینه هم حتی اگر نتواند به معنای واقعی آیه دست یابد، دست کم می تواند با تفکر در آیات محکم، به متشابه بودن آن پی برده و به ظاهر آن استناد نکرده، بلکه حقیقت آن را از اولیای الاهی و راسخون در علم جویا شود.
4. معنای واقعی آیات متشابه: در آیۀ هفتم سورۀ آل عمران، درک معنای واقعی این دسته از آیات را تنها بر عهدۀ پروردگار و دانشمندانی دانسته که در علم خود راسخ و ثابت قدم باشند. طبیعی است که هر چه دانش فرد بیشتر باشد، توانایی درک آیات متشابه را بیشتر خواهد داشت.
البته در این قسمت، افراد کم دانش و یا بیماردل، تفاسیر اشتباهی را ارائه می دهند، با این تفاوت که گروه اول نادانسته و گروه دوم دانسته؛ مرتکب چنین اشتباهی می شوند.
بدیهی است، اشتباهات عمدی و یا سهوی این افراد، نباید این گمان را به وجود آورد که باید عقل را در فهم آیات به کار نگرفت، بلکه بر عکس، قرآن تمام مخاطبان خود را همواره به تعقل و تدبر در آیات الاهی فرا می خواند.[30]
معیار تفسیر قرآن
تفسیر نیز مانند سایر علوم برای ورود و فهم و درک درست آن، معیارها و ملاک هایی وجود دارد که عبارت اند از:
1. برداشت درست و صحیح آن است که مفسر دارای شرایط، آن تفسیر را بیان كند؛ یعنی فرد متخصص در علم تفسیر میتواند نظر دهد كه مراد هر آیه از قرآن چیست.
2. پیروی از روش صحیح در تفسیر قرآن؛ یک مفسر باید با استفاده و بهره گیری از علوم و ابزارهایی که انسان را به برداشت درست از مفاهیم قرآن رهنمون می کند به تفسیر قرآن بپردازد؛ چون روش های تفسیری گاهی ناقص و گاهی كامل است و بعضی روش ها صحیح و موجب كشف مراد آیه است و بعضی روش ها نادرست و حتی موجب انحراف در تفسیر قرآن است؛ مانند تفسیر به رأی. پس یك تفسیر وقتی معتبر است كه از كانال صحیح گذشته و با روش صحیح استخراج شده باشد و به دست ما برسد.
3. رعایت عناصر مطلوب در تفسیر؛ تفسیر مطلوب باید دارای این عناصر باشد:
الف. كشف و پردهبرداری از ابهام یك لفظ یا آیه
ب. تبیین و توضیح مقاصد كلام و گوینده آن
ج. همان گونه که می دانیم، تفسیر بیان است، پس قرائت قرآن، یا علم تجوید و صحیح خوانی قرآن و ترجمه كلمه به كلمه قرآن (تحتاللفظی) و حتی تدبر و تفكر در آیات قرآن كریم (فهم قرآن)، تفسیر محسوب نمیشود؛ زیرا هیچكدام بیان نیستند.
4. تفسیر قرآن نباید منافات با سنت قطعی (خبر متواتر یا خبر واحد همراه با قرینه) داشته باشد؛ زیرا پیامبر و ائمه (ع) مبیّن قرآن هستند.
در مورد این شرط؛ صاحب قاموس القرآن بعد از آن كه تفسیر را به معنای ایضاح و تبیین معنا کرده، می گوید: تفسیر قرآن نیز از این معنا است كه مراد خدا را بیان و روشن میكند، و آن اگر مبتنی بر قرآن و سنت قطعی باشد؛ یعنی قرآن را با قرآن و حدیث مقطوع تفسیر كند درست و صحیح است.[31]
5. تفسیر قرآن بدون پیشداوری و پیشفرضهای غیرضروری؛ در تفسیر هر كلامی احتیاج به پیشفرضهای ضروری هست كه غالباً كسی به آنها توجهی ندارد؛ مثل این كه صاحب این سخن فرد عاقل بوده و از گفته خود هدفی داشته است و ظهور آن حجت است، مگر آن كه قرینهای بر خلاف آن آورده شود، اما بعضی پیشفرضها هستند كه ممكن است در معنا اثر بگذارد، در حالی كه گوینده سخن با توجه به اصالة الظهور (فهم عرفی از الفاظ و تركیبهای زبان رایج) سخن می گوید، ولی ممكن است مفسر آن را بدون هیچگونه قرینهای به یك معنا كه موافق پیشفرض های خاص او است تفسیر كند.
لذا پیرامون شرایط مفسر می گویند[32] كه مفسر باید افكار و عقاید شخصی و تمایلات خود را بر معنای كلام تحمیل نكند؛ زیرا همان گونه که در بخش اول بیان شد، این تفسیر به رأی است كه شرعاً حرام است و در نظر عقلا هم مذموم است، بنابراین تفسیری معتبر است كه با ظهور و نصوص كلام گوینده هماهنگ باشد، مگر آن كه به وسیله یك قرینۀ قطعی یا روایت قطعی، معنای خلاف ظاهری را به گوینده نسبت دهند. و اگر یك مفسر اعتقادات مذهبی خاص خود و یا نظریهای علمی كه مورد پسند او است را بر آیهای تحمیل كند، و سعی در تطبیق آنها (بدون شاهد و موافقت ظاهر لفظ) نماید؛ این تفسیر معتبر نخواهد بود.
6. تفسیر یك آیه نباید مخالف با آیات دیگر قرآن باشد؛ منظور از مخالف در این جا، مخالف به معنای متناقض و متضاد است، نه مخالف به معنای ناهماهنگ که با اصل مطلب؛ قابل جمع عرفی است؛ به عنوان مثال یك معنای خاص با یك معنای عام با هم مخالف هستند، لكن قابل جمع عرفی هستند؛ به این صورت كه عام را با خاص تخصیص بزنیم؛ مانند این جمله که: همه انسان ها باید روزه بگیرند(عام)، مریضها نباید روزه بگیرند (خاص).
جمع این دو جمله ناسازگار و مخالف به این است كه بگوییم: همه انسان های غیر مریض باید روزه بگیرند.
7. تفسیر قرآن نباید مخالف حكم قطعی عقل باشد؛ چون پیامبران حجت ظاهری و عقل حجت باطنی است، پس اگر عقل انسان یك حكم قطعی داد كه تمام عقلا آن را بپذیرند شرع هم آن را میپذیرد و از همین رو است كه میگویند: “كلّما حكم به العقل حكم به الشرع”؛ هر چه را عقل به آن حكم كند دین هم به آن حكم میكند. البته عكس این قاعده هم صحیح است؛ چون هر چه را شارع مقدس حكم میكند، عقل هم حكم میكند (البته در مورد این قاعده معانی دیگری هم شده است)، لكن گاهی عقل انسان نمیتواند آن مطلب را درك كند؛ چون عقل انسان در حال رشد و تحول است و ممكن است با پیشرفت علوم بشری آن را دریابد، و لذا بسیاری از دستورات بهداشتی اسلام و قرآن با گذشت زمان مورد قبول همه دانشمندان علم پزشكی قرار گرفت، با این كه در محیط جاهلیت عرب كه این احكام در آن عصر نازل شد عقل انسان آن روزگار از درك آنها عاجز بود.
پس تفسیر قرآن نمیتواند نتیجهای دهد كه مخالف حكم قطعی عقل باشد؛ چون خداوند حكیم و عاقل است و شخص عاقل حكم خلاف عقل نمیدهد.
8. تفسیر قرآن باید براساس منابع صحیح تفسیر باشد؛ یعنی تفسیری معتبر است كه براساس دلیل عقلی یا نقلی معتبر و یا آیات محكم خود قرآن بیان شود، و الّا اگر تفسیر بر اساس نظر شخصی و بدون مراجعه به منابع معتبر باشد، همان تفسیر به رأی است كه بیانش گذشت.
