searchicon

کپی شد

تعصبات قبیله ای عامل پیدایش خوارج

با توجه به این که اسلام در جزیره العرب وارد شده بود و همه برتری ها به جز برتری تقوا را از میان برداشته بود، و اکثر مردم نیز مسلمان شده بودند، ولی متاسفانه عرب های آن زمان به عادات زشت قبل از اسلام پای بند بوده و نسبت به آن تعصبات زیادی داشتند و همین تعصب باعث می شد که از پذیرش حرف حق، شانه خالی کنند چنان که در جریان جنگ صفین، تعصبات قبیله ای که میان عرب ها رایج بود، در ظهور خوارج نقشی به سزا داشت؛ بسیاری از رهبران خوارج از قبیله «بنی تمیم» و «بنی ربیعه» بودند؛ چنان که نافع بن ازرق حنظلى و عبد الله بن صفار سعدى و عبد الله بن اباضى و حنظلة بن بيهس. و بنى ماحوز عبد الله. و عبيد الله و زبير از بنى سليط بن يربوع‏، همگی از قبیله بنی تمیم[1] و أبو بلال مرداس بن أديّة و پدرش حدير بن عمرو بن عبيد بن كعب از‏ بنی ربیعه بودند.[2] گرچه از قبایل دیگر، کم و بیش، در میان آنان یافت می شد، ولی بیشتر رهبران خوارج و هسته مرکزی آنان را قبیله بنی تمیم تشکیل می داد و از طایفه «قریش» کسی در میان آنان نبود و اکثر سربازان خارجی نیز از قبیله بنی تمیم بودند.

قبیله بنی تمیم در زمان جاهلیت با قبیله «مُضَر» خصوصا با تیره قریش، دشمنی و ستیز داشتند؛ به طوری که پس از اسلام که به ظاهر مسلمان شده بودند، گاه و بیگاه دشمنی خویش را ابراز می کردند و از این که پیامبر(ص) از قریش است ناراحت بوده، رشک می ورزیدند.

این پیشینه سوء تفاخر و تعصبات قبیله ای، نقشی به سزا در جدایی آنان از مسیر اسلام راستین داشته است که نخستین نشانه های آن در ماجرای سقیفه، بعد از رحلت رسول اکرم (ص) رخ نمود و سرنوشت امت اسلام را برخلاف خواست خدا و رسولش رقم زد و امت پیامبر (ص) را به مسیری بیراهه سوق داد و از مسیر حق منحرف ساخت.

در دوران حکومت عثمان، عصبیت ها، سنت های قبیله ای و تموّل گرایی بار دیگر زنده شد و کارهای مخالف سنت پیامبر(ص) گسترش یافت. این کارها، در نهایت، قیام مردم و قتل خلیفه را به دنبال داشت؛ طیف وسیعی که در این قتل شرکت داشتند. عده زیادی از آنها بعدها هسته مرکزی خوارج را تشکیل دادند. پس از کشتن خلیفه، نزد امام علی(ع) آمدند وبا وی دستِ بیعت دادند؛ از جمله این که هفتصد تن از مهاجران و هشتصد نفر از انصار با حضرت بیعت کردند.[3]

دیری نپایید که گروهی نقض بیعت کردند؛ برای نمونه طلحة بن عُبیدالله و زُبیر بن عوام، جزو اولین نفراتی بودند که با امام علی(ع) بیعت کردند،[4] ولی به همراهی عایشه، جنگ جمل را بر امام (ع) تحمیل نمودند؛ حضرت امیرمؤمنان(ع) ضمن بررسی انحرافات و کینه توزی های طلحه و زبیر، به پیشگاه الهی چنین شکوه کردند: «اللُّهمَّ إنّهما قَطَعانی و ظَلَمانِی و نَکَثا بَیْعَتی و ألبّا النّاسَ عَلَیّ [5] خدایا! آن دو، پیوند مرا گسستند و بر من ستم کردند و بیعتم را شکستند و مردم را برای جنگ با من گرد آوردند».

در پی جنگ جمل که با پیروزی قاطع امام علی(ع) پایان یافت، دومین جنگ توسط معاویه بر امام(ع) تحمیل شد. سپاهیان حضرت امیر(ع) که از قبایل مختلف و با انگیزه های گوناگون مانند تعصبات قبیله ای در صحنه «صفین» حضور پیدا کرده بودند، با حیله عمروعاص روبه رو شدند و در اندک زمانی شمشیر برزمین نهادند و حضرت را به داوری کتاب الهی و در نهایت پذیرش حکمیت واداشتند، ولی در این میان، تعصبات قبیله ای پدیدار گشت و این جریان انحرافی هنگام انتخاب حکمین، بروز بیشتری پیدا کرد.

