کپی شد
تفاوت دیدگاه معتزله و شیعه در مسالۀ علت و معلول و افعال انسان
علامه طباطبایی در تفسیر المیزان و در بحث چگونگی ارتباط افعال انسان با خداوند، اشاره به نظریۀ معتزله می کنند.[1] آنها معتقدند که افعال بشر هیچ گونه ارتباط و استنادی به خدای سبحان ندارد؛ زیرا انسان، آزاد و مختار است و نه مجبور. لذا پنداشته اند اگر خداوند هرگونه نسبتی با افعال بندگانش داشته باشد؛ لازمه اش مجبور بودن انسان است. بدین جهت مُنکر اتصال پروردگار با افعال انسان شده اند.
علامه طباطبائی در تفسیر المیزان در مقام بطلان و رد این تفکر، اشاره ای به بحث کیفیت استناد معلول به علت کرده و از خلال این بحث؛ این نظریه را مردود شمرده اند.
علامه می گویند: “هستی هر چیزی محتاج به علت است؛ زیرا معلول، از خود استقلالی ندارد. ایشان نتیجه می گیرند که اولا صرف اين كه يك معلول مستند به علت خود باشد، باعث نمي شود كه از واجب الوجود بى نياز شود، زیرا هر علتی محتاج به علتی واجب است. (لذا درست است که علت افعال انسان ها در وهلۀ اول خود انسان است ولی او خود محتاج علتی واجب است که آن علت، ذات خداوند متعال می باشد.)
و ثانيا … همان طور که خود انسان وجودش مستند به ارادۀ الاهی است، افعال وی نیز مانند وجودش مستند به ارادۀ الاهی است. پس اين كه معتزله گفتهاند: كه وجود افعال بشر مرتبط و مستند به خداى سبحان نيست، از اساس باطل و ساقط است.
پس هر معلول با حد وجودیی كه دارد، مستند به علت خويش است، در نتيجه؛ همان طور كه يك فرد از انسان با تمامى حدود وجوديش، از پدر، و مادر، و زمان، و مكان، و شكل، و اندازه كمى، و كيفى، و ساير عوامل ماديش، مستند به علت اولى است، همچنين فعل انسان هم با تمامى خصوصيات وجوديش مستند به همان علت اولى است.”[2]
پس همیشه معلول، وجودش وابسته به علت اولی خویش می باشد. و معقول نمی باشد که حتی در یک مورد، معلولی تصور شود که ارتباط با علت العلل نداشته باشد. این رابطه را معتزله حداقل در برخی از موارد منکر هستند. آنان می پندارند که علل و اسباب در تاثیر گذاری کاملا مستقل اند.
“معتزله براى تنزيه خدا و نسبت ندادن گناهان و افعال زشت- مانند ظلم- به خدا، علل و اسباب را در تأثير، مستقل دانسته و بر آن عقیده اند كه ممكنات تنها در ذات خويش به خدا محتاجاند و در فعل، استقلال دارند. بدين سان، معتزله، تأثير را به علل و اسباب وا مىگذارند. معتزله در حقيقت، براى تنزيه خدا از افعال زشت، براى او در افعال شريك نهادهاند”.[3]
شهید مطهری نیز به این امر اشاره کرده اند که معتزله اصل ضرورت علی و معلولی را (حداقل در برخی از موارد) انکار کرده اند:
” آيا مىتوانيم قانون علّيت را در جريان عالم و لا اقلّ در اعمال و افعال بشر انكار كنيم؟! معتزله و پيروان آنها اين كار را كردهاند و منكر اصل ضرورت علّى و معلولى- لااقل در مورد فاعل مختار- شدهاند. عدّهاى از دانشمندان جديد اروپايى نيز همان افكار معتزله را در اين مسئله ابراز داشتهاند و از «اراده آزاد»، يعنى ارادهاى كه تابع قانون علّيت نباشد، سخن گفتهاند و حتّى ادّعا كردهاند كه قانون علّيت فقط در دنياى مادّى كه از اتم ها تشكيل يافته صادق است، امّا اين قانون در دنياى روحى و در دنياى داخلى اتم ها صادق نيست”.[4]
نتیجه نهائی:
بنابر این در زمینۀ علت و معلول، اختلافی که میان معتزله و فیلسوفان شیعی به چشم می خورد این است که معتزله برخلاف شیعیان، منکر اتصال علل به علت اولی و ابتدائی می باشند و این امر را قبول ندارند.
[1]. این بحث در جلدهای زیر در تفسیر المیزان آمده است:
ج1، ص 166 ، ج 9، ص 260. دفتر انتشارات اسلامى جامعۀ مدرسين حوزه علميه قم، قم، چاپ: پنجم، 1374 ش.
[2]. طباطبائی، محمد حسین، تفسير الميزان، ج1، ص 168، موسوى همدانى، سيد محمد باقر، ناشر، دفتر انتشارات اسلامى جامعۀ مدرسين حوزه علميه قم، قم، چاپ پنجم، 1374 ش.
[3]. پژوهشكده تحقيقات اسلامى، فرهنگ شیعه، ص202، زمزم هدايت، قم، 1385ش.
[4]. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى، ج1، ص 387و 388، انتشارات صدرا، چاپ: یازدهم، تیر 1381ش.