searchicon

کپی شد

تعریف وحی

وحی واژۀ عربی و در اصل مصدر فعل “وحی – یحی” از باب “وعد” است. در معنای آن آمده است که عبارت است از: “هر آن چه که کسی به دیگری القا کند تا بداند”.[1]

وحی در لغت اصل و قاعده ای برای رساندن “علم” و غیر آن است. ویژگی های وحی عبارت است از: اشاره سریع به نوشتار و رسالت و گاهی اعلام به رمز و تعریض، زمانی به صورت برهنه از ترکیب، اشاره به برخی اعضا و زمانی به الهام و کلام پنهان. بنابراین، پنهان، سریع و مرموز بودن از ارکان اصلی وحی به شمار می رود.[2]

وحی در اصطلاح:

علامه طباطبایی در تعریف وحی می فرماید: وحی شعور و درک ویژه است در باطن پیامبران که درک آن جز برای آحادی از انسان ها که مشمول عنایات الاهی قرار گرفته اند میسور نیست.[3] وی در جای دیگر می گوید: وحی عبارت است از امری خارق العاده از قبیل ادراکات باطنیه، شعور مرموزی است که از حواس ظاهر پوشیده است.[4]

پس منظور از وحی، “القاى معانى به قلب پيامبر (ص) از سوى خدا و سخن گفتن خدا با او است. اين وحى بر اساس نيازى است كه نوع بشر به هدايت الاهى دارد تا از يك طرف به سوى مقصدى كه ماوراى افق محسوسات و ماديات است، هدايت شود و از طرف ديگر، به نياز زندگى اجتماعى او كه عبارت است از برخوردارى يك قانون الاهى، پاسخ مثبت داده شود.

از كلمات پيغمبر اكرم (ص) هم مى‏توان فهميد كه اساساً وحى با ساير القائاتى كه به بشر مى‏شود، از نظر ماهيت، متفاوت نيست، بلكه از نظر درجه فرق مى‏كند؛ مثلاً پيامبر اكرم (ص) ضمن حديثى مى‏فرمايند: رؤياى صادقه جزئى از هفتاد جزء نبوت است. اين حديث اشاره مى‏كند كه وحى به انبيا درجه‏ قوى و نَشَآت پر تلألؤ نورى است كه همگان از پرتو اين نور بهره‏مند و روزى خوارند”.[5]

وحى از اقسام علم حصولى نيست،[6] بلكه نوعى علم شهودى و حضورى و نوعى كشف تام از خارج و عالم غيب است. اين كشف به دليل حضور حقايق هستى در محضر كاشف، ذاتاً قابليت صدق و كذب را ندارد و تصور كوچك ترين خطا در آن به معناى نفى اصول وحى يا نداشتن حقيقت آن است. از اين رو، با استناد به ادلۀ فلسفى و مراتب جهان هستى و درجات علم و ميدان باز تكامل انسان، مى‏توان به اين نتيجه – كه با آيات قرآن نيز سازگار است – رسيد كه انسان مى‏تواند با سير صعودى و تكاملى اش به جايى برسد كه به حضور حضرت حق رسيده و بى واسطه علم الهى را دريافت نمايد و خدا با او سخن گويد، بى آن كه نيازى به الفاظ صوتى محسوس باشد، يا حاجتى به وساطت صور علمى بيفتد، و در اين رتبه وجودى و عظمت روحى است كه از كثرات، دور و از تعلق به هر چه غير اوست، آزاد مى‏شود و از هرگونه وسوسه و گمراهى و خطا مصون مى‏گردد كه اين همان مقام عصمت انبيا است.[7]

عالى ترين درجۀ وحى، همان است كه تنها به سلسلۀ پيامبران اختصاص دارد و منظور از آن، القاى معانى به قلب پيامبر (ص) از سوى خدا و سخن گفتن خدا با اوست.[8] وحى، دريافت هدايت الهى است از راه اتصال ضمير پيامبر (ص) به غيب و ملكوت، و پيامبر واسطه اى ميان جهان انسان ها و جهان غيب است.


[1]. ابن فارس، مقاییس اللغة، ج 6، ص93، مکتب الاعلام الاسلامی، 1404 ه.ق؛  فیومی، المصباح المنیر، ص 651، دار الهجرة، چاپ سوم، قم، 1425ه.ق.

[2]. راغب اصفهانی، مفردات الفاظ قرآن، ماده “وحی”.

[3]. طباطبائی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، موسوی، محمد باقر، ج 2، ص 159.

[4]. همان، ص 160؛ همچنین برای آگاهی بیشتر رجوع شود به استاد هادوی تهرانی، مبانی کلامی اجتهاد، ص 76- 78؛ خسرو پناه، عبدالحسین، قلمرو دین، ص 117- 130 و نمايه: وحى و كيفيت آن، سؤال 88 (سایت اسلام کوئست: 887). اقتباس از نمایه: کلمات پیامبر (ص) و وحی، سؤال 253 (سایت اسلام کوئست: 1959).

[5]. سؤال شماره 88، (سایت اسلام کوئست 887).

[6]. در علم حصولى فقط صورتى از معلوم در دسترس ما قرار دارد و خود معلوم بالعرض از دسترس ما خارج است. يعنى نمى‏توانيم خود را از چنگ واسطه نجات دهيم و ارتباط با واقعيت اشياء از راه همين صورت علمى است. و اگر اشتباهى صورت گيرد، ما خطا كرده‏ايم و به واقعيت خارجى نخواهيم رسيد و اين به دليل وساطت صورت علمى و تفسير اشتباه ما در تطبيق آن بر خارج است.

[7]. اقتباس از نمايه: وحى و كيفيت آن، سؤال 88 (سایت: 887).

[8]. هرچند ادراك حقيقت وحى و كيفيت تنزل آن، امرى آسان و حتى ممكن نخواهد بود.