کپی شد
تفاوت منطق ارسطویی و دیالکتیک
تفاوت منطق ارسطویی و دیالکتیک
به طور کلی وقتی کلمۀ منطق و علم منطق بدون قید به کار می رود منظور منطق ارسطویی است که همان قوانین درست فکر کردن را به ما می آموزد. منطق ارسطویی از دو بخش تشکیل یافته است، بخش اول: منطق صوری است. در این بخش محتوای فکر مورد نظر نیست، بلکه آنچه مهم است فقط صورت و قالب فکر است، نقشۀ یک ساختمان که گزارش از شکل ساختمان به ما می دهد و می گوید اگر می خواهی به خانه ای در خارج دست پیدا کنی باید طبق این صورت و این نقشه عمل کنید و کاری به نوع مصالح استفاده شده در آن ندارد. لذا به این نوع منطق، منطق صوری می گویند؛ یعنی فقط به ما یاد می دهد که اگر می خواهی نتیجۀ درستی از یک استدلال بگیری، باید شرایطی که دارد رعایت کنی؛ مثلا اگر شکل اول قیاس بود باید مقدمۀ اول شما که صغری است موجبه باشد و مقدمۀ دوم یعنی کبری، کلیه باشد تا بتوانی به یک نتیجه صحیح برسی. بخش دومِ منطق قدیم ارسطویی به نام صناعات خمس است که به بررسی مواد قیاس و استدلال پرداخته است.
بنابراین؛ قوانین منطق صوری، قوانینی مطلق و کلی و قابل اعمال و تطبیق بر همۀ مواد است؛ زیرا از طبیعت و ساختمان عقل و خاصیت ذاتی آن سرچشمه گرفته است.[1]
غایت و هدف در این منطق (منطق صوری)، شناخت روش درست فکر کردن و شناختن تصور و تصدیق است.[2]
اما منطق دیالکتیک، با منطق به معنای عام قبلی تفاوت دارد.
واژۀ دیالکتیک، مانند بسیاری از اصطلاحات فلسفی و علمی دارای معانی مختلفی است. و در تاریخ فلسفه سیر تحول خاصی داشته است. به طور خلاصه می توان گفت دیالکتیک تا پیش از دوران هگل که یکی از فلاسفه آلمانی در قرن 19 است، به عنوان روشی در بحث و استدلال شناخته می شد که ربطی به عالم عین و خارج نداشت، اما هگل بر اساس اعتقاد خود به وحدت عین و ذهن پرداخت و دیالکتیک را در مورد پدیده های عینی نیز به کار برد، هرچند دیالکتیک هگلی بیش از آن که جنبۀ منطقی داشته باشد جنبۀ فلسفی دارد، اما باید او را پایه گذار منطق دیالکتیک دانست. منطق دیالکتیک نخستین بخش از مجموعۀ فلسفۀ هگل است.[3]
هگل؛ دیالکتیک را این گونه معرفی می کند: سازش تناقضات در وجود اشیاء و همچنین در ذهن.[4] این روش سه مرحله دارد به نام موضوع، ضد موضوع و ترکیب، به عبارت دیگر اساس منطق دیالکتیکی سه چیز است: تز، آنتی تز و سنتز.[5]
یکی از مطالب مهم در منطق دیالکتیک هگل این است که بین فهم و عقل انسان فرق می گذارد و عقل را بالاتر از فهم می داند و می گوید جمع بین ضدین و نقیضین اگرچه برای فهم غیر ممکن است ولی برای عقل نه تنها غیر ممکن نیست، بلکه ضروری است. بر اساس منطق دیالکتیک شناخت ما نسبت به ماهیات اشیاء همواره نسبی و ناپایدار است؛ زیرا همه چیز در حال حرکت و شدن است. بنابراین یکی از اصول منطق دیالکتیک اصل حرکت است، دیالکتیک می گوید اشیاء را در حال حرکت و تحول باید مطالعه نمود.[6]
منطق دیالکتیک اشیاء را از درون خویش توجیه می کند و آنها را نیازمند به علت و توجیه کننده بیرونی نمی بیند، به عبارت دیگر این منطق به نظریۀ محرک اول ارسطویی که همه حرکت ها به آن منتهی می شود پایان می بخشد.[7]
خلاصه این که منطق دیالکتیک، منطقی است که بر اساس آن شناخت ما نسبت به ماهیات اشیاء همواره نسبی و ناپایدار است؛ زیرا همه چیز در حال حرکت و شدن است و ما نمی توانیم شناخت حقیقی از اشیاء داشته باشیم.[8]
اما فرقی که بین این دو منطق است، این است که در منطق ارسطوئی ما با اصول کلی عقلی آشنا می شویم که از جمله آنها این است که اجتماع نقیضین محال است، ولی در منطق دیالکتیک امکان تناقض نه تنها محال نیست بلکه ضروری است.[9] نتیجه کلی مقدمات این می شود که منطق صوری به ما می گوید چگونه فکر کنیم تا به نتیجه درستی برسیم، ولی منطق دیالکتیک روش فکر کردن را به ما نمی آموزد و می گوید شناخت ما نسبی است.
به عبارت دیگر فرق اساسی منطق دیالکتیک با منطق ارسطویی، در این است که منطق ارسطویی بر این باور بنا نهاده شده است که در ورای ذهن ما واقعیت و حقیقت ثابت وجود دارد و انسان اگر مواد صحیح را با روش درست به کار ببرد به طور یقینی به واقعیت می رسد و اولین قضیۀ یقینی که پایه و سر منشأ تمام قضایای یقینی است قضیۀ محال بودن اجتماع نقیضین است، اما در منطق دیالکتیک اجتماع نقیضین پذیرفته می شود.
[1]. خوانساری، محمد، منطق صوری، ص 18، چاپ بیست و پنجم، انتشارات آگاه، 1382.
[2]. ابن سینا، منطق شفا، ج 1، ص 18، چاپ کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، قم، 1405.
[3]. غرویان، محسن، آموزش منطق، ص 28.
[4]. مطهری، مرتضی، مقالات فلسفی، ج 1، ص 224، انتشارات صدرا، قم، چاپ اول.
[5]. آموزش منطق، ص 27.
[6]. همان، ص 28.
[7]. مطهری، مرتضی، نقدی بر مارکسیسم، ص 28، انتشارات صدرا، قم، چاپ اول.
[8]. مطهری، مرتضی، اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج 1، ص 52، چاپ اول، انتشارات صدرا، قم.
[9]. آموزش منطق، ص 29.