تفصیل قرآن
فهم عادى ما از کتاب خدا مستلزم آن است كه آیاتش را جدا جدا تدبر كنیم، البته قرآن هم جدا جدا و به تدریج نازل شده است. اگرچه قرآن حقیقت دیگرى دارد كه به لحاظ آن حقیقت، امرى واحد و غیر تدریجى است، و نزولش به انزال- یك دفعه- است، نه تنزیل (نزول بتدریج).
معنای آیۀ شریفۀ “وَ لَقَدْ جِئْناهُمْ بِكِتابٍ فَصَّلْناهُ عَلى عِلْمٍ هُدىً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ یؤْمِنُون”[33] چنین است: در حقيقت ما بر آنان كتابى آورديم كه آن را از روى دانشى (وسيع) تفصيل داديم (الفاظش را به آيات و سور و محكمات و متشابهات و نصوص و ظواهر، و محتوايش را به اصول و فروع و علوم و معارف گوناگون)، در حالى كه سراپا هدايت و رحمت است براى گروهى كه ايمان مىآورند”.
“فصلنا” از مصدر تفصیل باب تفعیل به معنای فصل فصل و ترتیب نمودن چیزى است.[34]
این که قرآن دارای دو جنبۀ مقام وحدت و جمعی و مقام تفصیل و بخش بخش بودن است، از آیات كریمه قرآن استفاده مىشود؛ مانند آیه:” كِتابٌ أُحْكِمَتْ آیاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَكِیمٍ خَبِیرٍ”[35] اين كتابى است كه آياتش استحكام يافته سپس تشريح شده و از نزد خداوند حكيم و آگاه (نازل گرديده) است!
در این كه فرق میان” احكمت” و” فصلت” چیست؟ مفسران بحث هاى فراوان كردهاند و احتمالات زیادى دادهاند، اما آن چه نزدیك تر از همه، به مفهوم آیۀ فوق به نظر مىرسد این است كه در جملۀ اول ” احكمت” این واقعیت بیان شده است كه قرآن مجموعۀ واحد به هم پیوستهاى است، كه هم چون یك بناى محكم و استوار پا بر جا است و نشان مىدهد كه از سوى خداوند واحد یكتا نازل شده، و به همین دلیل هیچ گونه تضاد و اختلاف در میان آیاتش دیده نمىشود. اما جملۀ دوم ” فصلت” اشاره به این حقیقت است كه این كتاب در عین وحدت، آن چنان شاخه ها و شعب فراوان دارد كه تمام نیازهاى روحى و جسمى انسان ها را در زیر پوشش خود قرار مىدهد، بنا بر این در عین وحدت، كثیر است و در عین كثرت، واحد.[36]
بنابراین؛ تفصیل عبارت است از این كه؛ كتاب را فصل فصل و باب باب كنند، در نتیجه؛ اِحكام به معناى آن است كه به نحوى باشد كه جزء جزء نداشته و اجزایش از یک دیگر متمایز نباشد، چون همه اش به یک معنا بر مىگردد، كه آن معنا جزء و فصل ندارد.
روایاتى كه از طرق شیعه از حضرت صادق (ع) رسیده و نیز مفسّرین از ابن عباس نقل كردهاند، منطبق با مضامین این آیات و در تأیید تفسیر اخیر است.
خلاصه مضمون این روایات با اختلاف در تعبیر چنین است: “قرآن به صورت جمعى در شب قدر یا ماه رمضان از بیت المعمور یا لوح محفوظ یا آسمان بالا، به آسمان اول یا آسمان دنیا نازل شده سپس از آن به تدریج و تفریق فرود آمده است.[37]
تفکر در قرآن
یکی از اصول تعلیمات قرآن کریم دعوت به تفکر و تدبر است. انسان متفکر از راه مشخصی مجهول خود را معلوم میکند؛ یعنی در گام نخست، مطلوب خود را بررسی میکند و میبیند برای او مجهول است، سپس سراغ مقدماتش میرود و آنها را از نظر ماده و صورت تنظیم میکند و از راه مقدمات تنظیم شده به مقصد میرسد. پس تفکر عبارت است از: سیر درونی یا حرکت از مقدمات به نتیجه و از معلوم برای به دست آوردن و شناخت مجهول، و اساس آن علم است. به بیان دیگر؛ تفکر نیرویی است که کارش استنباط و استنتاج براساس معلومات موجود است که به شناخت انسان منجر می شود.
قرآن كریم به شكل های مختلف جایگاه بلند متفكران و دانشمندان را تذكر داده است: بگو: “آیا كسانى كه مىدانند با كسانى كه نمىدانند یكسانند؟! تنها خردمندان متذكّر مىشوند”![38] “همان كسانى كه سخنان را مىشنوند و از نیكوترین آنها پیروى مىكنند آنان كسانى هستند كه خدا هدایتشان كرده، و آنها خردمندانند”.[39]
قرآن انسان ها را از پیروی چیزی که دانشی نسبت به آن ندارند منع نموده است و می فرماید : “وَ لا تَقفُ ما لَیسَ لَکَ بِهِ عِلمٌ”؛[40] از چیزی که دانشی درباره آن نداری پیروی مکن.
قرآن کریم حتی موضوعات تفکر را مبهم نگذاشته، بلکه انسان ها را از دو راه به تفکر و اندیشیدن فرا میخواند. قرآن گاه با بیان تفکر و تعقل؛ انسان را به اندیشه و تفکر دعوت می کند؛ مانند این آیه: “إنّ فی خَلقِ السَّمواتِ وَ الارضِ وَ اختِلافِ اللَّیلِِ و النَّهارِ و الفُلکِ الَّتی تَجری فِی البَحرِ لَایاتٍ لقومٍ یَعقِلون”؛[41] در همه اینها آیات و نشانههایی از حکمت وجود دارد، البته برای کسانی که تعقل کنند. و گاه بدون ذکر تعقل و تفکر، یعنی گاهی در یک آیه از عنوان تفکر و تعقل سخنی به میان نمیآید، ولی در آن برهان عقلی و فکری مطرح میشود که خود استدلال، نوعی تشویق به تفکر است. بنابراین لازم نیست از عبارت “اِنَّ فی ذلِکَ لَایاتٍ لِقَومٍ یَتفَکَّرون”،استفاده نماید؛ مانند: اگر در آسمان و زمین، جز «اللَّه» خدایان دیگرى بود، فاسد مىشدند (و نظام جهان به هم مىخورد)! منزه است خداوند پروردگار عرش، از توصیفى كه آنها مىكنند.[42]
در روایات هم این گونه است؛ یعنی مانند قرآن انسان ها فراوان دعوت به تفکر شده اند؛ مانند: “تفکر ساعة خیر من عبادة سنة”؛[43] یک ساعت فکر کردن بالاتر از یک سال عبادت است.
تأکیدی که قرآن به پرورش نیروی عقل کرده است، نیز نشان میدهد که از نظر قرآن، یک انسان رشد یافته کسی است که اهل فکر و تشخیص باشد. از نگاه قرآن اگر کسی فکر و اندیشه خود را به طرز صحیحی به کار گیرد و هدف او تنها درک حقیقت باشد، میتواند رستگاری را از گمراهی تشخیص دهد[44] و بر این اساس است که مشاهده می کنیم؛ پذیرش اصول دین، نتیجۀ تفکر صحیح است: “لا اِکراهَ فی الدّینِ قَد تَبیَّنَ الرُّشدُ مِنَ الغَیِّ “؛ [45]در دین هیچ اجباری نیست، هدایت از گمراهی مشخص شده است. از این آیه بر میآید که عامل اصلی انحراف و گمراهی انسان ها به کار نگرفتن صحیح فکر و اندیشه است.
فهم عمومی از قرآن
در این جا به چهار مسئلۀ مهم؛ پیرامون تفسیر و تحریف قرآن می پردازیم که توجه به آن ها به فهم ما در تفسیر قرآن بسیار کمک می کند:
1. در مورد تحریف قرآن باید گفت که از دیرباز، گفت و گوهای فراوانی میان مفسران، در این زمینه وجود داشته و اکثریت دانشمندان شیعه و اهل سنت، معتقد به عدم تحریف قرآن بوده و هستند. البته تعداد اندکی از پیروان این دو گروه مهم اسلامی، مواردی را بیان نمودند که نشانگر نوعی تحریف است، اما با این وجود، این نکته، مورد اجماع و اتفاق همگان است که تمام آنچه اکنون از قرآن در اختیار ما است، از طرف خداوند نازل شده و قابلیت استفاده و استناد دارد.
