کپی شد
تعریف لغوی قم
واژه «قم» در زبان عربی فعل امر حاضر مفرد از مصدر قیام و به معنای برخیز است. اما لغت شناسان برای معنای واژه قم معانی دیگری نیز ذکر کرده اند، از جمله: روفتن (جارو کردن) خانه؛ خوردن علف با لب؛ خوردن آنچه بر زمین است؛ خوردن آنچه بر سفره است؛ خشک شدن؛ و آبستن کردن (شتر نر) ناقه.[1]
[1]. دهخدا، علی اکبر، لغت نامه دهخدا، واژه قم.
فرم ثبت پیشنهادات و انتقادات
شما می توانید پیشنهادات و انتقادات خود را درباره این مدخل با ما درمیان بگذارید