کپی شد
تعریف دین و علم
معنای واژه های دین و علم به شرح زیر است:
واژۀ دين: دين به معناى انقياد، خضوع، پيروى، اطاعت، تسليم و جزا است.
در قرآن، دین گاهى بر قوانين و مقررات و مصوبات بشرى[1] اطلاق شده و گاهى بر اديان باطل؛ مثلاً بر مجموعۀ قوانين و مقرراتى كه حاكميت قبطيان بر بنى اسرائيل را تأمين مىكرد[2] و يا بر قوانين غارتگرانه وثنيين و بت پرستان حجاز[3]، دين اطلاق شده است.
پس، از نظر قرآن، دين عبارت است از: مجموعۀ عقايد، اخلاق و قوانين كه براى پرورش انسان ها و ادارۀ امور جامعه است.
در واقع، دين زبان گوياى آفرينش است كه بخش بنيادين آن شامل علم به انسان و جهان هستى و آگاهى از شيوۀ سلوك و طريق وصول آدمى به سعادت ابدى مىشود و در صورتى حق است كه فقط از طرف خدا تنظيم شود؛[4] زیرا تنها او از جهان و انسان، شناخت كافى دارد و مقرّراتش را بر اساس شناخت صحيح از توانايىها و ظرفيت هاى وجودى انسان وضع مىكند.[5]
واژۀ علم: براى واژۀ علم، سه معنا ذكر شده است:
1. معناى مصدرى؛ يعنى، دانستن و شناختن؛
2. معناى اسم مصدرى؛ يعنى، دانش و شناخت؛
3. معناى مفعولى و وصف مفعولى؛ يعنى دانسته مورد نظر است، دانسته آن مطلبى است كه مفهوم ما واقع شده است.
در تعبيرات فارسى گاهى به غلط يا تسامح، واژۀ دانش، بر دانسته اطلاق مىشود و همين امر موجب مغالطه در برخى تعبيرات شده است؛ مثلاً از تكامل دانش كه در واقع تكامل خود انسان در حوزۀ معرفت است به غلط تحول جوهرى دانستهها و رشد كيفى دانههاى معرفت نتيجه گرفته مىشود، در حالی كه اين ناشى از خلط بين دانش و دانسته است و آنچه كه تكامل مىيابد دانش آدمى است، نه خود معلومات و دانستههاى ديگر.
در باب علم دو اصطلاح وجود دارد:
الف. مطلق علم و فهم، چه مطابق با واقع باشد، چه غير مطابق؛ يعنى هر آنچه كه به نام صورت ذهنى در معرفت اشخاص پديد مىآيد (جهان دوم پوپرى) و يا به صورت يك گزاره و مطلب در بازار دانش عرضه مىشود (جهان سوم پوپرى).
ب. خصوص فهمى كه مطابق با واقع باشد.[6]
[1]. یوسف، 76، «… كَذلِكَ كِدْنا لِيُوسُفَ ما كانَ لِيَأْخُذَ أَخاهُ في دينِ الْمَلِك…»: ما بدينسان يوسف را راهنمايى كرديم تا با اين حيله بتواند برادرش را بر اساس قوانين و مقررات سلطان مصر در نزد خود نگه دارد.
[2]. غافر، 26، فرعون به پيروانش مىگويد: «… إِنِّي أَخافُ أَنْ يُبَدِّلَ دينَكُم…»؛ من ترس آن دارم كه موسى دين شما را دگرگون سازد.
[3]. کافرون، 6، «لَكُمْ دينُكُمْ وَ لِيَ دينِ»؛ (حال كه چنين است) آيين شما براى خودتان، و آيين من براى خودم.
[4]. نصر، 2؛ بقره، 193؛ انفال، 39؛ اعراف، 29؛ توبه، 29 و 33 ؛ حج، 62.
[5]. ر. ك: جوادى آملى، عبدالله، شريعت در آينۀ معرفت، ص 93 – 97؛ هادوى تهرانى، مهدى، باورها و پرسش ها، ص 16 – 17.
[6]. ر. ك: هادوى تهرانى، مهدى، باورها و پرسش ها، ص 153 – 162؛ همو، مبانى كلامى اجتهاد، ص 377 – 379.