2. در بارۀ این موضوع تفسیری که آیا نزول قرآن برای عوام است یا خواص باید گفت: برای همه! برای توضیح بیشتر، مثالی را بیان نموده و سپس به قسمت اصلی مبحث خواهیم پرداخت و با این که به تصریح قرآن، در مقام مثال، مناقشه ای نیست،[46] اما به هر حال، از مقایسۀ کلام خدا با مثال مورد نظرمان پوزش می طلبیم:
کارگردانی زبردست را در نظر بگیرید که بعد از مدّت ها فکر و تلاش، فیلم سینمائی ارزش مندی را به معرض نمایش گذاشته است. افرادی که به مشاهدۀ این فیلم می پردازند در گروه های مختلفی قابل رده بندی می باشند:
الف. کودکانی که تنها داستان موجود در فیلم، آنان را به خود سرگرم نموده و به دنبال پیامی که در آن نهفته است، اندیشۀ خود را مشغول نمی سازند.
ب. بزرگسالانی که از ابتدا تا انتهای فیلم، پیام کارگردان و هدف او را از ارائه این فیلم، پیگیری نموده اند.
ج. دانشجویان هنری که فرازهایی از این فیلم را به عنوان سرفصلی برای کارهای آیندۀ خود برگزیده و در مورد آن به تحقیق و مطالعه پرداخته اند.
د. کارگردانان دیگر و نیز منتقدان برجسته ای که به دقّت، تمام فیلم را مورد ارزیابی قرار داده و به کوچک ترین ایراد و اشکال موجود در آن، حساس می باشند، و … .
در این جا این پرسش پدید می آید که این فیلم برای کدام یک از گروه های فوق ساخته شده است؟! یقیناً، همگان به اندازه درک و دانش خود، از آن بهره مند خواهند شد.
خداوند کریم، قرآن را برای هدایت تمام انسان ها نازل نمود و هر انسانی نیز می تواند به قدر دانش و نیز میزان ارتباط خود با خداوند، از آن بهره گیرد.
البته در این که پیامبر (ص) و جانشینان برحق ایشان، مخاطب اصلی و اولیۀ خداوند هستند، شک و شبهه ای نیست و یقیناً می توان ایشان را بهترین مفسر و تبیین کننده آیات قرآن دانست،[47] اما تمام این ها، بدان معنا نیست که راه استفاده از قرآن برای دیگران بسته باشد و یکی از اموری که ما این عقیدۀ خود را بدان مستند می نماییم، آیات فراوانی است که به تدبر و تفکر در کلام خداوند سفارش می نماید، از جمله:
1-2. “آیا در قرآن اندیشه نمی نمایند که اگر قرآن از جانب خداوند نبود، مطمئناً اختلافات فراوانی در مضامین آن می یافتند”.[48]
2-2. آیا در قرآن اندیشه نمی نمایند و آیا بر قلب هایشان قفل زده شده است”؟[49]
3-2. “این کتابی با برکت است که بر تو فرو فرستادیم تا همگان در آن تدبیر نموده و صاحبان اندیشه از آن پند گیرند”[50]
4-2. این سوره ای است که فروفرستاده و عمل به آن را واجب نمودیم و در آن، نشانه های روشنی گنجاندیم، شاید پند گیرید”![51] و ده ها آیۀ دیگر.[52]
آیا از خداوند حکیم، سزاوار است که مردم را به اندیشیدن و پند گرفتن از چیزی دعوت نماید که معنا و مفهوم آن را نمی فهمند؟! چنین نیست، بلکه ظواهر قرآن برای تمام افرادی که به لغت عربی و اصطلاحات موجود در آن آشنایی دارند، قابل درک و فهم است و به همین دلیل است که خداوند بارها می فرماید: “و لقد یسرنا القرآن للذکر فهل من مدکر”.[53] یعنی ما قرآن را برای پند گرفتن عموم، به زبان ساده و روان نازل نمودیم، پس آیا پندگیرنده ای وجود دارد؟!
البته، همان گونه که در مثال فوق بیان شد، در قرآن کریم نیز نکته ها و ظرایفی است که جز برخی خواص، آن را در نمی یابند که این موضوع، هیچ منافاتی با نزول قرآن برای استفادۀ عموم مردم ندارد.
3. در ارتباط با بهره گیری عموم از آیاتی که شأن نزول آن ها برای افراد خاصی است (مخصوصا آیاتی که شیعیان شأن نزول آن ها را دربارۀ امیرالمؤمنین می دانند) باید گفت:
1-3. خداوند در پاسخ به مشرکان، خطاب به شخص پیامبر (ص) اظهار نموده که می توانم برای تو باغ ها و کاخ هایی قرار دهم.[54] اطمینان داریم که خداوند قدرت دارد، نه تنها برای رسولش، بلکه برای همۀ افراد بشر، چنین کاری را انجام دهد.
2-3. آیه ای در سورۀ مسد وجود دارد که تصریح به بی فایده بودن مال و منال شخص ابولهب به حال او دارد.[55] مطمئنا، هر مشرک دیگری که نام او در قرآن نیامده است، نیز سرنوشتی مشابه با ابولهب خواهد داشت.
3-3. آیاتی از قرآن به ثروت قارون و سرنوشت او اشاره می نماید[56]که هر چند به بیان ماجرایی تاریخی می پردازد، اما آموزه های آن کلیت داشته و برای هر نسل و هر قرن مفید است.
4-3. آیه ای در قرآن، حکمی را در ارتباط با بنی اسرائیل بیان می نماید که اگر هر فردی از آنان، حتی یک نفر را به قتل برساند، گویا تمام جهانیان را کشته است و هر فردی که یک نفر را نجات دهد، گویا تمام جهانیان را نجات داده است![57] بسیاری از روایات ما نیز از این آیه، استفاده ای کلی نموده و در موارد مختلفی بدان استناد نموده اند.[58]
براین اساس، در چهار مورد فوق که شأن نزول خاص داشته و به تصریح قرآن، نه تفسیر بلکه تأویل آن، به ترتیب در ارتباط با پیامبر اکرم (ص)، ابولهب، قارون و بنی اسرائیل نازل شده است، اما مانعی ندارد که استفاده ای کلی و عمومی از آن داشته و در موارد مشابه نیز بدان استناد نماییم.
از طرفی، آیات دیگری نیز وجود دارند که به ظاهر، حکمی کلی را بیان می نمایند، اما مفسران با استناد به روایات موجود، معتقدند که این آیات در ارتباط با موضوعی خاص نازل شده است؛ مانند:
الف. تقریبا بین تمام مفسران تردیدی نیست که آیه یازدهم سورۀ نور که به “آیۀ افک” اشتهار یافته است، در ارتباط با تهمت ناروا به یکی از همسران پیامبر (ص) نازل شده است،[59] اما با نگاهی به ظاهر آیه، آن را به صورت حکمی کلی مشاهده می نماییم و صد البته می توان مفهومی کلی، مبنی بر ناپسند بودن تهمت و بهتان را نیز از آن استفاده نمود.
ب. در پی اختلاف نظر برخی از مسلمانان و فخرفروشی آنان نسبت به هم، در مورد برتری منصبی که عهده دار آن بودند، خداوند با نزول آیه ای،[60] به صورت کلی و بدون نام بردن از شخصی خاص؛ اعلام نمود که ایمان قلبی و تلاش در جهت رضایت او، به مراتب از تصدی برخی مراتب و منزلت های اجتماعی، حتی اگر به ظاهر نیز منصبی دینی شمرده شوند، برتر و والاتر است.[61]
همان گونه که مشاهده می نماییم، شأن نزول این آیات در ارتباط با مورد خاصی بوده و حتی اگر در مورد نام اشخاص مورد نظر هم به توافق نرسیم، دست کم، مرتبط با موضوعی بوده که در زمان پیامبر (ص) اتفاق افتاده است، اما تعالیم مندرج در آیه به گونه ای است که منحصر در آن زمان نبوده و در تمام دوره های بعد از آن نیز قابل استفاده است.
