searchicon

کپی شد

تفاوت یقین در علم کلام و اصول

این موضوع بستگی به این دارد كه «قطع» را از مسائل علم اصول بدانیم یا نه. اکثر علمای اصولی -از جمله آخوند خراسانی در كفایة الاصول-[1] معتقد هستند كه مبحث «قطع» اساساً مبحثی كلامی بوده و از مسائل علم اصول خارج است، در مقابل نظر برخی دیگر از جمله امام خمینی در كتاب «انوارالهدایه»[2] اصولی بودن مسئله «قطع» است. بنابر قول اول -كه قطع را مسئله ای كلامی می داند- هیچ تفاوتی میان این دو یقین وجود ندارد، اما بنابر قول دوم، این دو یقین تفاوت های ظریفی با هم دارند كه اهم آنها عبارت اند از:

1. یقین در علم كلام در مفهوم باطنی و ایمانی اش كه مرادف با ایمان و عرفان است، در مقابل «كفر» و «نفاق» به كار می رود، در حالی كه یقین در علم اصول ذیل عنوان قطع و در مقابل «شك»[3] و «ظن»[4] -به معنای عام- به كار می رود. بنابراین یقین كلامی در مفهوم فلسفی و منطقی اش به لحاظ شمول اخص از یقین اصولی است.

اما تفاوت یقین كلامی به مفهوم ایمانی اش با یقین اصولی امری واضح و مبرهن است؛ زیرا یقین اصولی، حالتی روانی و ذهنی و قراردادی است كه برای هر دانشمندی -فارغ از باورهای دینی یا غیر دینی اش -به طور قراردادی- تحت عنوان اصل موضوعی اتفاق می افتد و مستقیما ربطی به دین و دینداری شخص ندارد، اما یقین كلامی در مفهوم ایمانی اش مقوله ای دینی، قلبی و روحانی است و حتی در مفهوم فلسفی- منطقی اش با وجودی كه از حیث ذهنی و روانی همانند یقین اصولی است، اما برخلاف یقین اصولی مستقیما مربوط به دین و دینداری شخص بوده، تأثیری مهم در باورهای دینی شخص دیندار دارد.

2. یقین یا «قطع» در علم اصول، یقینی درجه دوم است و از این جهت از مسائل علم اصول است كه موجب استنباط حكم شرعی فرعی می شود و در واقع مربوط به فروع دین است؛ زیرا فروع دینی اموری مشخص و ثابت هستند و فقها تنها در جزئیات بسیار ریز و تخصصی آنها دست به اجتهاد زده، اختلاف نظر دارند، اما یقین كلامی مربوط به اصول دین بوده و یقینی درجه اول می باشد.

3. داشتن یا نداشتن یقین در علم كلام -چه در مفهوم ایمانی و چه در مفهوم فلسفی اش- در پیوند با سعادت یا شقاوت آدمی است و مسئله ای سرنوشت ساز محسوب می شود كه حتی در حوزه هایی خارج از حوزه تخصصی دین نیز اثرگذار است، به طوری كه در برخی موارد مسئله مرگ و زندگی است و هیچ جایگزینی برای آن متصور نمی توان شد. در حالی كه داشتن یا نداشتن یقین (قطع) در علم اصول نتایجی چنین مهم و هولناك ندارد، علاوه بر این كه در صورت نبود قطع، «اماره» جایگزین آن می شود و كار قطع را انجام می دهد.



[1] . آخوند خراسانی، كفایة الاصول، ج 2، ص 4، مركز مدیریت حوزه علمیه قم، زمستان 1388.

[2] . امام خمینی، انوارالهدایة، ج 1، ص 33، سایت مركز اطلاعات و مدارك اسلامی.

[3] . شك در لغت مقابل علم است، اما در اصطلاح برابری دو طرف اندیشه را گویند، ولائی، عیسی، فرهنگ تشریحی اصطلاحات اصول، ص 201، تهران، نشر نی، 1387.

[4] . حالت نفسانی بین قطع و شك را ظن گویند، فرهنگ تشریحی اصطلاحات اصول، ص 209.