searchicon

کپی شد

تفاوت مسائل کلامی با مسائل فقهی و اصولی

براى توضيح اين مطلب بايد توجه داشت كه مجتهد براى رسيدن به يك نتيجۀ فقهى مقدماتى را به يك ديگر ضميمه مى‏كند و از انضمام آنها، يك نتيجۀ فقهى به‏دست مى‏آورد. چنين قياسى را اصطلاحاً “قياس استنباط” مى‏نامند.[1]

مقدماتى كه فقيه به كار مى‏برد، دو گونه‏اند:

1. مقدماتى كه به يك، يا چند باب خاص از فقه مرتبط هستند. اين گونه مقدمات را اصطلاحاً “عناصر مختص” يا “عناصر فقهى” مى‏نامند. چنان‏ كه مادّۀ “صلوة” – به معناى نماز يا دعا در برخى از ابواب فقه -مثل باب صلوة و ساير ابوابى كه اين عنوان در آن به كار رفته است – مجال استفاده دارد.

2. مقدماتى كه اختصاص به باب خاصى از ابواب فقه ندارد. اين نوع مقدمات را اصطلاحاً “مقدمات مشترك”، يا “عناصر مشترك”، و يا “مقدمات اصولى” مى‏نامند. مثل اين مقدمه كه “صيغۀ امر ظهور در وجوب دارد” يا “خبر واحد حجت است”.

اما يك مسئلۀ كلامى چنين تعريف مى شود:

“هر مسئله‏اى كه به دين مرتبط و مستقيماً به عمل مكلّفان ارتباطى نداشته باشد و در قياس استنباط به عنوان عنصر مشترك؛ يعنى اصولى و يا عنصر مختص؛ يعنى فقهى به كار نرود و به شيوۀ عقلى- به‏معناى وسيع كلمه- اثبات گردد، مسئله‏اى ‏كلامى ‏خواهد بود”.[2]


[1]. شايان ذكر است كه اين قياس غير از آن قياسى است كه مذهب شيعه با آن مخالف است و مقصود از آن، قياس منطقى‏اى است كه ما را به يك نتيجۀ فقهى مى‏رساند، در حالى كه قياس ممنوع در مذهب شيعه، در واقع تمثيل منطقى براى اثبات يك حكم فقهى است؛ از اين رو، براى رفع اشتباه، قياس مورد نظر را « قياس استنباط » مى‏نامند. به عنوان مثال، مجتهد با روايتى برخورد مى‏كند كه در آن لفظى به صيغۀ امر – مثل صلّ – وجود دارد. او مى‏گويد: « صلّ » صيغۀ امر است، و صيغۀ امر ظاهر در وجوب است، پس لفظ« صلّ » دلالت بر وجوب نماز مى‏كند.

[2]. مهدى هادوى تهرانى، مبانى كلامى اجتهاد، ص 24 – 22.