شیعیان نیز اگر شأن نزول آیاتی را در مورد امیرالمؤمنین (ع) بدانند، این بدان معنا نیست که آن آیه در هیچ مورد دیگری کاربرد نخواهد داشت. در این زمینه به توجه دو نمونۀ زیر؛ خالی از حکمت نیست:
یک. ما پیروان اهل بیت (ع)؛ مانند بسیاری از دانشمندان اهل سنت، معتقدیم که آیات ابتدائی سورۀ دهر، در ارتباط با ایثار و از خودگذشتگی امام علی (ع) و خانواده او نازل شده است، اما به هیچ وجه، پروندۀ این آیه را نبسته و عمل به مفاهیم والای آن را برای دیگران غیر ممکن نمی دانیم، بلکه براساس روایات پیشوایانمان معتقدیم که هر فرد با ایمانی که مشابه چنین اقدامی انجام دهد، می توان او را از مصادیق این آیه برشمرد.[62]
دو. هرچند روایات ما، مصداق بارز صلۀ رحمی را که در قرآن بدان تأکید شده،[63] دوستی اهل بیت پیامبر (ص) می دانند، اما در ردۀ بعدی، هر نوع رسیدگی به خویشاوندان خود را نیز از دیگر مصادیق این آیه اعلام می نمایند.[64] جالب است بدانیم که امام صادق (ع) در روایتی در همین زمینه، به یکی از اصحاب خود که گویا ابهامی در ذهن او وجود داشته، توصیه فرمود: مبادا از افرادی باشی که یک آیه را منحصر در موردی خاص می نمایند (و آن را به سایر موارد تعمیم نمی دهند)![65]
روایات دیگری نیز وجود دارند که علی رغم تأکید بر وجود شأن نزولی خاص برای برخی آیات، گسترۀ آیه را منحصر در آن ندانسته و به موارد مشابه نیز تعمیم می دهند. به عنوان نمونه، روایتی در همین راستا و از امام باقر (ع)، در مورد “آیۀ ولایت” نیز وجود دارد.[66]
آری، اگر فردی تنها با استناد به عقل خطاپذیر خود و بدون داشتن مدرکی از آیات دیگر و روایات معتبر و متواتر، شأن نزولی را برای آیه ای عنوان نماید، ما نیز آن را تفسیر به رأی دانسته و نخواهیم پذیرفت، اما استدلال به خطاپذیر بودن انسان ها برای نپذیرفتن هیچ واقعۀ تاریخی، مورد قبول ما نیست که در این زمینه می توان نمایۀ 4823 (سایت اسلام کوئست: 5220) را نیز مطالعه کرد.
4. در بارۀ اطاعت از کسانی که خدا و رسول ما را به اطاعت از آن ها توصیه کرده اند (دانشمندان دینی) نیز باید دانست که انسان ها بندۀ خدا بوده و در مرحلۀ اول، تنها ملزم به اطاعت از او هستند و اطاعت از پیامبران نیز موضوع مستقلی نبوده و در همان راستای اطاعت از خدا لازم و واجب است.[67] به همین ترتیب، اگر خدا و رسولانش، مردم را به پیروی از افراد دیگری فراخوانند، پیروی از رهنمودهای چنین افرادی نیز؛ مانند پیروی از دستورات خدا و پیامبر، ارزیابی خواهد شد. اما برای اثبات این ادعا از قرآن کریم به موارد زیر توجه شود:
1-4. آیاتی از قرآن وجود دارد که حضرت موسی (ع) را که پیامبری اولو العزم بوده، به پیروی از دانشمندی به نام خضر (ع)؛ که پیامبری او نیز مورد تردید است؛ فرا خوانده است[68]!
2-4. خداوند به مردم توصیه می فرماید که در مواردی که دانشی نسبت به آن ندارید، به دانشمندان مراجعه نمایید،[69] آیا تقاضای خداوند از مردم، منحصر به مراجعه و پرسش بوده و شامل پیروی آنان در مواردی که آموخته اند، نخواهد شد؟!
3-4. خداوند از برخی افراد با ایمان خواسته که حتی به قیمت شرکت ننمودن در جنگ و ترک جهاد، به آموختن تعالیم دینی بپردازند تا بعدها، هر یک از آنان به راهنمایی اطرافیان خود بپردازند[70] که البته این موضوع، توجیه گر ترک کامل جهاد نبوده، بلکه به معنای نوبتی نمودن آن در زمانی است که نیروی کافی برای جنگیدن وجود دارد،[71] اما به هر حال، آیا افرادی که به هر دلیل نتوانسته اند دانش لازم را بیاموزند، نباید رفتار و کردار خود را با پیروی از افراد دیگری که به این دانش دست یافته اند، ساماندهی نمایند؟! ما تقلید را جز این ندانسته و آن را منطبق بر آیات مختلف قرآن؛ از جمله دو آیۀ بیان شده، می دانیم.
4-4. اسموئیل پیامبر، بنی اسرائیل را به پیروی و اطاعت از فردی به نام طالوت فراخواند، با آن که او پیامبر نبود، اما از دانش بیشتری نسبت به سایرین برخوردار بود[72]! آیا همین موضوع به تنهایی نمی تواند توجیه گر لزوم اطاعت از دانشمندان باشد؟!
5-4. آیا نقیبان موسی (ع)[73] و حواریون عیسی (ع)[74] خدا و یا پیامبر بودند که دیگران ملزم به پیروی از رهنمودهای آنان شده اند؟! و … .
بنابراین، در یک جمع بندی کلی، می توان گفت که اطاعت و پیروی از دانشمندانی که در راستای اهداف خدا و پیامبرانش حرکت می نمایند، به تصریح قرآن، واجب و لازم بوده و نباید از رهنمودهای ایشان سرپیچی نمود.
در ضمن، تمام افراد با ایمان باید دوست دار یک دیگر بوده و به هم ابراز علاقه نموده و بر اساس فریضۀ امر به معروف و نهی از منکر، نقائص یک دیگر را برطرف کنند.[75] طبیعتاً با توجه به این که دانشمندان دینی از رتبه های بالاتری نسبت به سایرین برخوردار هستند،[76] موارد فوق نیز نسبت به آنان ظهور و بروز بیشتری خواهد داشت و اگر چاکری را به معنای علاقمندی شدید به آنان بدانیم، بر اساس موازین دینی نه تنها ایرادی نداشته، بلکه بدان توصیه نیز شده است، اما اگر آن را به معنای پرستش و بندگی غیر خدا معنا نمایند، ما نیز چنین موضوعی را مورد تأیید قرار نداده و آن را مخالف توصیه های پیشوایانمان می دانیم که فرمودند: بندۀ دیگری نباش، چون خدا تو را آزاد آفریده است.[77] در این ارتباط، مطالعه نمایۀ 2441 سایت اسلام کوئست نیز خالی از لطف نیست.
دیدگاههای عرفانی و تفسیر قرآن
این که هر تفسیری را که کمی از مرزهای الفاظ و درک عقل بالاتر رود، متهم به کلمات درویشی و … کنیم، کاری بس نادرست و سبب دوری ما از معارف قرآن است.