بدین شرح که وقتی امام(ع) عبداللّه بن عباس را برای داوری برگزیدند و فرمودند که هر گرهی عمروعاص ببندد، ابن عباس باز خواهد کرد و هر گرهی را که عمرو باز کند، او خواهد بست، در این میان صدای اشعث بن قیس بلند شد که نباید دو حَکَم از قبیله مُضَر باشند؛ ما از طرف خود باید فردی از اهالی یمن را انتخاب کنیم؛ وی گفت: اگر دو حَکم به ضرر ما حُکم کنند ولی یمنی باشند، بهتر است تا به نفع ما حُکم کنند و از قبیله مُضَر و قریش باشند! این غائله، سرانجام با انتخاب ابوموسی اشعری یمنی ختم گردید.[6]

چنان که مشاهده می شود، این گروه متعصب و نژادپرست، ضرر احتمالی خویش را در نتیجه حَکَمیت، بر انتخاب فردی قریشی ترجیح دادند و این نشانه ای از شدت تعصبات قبیله ای در میان آنان بود؛ حتی هنگامی که امام علی(ع)، ابن عباس را جهت مذاکره نزد آنان به اردوگاه حروراء فرستاد، آنها وقتی خود را در مقابل استدلال های قوی و منطقی او خلع سلاح یافتند، در نهایت به یک­دیگر گفتند: احتجاج قریش را برای خود حجت قرار ندهید؛ زیرا آنان قومی هستند که خداوند درباره آنها فرمود: «بَل هُم قَومٌ خَصِمُون»[7]بنابر این، همگی از کنار ابن عباس دور شدند.

تاریخ اسلام همواره از این دست تعصبات قبیله ای پر بوده که همگی نشان گرِ روح نژاد پرستی خوارج است که علی رغم تظاهرشان به اسلام، زهد و تقوا، تعصب های قبیله ای در اعمال آنها آشکار بود. نکته درخور تأمل در سیره عملی و نظری آنان این است که در ورای سیمای فریبنده خود، این گونه تعصبات را نیز داشتند که با اندکی درنگ به روشنی مشاهده می شود. این نژاد پرستی چنان شدت یافت که روح ناسازگاری را در آنان برتافت؛ به گونه ای که در برهه ای از زمان، فرمانروایی بر جامعه را انکار و نوعی آنارشیسم را در اندیشه ها تبلیغ می کردند؛ اگرچه عملاً، در «حروراء» برای خود فرمانده و امیر برگزیدند و با عبداللّه بن وهب راسبی دست بیعت دادند.

بنابراین، باید در مواردی ریشه های دشمنی سران خوارج با امیرمؤمنان، علی(ع) را در تعصبات قبیلگی آنها جست­وجو کرد و چنین می نماید که آنان از مدت ها پیش، در صدد ضربه زدن به حضرت بودند و جریان حکمیت را بستر مناسبی برای اجرای منویات خود یافتند، ولی باید حساب اکثریت نادانی را که به نام «قُراء»، جاهلانه و با حماقت، از شعارهای فریبنده سران خوارج پیروی کردند، از حساب این گروه متعصب، مغرض و فتنه گر جدا دانست.[8]



[1]. ابن اثیر، الكامل، ترجمه، حالت، ابو القاسم، خليلى، عباس، ج‏12، ص 6، مؤسسه مطبوعاتى علمى، تهران، 1371ش.

[2]. البلاذرى، انساب الأشراف، ، تحقيق احسان عباس، ج‏ 5، ص180، بيروت، جمعية المستشرقين الألمانية، 1979/1400.

[3]. شيخ مفيد، الجمل،‏ ص 101، ناشر، المؤتمر العالمي للشيخ المفيد، قم‏، چاپ اول، 1413 ق‏.

[4]. همان، ص 130.

[5]. نهج البلاغه، خطبه 137.

[6]. المنقرى، نصر بن مزاحم، وقعة صفين،  تحقيق عبد السلام، محمد هارون، ص 500، القاهرة، المؤسسة العربية الحديثة، الطبعة الثانية، 1382، افست قم، منشورات مكتبة المرعشى النجفى، 1404.

[7]. سوره زخرف، آیه 58، آنان (مشرکان قریش) گروهی کینه توز و پرخاش گر هستند

[8]. جهت مطالعه بیشتر به سایت حوزه نت مراجعه شود.