امام علی (ع) در پاسخ به زندیقی که میگفت: اگر در قرآن تناقض نبود من در دین شما داخل میشدم، فرمودند: “بخشی از کلام الاهی را عالم و جاهل میشناسند، ولی دستهای دیگر را تنها کسانی میفهمند که برخوردار از صفای باطن و لطافت حس و شرح صدر باشند”.[78]
امام خمینی (ره) نیز معتقدند؛ آنان که ذوق عرفانی ندارند، نمیتوانند بخشی از معارف دین را بفهمند و درباره آیات 8 و 9 سوره نجم میگوید: این را تنها کسی میفهمد که خودش قرب به خدا را درک کرده باشد”.[79] البته ایشان از کسانی که میگویند این معارف سخنان درویشی است، انتقاد میکنند و میگویند اینها همه به نحو لطیفی در قرآن وجود دارد.[80]
گذشته از این، بخشی از تفاسیر موجود از علمای شیعه تفاسیر عرفانی است که در این زمینه میتوانید به کتب ملاصدرای شیرازی، ملاعلی نوری، حاج ملاهادی سبزواری، آقا محمد رضا قمشهای و امام خمینی (ره) مراجعه کنید. البته بیان این نکته مهم است که این افراد؛ ضمن این که مطالب عرفانی خود را به شکلی معقول و برهانی بیان میکردند، اما همگی از شطحیات نامعقول و سطحی و سؤال برانگیز دوری میکردند.[81]
بنابراین تفسیر عرفانی در فهم قرآن بسیار ضرورت دارد و حتی به نظر امام خمینی (ره) مفسری که از بیان مطالب عرفانی و اخلاقی غفلت کند از مقصود قرآن و منظور اصلی انزال کتب و ارسال رسل غفلت ورزیده است.[82] با این حال این نکته مهم است که ایشان مبدأ تفاسیر عرفانی را معارف اهل بیت میداند.[83]
با این حال در تفاسیر عرفانی توجه به دو نکته مهم است: نکته اول این که در این تفاسیر باید پایه و مبنا معارف اهل بیت (ع) باشد، نه بافتههای شخصی. و نکته دیگر این که بهتر است یافتههای عرفانی، برهانی و عقلانی شود؛ چراکه در غیر این صورت برای دیگران قابل قبول نخواهد بود.
روش و سبک تفسیر المنار
اين تفسير در ميان تفسيرهاى قرآن كريم داراى رويكردى سياسى، اجتماعى و تربيتى است به طوری که مؤلّف آن به مفسّرى مجدّد با روشی نوین در تفسير شهرت دارد و يكى از پيشگامان و متفکران حركت اسلامى معاصر است. بنابراين تكرار مكررات فراوانى كه در ساير تفاسير ملاحظه مىشود، در اين تفسير جايى ندارد و در بسيارى از موارد، مباحثى نو و تازه عرضه می دارد.
این تفسیر شامل تمام قرآن نمی شود، بلکه تا آیه 53 از سوره یوسف (و ما أبرئ نفسي إنّ النّفس…) خاتمه می یابد که از اول قرآن تا سوره نساء آیه 126 با بیان شیخ محمد عبده و املای سید محمد رشید رضا و در ادامه آن سید رشید رضا با پیروی از سبک و سیاق استادش به تفسیر آیات قرآن پرداخت.
تفسیری که توسط شیخ عبده انجام پذیرفت تفسیری است که شامل روایات صحیح و امور عقلی روشن می شود. در این تفسیر کمتر به مباحث الفاظ، اعراب و نکته های بلاغی پرداخته شده است و معمولاً به اموری که دیگران به آن نپرداختند پرداخته شده است.
اما تفسیری که توسط سید رشید رضا انجام پذیرفت، تفسیری است که اهتمام فراوانی به روایات پیامبر و به نقل از مفسران دارد. او در تفسیرش سخت به صوفیه و افکارشان می تازد[84] و همچنین در جاهای متعدد بدون مناسبت و دلیل به شیعه افتراها و تهمت های فراوانی وارد می کند.
از نظر صاحب “المنار” خطاب های سوره ها به مورد و موضوع خاصی اختصاص ندارد، بلکه روی سخن با بشریت است و هدفش استقرار عقاید و آداب و اعمالی استوارتر و پایدارتر است.[85]
صاحب کتاب التفسیر و المفسرون سبک و روش تفسیر المنار را در موارد زیر خلاصه می نماید:
- اسلام را دین عقل و قانون و مصدر خیر و برکات و اصلاح جامعه دانستن؛
- اعتقاد به این که قرآن تابع عقیده نیست بلکه باید عقیده را از قرآن گرفت؛
- اعتقاد به این که بین حقایق علمی موجود و قرآن تعارضی وجود ندارد؛
- توجه به این نکته که قرآن مجموعه متشکل و واحدی است؛
- حفظ و نگهداری و تأکید بر تفسیر مأثور (تفسیر نقلی) و پرهیز از داستان های اسرائیلی و جعلی؛
- غفلت نکردن از وقایع تاریخی ای که در فهم معانی قرآن تأثیر دارد؛
- به کار گرفتن ذوق ادبی در فهم جوانب مختلف آیات؛
- تفسیر کردن قرآن در پرتو حقایق ثابت و قطعی علمی؛
- پرداختن به مسائل اجتماعی در اخلاق و سلوک؛
- پرهیز از ورود به مسائل غیبی که از محدودۀ احساس و ادراک دورند؛
- گرفتن موضع درست و استوار در برابر سحر ساحران به ویژه در مورد تأثیر آن در شخصیت پیامبر؛
- گرفتن موضع درست در برابر روایات بی اساس و لو این که در کتب صحاح هم آمده باشند.[86]
متأسفانه در این جا نیز مانند برخی از موارد مشابه دیگر زیاده روی هایی صورت گرفته است که ما با توجه به توصیفاتی که پیرامون تفسیر المنار داشته اند تذکر چند نکته را لازم و ضروری دیدیم.
بعضی از صاحب نظران پیرامون تفسیر و مفسران[87] می گویند: از اول قرآن تا آیه 126 سوره نساء به انشای شیخ محمد عبده و املای سید رشید رضا است؛ اما با توجه به این که شیخ محمد عبده (به جهت مصالحی) با تفسیر ترتیبی قرآن (از اول قرآن تا آخر به ترتیب) موافق نبودند و بر این باور بودند که باید به ناگفته ها و نیاز روز جامعه پرداخت؛ از این رو سخن بالا چندان صحیح به نظر نمی رسد، سید رشید رضا در اوایل تفسیرش از قول شیخ عبده می نویسد: قرآن به تفسیری فراگیر و کامل نیاز ندارد، علاوه بر این شاید عمر ما هم کفاف ندهد، ولی نیاز شدیدی به تفسیر بعضی از آیات قرآن وجود دارد.[88]
بنابراین، این طور به نظر می رسد که شاید همۀ تفسیر (12جلد) با استفاده از سبک و روش استادش شیخ عبده و احیاناً با استفاده از تفسیرهای منتخب از جانب او انجام پذیرفته است.
برخی از مفسران و محققان علوم قرآنی[89] در بیان سبک و روش تفسیر المنار مواردی را ذکر می کنند که گرچه از ظاهر عبارات آنها به دست نمی آید که آنان در مقام تمجید از رشید رضا و تفسیر او باشند، ولی از قرائن و شواهد و چگونگی چینش موارد بالا به دست می آید که چنین قصدی را داشته اند.
صاحب کتاب التفسیر و المفسرون در ماده پنج و شش[90] و صاحب کتاب المفسرون حیاتهم و منهجهم در مادۀ هفت می گویند[91]: (از موارد سبک و روش تفسیر المنار)”حفظ و نگهداری و تأکید بر تفسیر مأثور (تفسیر نقلی) و پرهیز از داستان های اسرائیلی و جعلی، غفلت نکردن از وقایع تاریخی ای که در فهم معانی قرآن تأثیر دارد” می باشد.
به نظر ما این برداشت درستی از سبک و روش تفسیر المنار نیست، بلکه ما موارد زیادی در تفسیرش سراغ داریم که این دو مورد را نقض می کند که در این جا به عنوان نمونه به چند مورد اشاره می کنیم:
أ. انکار شأن نزول آیه مباهله
ب. عدم نقل شأن نزول آیات ولایت، تبلیغ، اکمال و …
ج. نپذیرفتن روایات پیرامون مهدی
د. اعتماد به اسرائیلیاتی که پیرامون علی (ع) جعل شده است و… [92]
شاید گفته شود منظور این نیست که صاحب تفسیر المنار هیچ گونه از مجعولات و اسرائیلیات استفاده نکرد، بلکه نسبت به دیگران کمتر استفاده نمود که در این صورت با اطلاق عبارت سازگار نیست و نیاز به اصلاح دارد.
آشكار كنندۀ باطن و تفسیر قرآن (مفسران حقیقی)
در مورد ائمه (ع) تعبیرهای مختلف وارد شده است. این كه آنها نمایانگر ایمان، مفسّرین حقیقی قرآن، قرآن ناطق و آشكاركننده فرامین قرآن هستند و البته در رأس آنان؛ امام علی (ع) قرار دارد. البته این معنا، پشتوانۀ استدلالی نیز در عقاید اسلامی دارد، از جمله روایات در این زمینه؛ عبارت است از آنچه در زیارتی در وصف امام زمان (عجّ) آمده که: “نمایان كنندۀ ایمان و آشكار كننده فرامین قرآن…”.[93] نیز از امیرالمومنین (ع) است: “این (قرآن) كتاب ساكت خداوند است و مقصود حقیقی آن منم…”.[94] همچنین در حدیث دیگری از حضرتش آمده است كه فرمود: “منم قرآن ناطق”.[95] همین طور حدیثی از پیامبراكرم (ص) در مورد علی (ع) است و در قضیهای كه برخی از صحابه (عمر بن خطّاب) كلام علی (ع) را قبول نكرده و از ایشان تفسیر رسول خدا (ص) را خواستند، حضرت میفرماید: “من به سوی پیامبر بازگشتم و جریان را بازگو كردم و پیامبر (ص) فرمودند: به مسجد من باز گرد و از منبر من بالا برو پس از حمد و ثنای خداوند و صلوات بر من از سوی من به مردم بگو: آنچه ما از سوی خدا برای شما آوردیم بدانید كه تفسیرش نزد ما (اهل بیت) است و آگاه باشید كه حقیقتش نزد ما است و من (علــی) پدر (معنوی و روحانی) شما (امّت) و مولای شما هستم”.[96]
ناگفته نماند هرچند برخی از این اوصاف به ظاهر در مورد برخی از ائمه رسیده، اما در واقع وصف همۀ ائمه (ع) است. چنان كه امام سجاد (ع) میفرماید: “همۀ ما یكی و از یك نور هستیم…”.[97]
تفسیر به رأی و خطرات آن
تفسیر به رأی به این معنا است كه انسان آرا و نظریاتی را به عنوان پیش فرض های تردید ناپذیر مورد قبول قرار داده، سپس به قرآن كریم مراجعه نماید تا بر اساس مفهوم آیات الاهی بر نظریات خود مهر تأیید بزند. به بیان دیگر؛ انسان قبل از مراجعه به قرآن به عنوان منبع و کلام الاهی فرضیه ها و برداشت هایی را در موضوعات مختلف تصور می کند و به نتایج مورد نظرش می رسد، آن گاه برای این که نظریات خود را مستند به قرآن و کلام وحی کند به سراغ قرآن می رود و از ظاهر آیات برای دیدگاهای خود استفاده کرده و این نظر را به وحی و قرآن نسبت می دهد، چنین چیزی در اصطلاح علوم قرآنی تفسیر به رأی نامیده می شود.
یكی از كلیدهای فهم صحیح قرآن و درك درست مقاصد آن، پرهیز از پیشداوری است كه حاصلی جز تفسیر به رأی نخواهد داشت. در واقع پیش داوری در مورد فهم و معنای آیات قرآن، انسان را تا سر حد سقوط به دره هولناك تفسیر به رأی پیش میبرد. تفسیر به رأی یکی از خطرناک ترین برنامه ها در مورد قرآن مجید است که در روایات از آن منع شده است، و این خطری بود كه از همان آغاز مسلمانان را تهدید می نمود. معصومان (ع) بارها اهمیت این مسئله را یادآوری کردهاند. پیامبر اكرم (ص) درباره آن فرمود: آن چه را پس از خود بیش از هر چیز نسبت به آن بر امتم بیمناكم، تفسیر به رأی است.[98]
رسول اكرم (ص) همچنین میفرمایند: “مَنْ فَسَّرَ القرآن بِرَأیه فَلْیتَبوَّأ مقعَده مِنَ النار”؛[99] كسی كه قرآن را به رأی و نظر خود تفسیر كند، جایگاهش آتش دوزخ است.
بنابراین تفسیر به رأی، یعنی تفسیر قرآن بر خلاف موازین علم لغت، ادبیات عرب و فهم اهل زبان و تطبیق دادن آن بر پندارها و خیالات باطل و تمایلات شخصی و گروهی.
تفسیر به رأی شاخه های متعددی دارد، که از جمله برخورد گزینشی با آیات قرآن است؛ به این معنا که انسان در بحثی؛ نظیر شفاعت، توحید، امامت و… تنها به سراغ آیاتی برود که در مسیر پیش داوری های او است و آیات دیگری را که با افکار او هماهنگ نیست، و می تواند مفسر آیات اولیه باشد را نادیده بگیرد، و یا بی اعتنا از کنار آنها به سادگی بگذرد.
نتیجه: همان گونه که جمود بر الفاظ قرآن مجید و عدم توجه به قراین عقلی و نقلی معتبر، نوعی انحراف است، تفسیر به رأی نیز انحراف دیگری است و هر دو باعث دور افتادن از تعلیمات والای قرآن و ارزش های آن است.
فرق بین تفسیر به رأی و تفسیر روشنفکرانه
نخست چند نکته را که در رسیدن به تبیین موضوع به ما کمک می کند، متذکر می شویم.
یک. بیشتر آیات قرآن برای فهم عموم مردم نازل شده است؛ از این جهت فهم عموم مردم از ظاهر آیات الاهی حجت است و به همین دلیل است که دانسمندان علم اصول قایل به حجیت ظهورات قرآن شده اند.[100]
دو. البته، آیات خاص و ویژه ای نیز در قرآن وجود دارد که فهمیدن و فهماندن آن بر عهدۀ پیامبر و راسخان در علم گذاشته شده است که بدون کمک و مساعدت آنها درک این دسته از آیات الاهی ناممکن است.
سه. در قرآن عام و خاص، مطلق و مقید، ناسخ و منسوخ وجود دارد که برای درک دقیق آن ناگزیر باید بر آیات قرآن احاطه داشت تا مبادا بر اساس مطلق، عام یا منسوخ حکم نمود.
چهار. برخی دانش ها گرچه رابطۀ مستقیمی با تفسیر قرآن ندارند، اما رابطۀ مقدمی دارند به گونه ای که بدون آنها نمی شود به تفسیر و تحلیل آیات قرآن پرداخت؛ مانند: علم صرف و نحو، معانی و بیان، لغت و … پس مفسر باید در تمام علومی که در فهم بهتر قرآن دخالت دارد تبحر داشته باشد.
با توجه به نکاتی که بیان شد به تبیین مسئله می پردازیم.
تفسیر به رأی و نیندیشیدن
منع از تفسیر به رأی، به معنای جمود و نیندیشیدن و … نیست؛ زیرا قرآن کریم انحراف گروهی را در عدم تدبر در قرآن می داند و عده ای را كه تدبّر و تفكر نمی نمايند مورد مذمّت قرار داده است، چنانچه می فرمايد: “أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلى قُلُوبٍ أَقْفالُها”.[101]
همچنین خداوند متعال، عده ای که موضوعات جدید را از قرآن استنباط می نمايند، مورد مدح و ستایش قرار داده و فرموده: “لَعَلِمَه الَّذِينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ”.[102] و در آیۀ دیگر می فرماید: آيا دربارۀ قرآن نمىانديشند؟! اگر از سوى غير خدا بود، اختلاف فراوانى در آن مىيافتند.[103]
خداوند در این آیۀ شریفه، علت انحراف و ضلالت مشرکان را عدم تدبر و اندیشیدن در قرآن معرفی می کند. پیامبر (ص) در غدیر خم و در حجة الوداع به مردم فرمود: “اى مردم، در قرآن دقّت و انديشه كنيد، و آيات آن را بفهميد، و به محكمات قرآن نظر كنيد و به دنبال متشابه آن نرويد.[104] از این رو قرآن و روایات، مردم را به اندیشیدن، تدبر و تفکر در قرآن تشویق می نمایند که بی گمان از این (اندیشه و تدبر)، تحلیل و تفسیر قرآن نیز بر خواهد خواست.
اما تفسیر به رأی، که مورد نکوهش پیشوایان دین قرار گرفته، تفسیری است که شخص، بدون توجه به احادیث و تفاسیر و اصول کلی مرتبط با آیات قرآن، و بدون توجه به آیات دیگر (عام و خاص، مطلق و مقید، ناسخ و منسوخ)، تنها با در نظر گرفتن پیش فرض هایی که در ذهن خود دارد به تحلیل و تفسیر پیرامون آیات قرآن پرداخته و قصد مستند نمودن عقاید خود به قرآن را دارد.
چنین تفسیری مورد پذیرش اسلام نبوده و بیان شده که هر فردی در باره قرآن سخنی بدون دانش بگويد، جايگاهش آتش خواهد بود.[105]
بنابراین و با توجه به نکاتی که بیان داشتیم، می توان چنین ارزیابی نمود که اگر کسی به دلخواه خود به تفسیر قرآن بپردازد، در حالی که در علم تفسیر و علوم مربوط به آن؛ مانند: علم اصول، لغت، نحو، حدیث و … تبحر نداشته باشد، از خدا فاصله گرفته و به فرمودۀ پیامبر (ص) جایگاه خود را در آتش فراهم ساخته است،[106] اما تفسیر روشنفکرانه ای که مبتنی بر اصول و موازین دینی باشد، تفسیر به رأی به شمار نمی آید.
یکی از این اصول، دقّت در روایات به جای مانده از معصومان است؛ چون خداوند برای مسّ قرآن طهارت را شرط می داند[107] و این اعم از مس ظاهری و باطنی است؛ یعنی همان طور که مس ظاهر قرآن نیاز به طهارت ظاهری دارد، همچنین مس و رسیدن به باطن قرآن نیز نیاز به طهارت باطنی دارد و هر چه طهارت بیشتر باشد رسیدن به حقیقت قرآن بیشتر است از این رو؛ چون ائمه (ع) پاک و معصوم از گناه و دارای طهارت کامل روح هستند،[108] پس آنان بهترین مفسران قرآن، بلکه حقیقت آن و قرآن ناطق اند.
نتیجه این که (غیر از ائمه) کسانی می توانند مفسر واقعی قرآن باشند که
اولاً: به علم تفسیر و علومی که در ارتباط با تفسیر است اطلاع کافی داشته باشند.
ثانیاً: اگر پیرامون آیه ای تفسیر مأثوری از ائمه داریم مخالف آن تفسیر نکرده باشند.
ثالثاً: بر اساس فرضیه های از پیش تعیین شده تفسیر ننمایند.
[1]. ابن منظور، لسان العرب؛ فیروزآبادی، القاموس المحیط؛ زبیدی، تاج العروس (ذیل فسر).
[2]. طریحی، مجمع البحرین (ذیل ماده فسر).
[3]. صفی پور، منتهی الارب فی لغه العرب (ذیل فسر).
[4]. معین، فرهنگ فارسی معین (ذیل تفسیر).
[5]. زبیدی، تاج العروس (ذیل ماده فسر).
[6]. راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن (ذیل فسر).
[7]. ابن منظور، لسان العرب؛ جوهری، الصحاح؛ طریحی، مجمع البحرین (ذیل فسر).
[8]. زبیدی، تاج العروس؛ فیروزآبادی، القاموس المحیط (ذیل فسر).
[9]. ابن فارس، معجم مقاییس اللغه (ذیل فسر).
[10]. فیروزآبادی، القاموس المحیط؛ ابن منظور، لسان العرب (ذیل فسر).
[11]. زبیدی، تاج العروس (ذیل فسر).
[12]. برای اطلاعات بیشتر نک: روش شناسی تفسیر قرآن، ص 6 تا 10.
[13]. نحل، 44.
[14]. دانشنامه قرآن و قرآن پژوهی، ج 1، ص 635.
[15]. فرقان، 33.
[16]. طبرسي، مجمع البيان لعلوم القرآن، ج 1، ص 35.
[17]. ايزدي مباركه، شروط و آداب تفسير و مفسر ص 19 به نقل از سيوطي، معترك الاقران في اعجاز القرآن، ج 1، ص 101.
[18]. سيوطي، الاتقان في علوم القرآن، ج 2، ص 555.
[19]. بقره، 151.
[20]. طباطبایی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، موسوی، محمد باقر، ج1، ص 4، دفتر انتشارات اسلامى جامعه مدرسين حوزه علميه قم، چاپ پنجم ، 1417 ق.
[21]. سعیدی روشن، محمد باقر، اسباب یا زمینه های نزول آیات قران، ص 18، انتشارات یمین 1376.
[22]. رجبی، محمود، روش تفسیر قرآن، ص 119، پزوهشگاه حوزه و دانشگاه، 1385.
[23]. اسباب یا زمینه های نزول آیات قران، ص 24 ، به نقل از اسباب النزول واحدی، ص 4.
[24]. همان، به نقل از الاتقان، ج 1 ص 61.
[25]. همان، ص 20.
[26]. همان، به نقل از قرآن در اسلام، ص 123و 176.
[27]. بقره، 286.
[28]. ر.ک: مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 89، ص 78، باب 8، مؤسسة الوفاء، بیروت، 1404 هـ ق.
[29]. فتح، 10.
[30]. بقره، 242؛ آل عمران، 118؛ محمد، 24 و … .
[31]. قرشی، سید علی اکبر، قاموس قرآن، ج 5، ص 175،دار الکتب الاسلامیة تهران، چاپ سیزدهم، 1378.
[32]. عمید زنجانی، عباسعلی، مبانی و روش های تفسیری، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، تهران، چاپ اول، 1366.
[33]. اعراف، 52.
[34]. مهيار، رضا، فرهنگ ابجدی عربی – فارسی، ص 245.
[35]. هود، 1.
[36]. مکارم، ناصر، تفسیر نمونه، ج 9، ص 9، دار الكتب الإسلامية، تهران، چاپ اول، 1374 ش.
[37]. طالقانى، سید محمود، پرتوى از قرآن، ج 4، ص 194، شركت سهامى انتشار، چاپ چهارم، 1362 ش.
[38]. زمر، 9.
[39]. زمر، 18.
[40]. اسراء، 36.
[41]. بقره،164.
[42]. انبیاء، 22.
[43]. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج 18، ص 327، مؤسسه الوفاء، بیروت، 1410ق.
[44]. عنکبوت، 69″وَ الَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا”.
[45]. بقره، 256.
[46]. بقره، 26، “إن الله لا یستحیی أن یضرب مثلا ما بعوضة فما فوقها…”.
[47]. در این ارتباط، مطالعه نمایۀ 3900 (سایت اسلام کوئست: 4178) نیز مفید است.
[48]. نساء، 82.
[49]. محمد، 24.
[50]. ص، 29.
[51]. نور، 1.
[52]. اعراف 2؛ عنکبوت 51؛ زخرف 44؛ حاقه 48؛ و … .
[53]. قمر، 17 و 22و 32 و40.
[54]. فرقان، 10، “تبارک الذی…..و یجعل لک قصورا”.
[55]. مسد، 2، “ما أغنی عنه ماله و ما کسب”.
[56]. قصص، 82-76.
[57]. مائده، 32.
[58]. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج 2، ص 210، دار الکتب الإسلامیة، تهران، 1365 ش.
[59]. به عنوان نمونه، ر.ک: طبری، محمد بن جریر، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج 18، ص 69، دار المعرفة، بیروت، 1412 ق.
[60]. توبه، 19، “أ جعلتم سقایة الحاج و عمارة المسجد الحرام کمن آمن…”.
[61]. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج 10، ص 68.
[62]. مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار، ج 35، ص 243، ح 3، “و هی جاریة فی کل مؤمن فعل مثل ذلک”، مؤسسة الوفاء، بیروت، 1404 ه ق.
[63]. رعد، 21، “و الذین یصلون ما أمر الله به أن یوصل …”.
[64]. کافی، ج 2، ص 151، ح 7 و ص 156، ح 26 و 27.
[65]. همان، ص 156، ح 28.
[66]. حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، ج 1، ص 220، ح 228، مؤسسه چاپ و نشر، 1411 ق. در ارتباط با عدم انحصار مفهوم آیات در مصداق شأن نزول، مطالعه نمایۀ 2607 (سایت اسلام کوئست: 3132) را نیز توصیه می نماییم.
[67]. نساء، 80، “و من یطع الرسول فقد أطاع الله…”.
[68]. کهف، آیات 62 به بعد.
[69]. نحل، 43؛ أنبیاء، 7، “فسئلوا أهل الذکر إن کنتم لا تعلمون”.
[70]. توبه، 122، “و ما کان المؤمنون لینفروا کافه…”.
[71]. بحار الأنوار، ج 19، ص 157، “هذا حین کثر الناس…و أن یکون الغزو نوبا”.
[72]. بقره، 247، “…و زاده بسطة فی العلم و الجسم…”.
[73]. مائده، 12.
[74]. صف، 14.
[75]. انفال 72؛ توبه 71؛ آل عمران 110؛ و … .
[76]. مجادله، 11، “یرفع الله الذین آمنوا منکم و الذین اوتوا العلم درجات”.
[77]. نهج البلاغة، ص 401، انتشارات دار الهجرة، قم، بی تا.
[78] . علامه مجلسی، بحار الانوار، ج 90، ص 120، دار الکتب الاسلامیة، تهران، 1362.
[79] . صحیفه امام، ج 17، ص 457 – 458، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی.
[80] . همان، ج 17، ص 458.
[81] . ایازی، سید محمد علی، تفسیر قرآن مجید برگرفته از آثار امام خمینی، ج 1، ص 456، با نظارت محمد هادی معرفت، نشر عروج.
[82] . همان، ص 219.
[83] . همان، ص 225.
[84] . ایازی، محمد علی، المفسرون حیاتهم و منهجهم، ج 3، ص 1132- 1138.
[85] . علامی، ابوالفضل، فرقانی، قدرت الله، حسینی، سید علی، آشنایی با تفاسیر و مفسّران، ص 133، ادارۀ آموزش های عقیدتی سیاسی ولی فقیه در سپاه، چاپ اول، 1379.
[86]. معرفت، محمد هادی، تفسیر و مفسران، ج 2، ص 1012 و 1013، الجامعة الرضویة للعلوم الاسلامیة، چاپ دوم، 1384 ش.
[87] . معرفت (ره) صاحب کتاب التفسیر و المفسرون؛ ایازی صاحب کتاب المفسرون حیاتهم و منهجهم.
[88] . گرچه عده زیادی قایل به این شدند اما نمی شود بدون تردید این را بیان نمود.
[89] . صاحب کتاب التفسیر و المفسرون و المفسرون حیاتهم و منهجهم.
[90] . معرفت، محمد هادی، تفسیر و مفسران، ج 2، ص 1012.
[91] . ایازی، محمد علی، المفسرون حیاتهم و منهجهم، ج 3، ص 1136.
[92] . رضاپور، عبدالرحیم، “بررسی دیدگاه های سید قطب و رشید رضا در «فی ظلال القران» و «المنار» در باب شیعه”، از (پایان نامه مقطع کارشناسی ارشد، دانشگاه ادیان و مذاهب، 1388.
[93]. “مظهرالايمان و معلن احكام القرآن…”، مجلسي، محمد باقر، بحارالانوار،ج 99، ص97، باب 7، زياره الامام المستتر…، موسّسه الوفاء، بيروت، 1404ق.
[94]. “هذا كتاب اللَّه الصامت، و أنا المعبّر عنه…”، ري شهري، محمد، موسوعة الإمام علي بن أبي طالب (ع) في الكتاب و السنة و التاريخ، ج 9، ص 185، ح 3957، دارالحديث، چاپ دوم، قم، 1425 ق.
[95] “لمّا أراد أهل الشام أن يجعلوا القرآن حكماً بصفّين قال امیر المؤمنین (ع): أنا القرآن الناطق”؛ هنگامي كه اهل شام در جنگ صفّين خواستند قرآن را حكم قرار دهند امام اميرالمومنين فرمود: منم قرآن ناطق، همان، ح 3955 .
[96] “…فَرَجَعْتُ إِلَى النَّبِيِّ ص فَأَخْبَرْتُهُ الْخَبَرَ فَقَالَ ارْجِعْ إِلَى مَسْجِدِي حَتَّى تَصْعَدَ مِنْبَرِي فَاحْمَدِ اللَّهَ وَ أَثْنِ عَلَيْهِ وَ صَلِّ عَلَيَّ ثُمَّ قُلْ أَيُّهَا النَّاسُ مَا كُنَّا لِنَجِيئَكُمْ بِشَيْءٍ إِلَّا وَ عِنْدَنَا تَأْوِيلُهُ وَ تَفْسِيرُهُ أَلَا وَ إِنِّي أَنَا أَبُوكُمْ أَلَا وَ إِنِّي أَنَا مَوْلَاكُمْ…”، طبري عمادالدين، بشارة المصطفی، ص260، كتابخانه حيدريه، نجف، 1383ق.
[97] “كُلُّنَا وَاحِدٌ مِنْ نُورٍ وَاحِدٍ وَ رُوحُنَا مِنْ أَمْرِ اللَّهِ…”، مجلسي، محمد باقر، بحارالانوار، ج 26، ص 16، باب 14 نادر في معرفتهم صلواتاللهعليهم…، موسّسه الوفاء، بيروت، 1404ق.
[98]. “وَ فِي الْخِصَالِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ مَاجِيلَوَيْهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي الْقَاسِمِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ وَ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ مُفَضَّلٍ عَنْ جَابِرِ بْنِ يَزِيدَ عَنْ سَعِيدِ بْنِ الْمُسَيَّبِ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ سَمُرَةَ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) لَعَنَ اللَّهُ الْمُجَادِلِينَ فِي دِينِ اللَّهِ عَلَى لِسَانِ سَبْعِينَ نَبِيّاً وَ مَنْ جَادَلَ فِي آيَاتِ اللَّهِ كَفَرَ قَالَ اللَّهُ ما يُجادِلُ فِي آياتِ اللَّهِ إِلَّا الَّذِينَ كَفَرُوا وَ مَنْ فَسَّرَ الْقُرْآنَ بِرَأْيِهِ فَقَدِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَ مَنْ أَفْتَى النَّاسَ بِغَيْرِ عِلْمٍ لَعَنَتْهُ مَلَائِكَةُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ كُلُّ بِدْعَةٍ ضَلَالَةٌ وَ كُلُّ ضَلَالَةٍ سَبِيلُهَا إِلَى النَّارِ الْحَدِيثَ”، حر عاملی، وسائل الشیعة، ج 27، ص 190، موسسه آل البیت، قم، 1409ق.
[99]. ابن ابی جمهور احسائی، کمال الدین، ج 1، ص 256، سید الشهداء، قم، 1405ق.
[100] . در این رابطه به نمایه تفسیر افراد مختلف از قرآن، شمارۀ 5144 (سایت اسلام کوئست: 5370) مراجعه شود.
[101] . آيا به آيات قرآن نمىانديشند؟ يا [مگر] بر دل هايشان قفل هايى نهاده شده است؟، محمد، 24.
[102] . قطعاً از ميان آنان كسانىاند كه [مىتوانند درست و نادرست] آن را دريابند، نساء، 83؛ تفسير اثنا عشري، ج1، ص 10.
[103] . نساء، 82.
[104] . طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج، ج 1، ص 60، نشر مرتضی، مشهد مقدس، 1403.
[105] . صدوق، التوحيد، ص 91، انتشارات جامعۀ مدرسین حوزۀ علمیۀ قم، 1357 ش.
[106] . کسی که قرآن را تفسیر به رأی نماید جایگاهش پر از آتش باد، رازى، فخرالدين ابو عبدالله محمد بن عمر، مفاتيح الغيب، ج 7، ص 148، دار احياء التراث العربى، بيروت، چاپ سوم، 1420 ق.
[107] . “لا يَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُون”، واقعه، 79.
[108] . “إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً”، احزاب، 33.