کپی شد
تسلسل و دلیل بطلان آن در علل
تسلسل در لغت به معنای روان شدن آب و هر امری که وجود آن موقوف به وجود دیگری باشد. تسلسل در اصطلاح فلسفه؛ یعنی ترتب و ادامۀ سلسلۀ علت و معلول تا بی نهایت. به عبارت دیگر، تسلسل عبارت است از: ترتب امور غیرمتناهی به نحوی که مترتب لاحق، مترتب بر مترتب سابق و به دنبال آن باشد. بالاخره اموری که در ترتب وجودی به یک دیگر پیوسته باشند.[1]
تسلسل از لحاظ امور متسلسل اقسامی دارد:
الف. تسلسل در امور اعتباری: این نوع تسلسل بر حسب اعتبار معتبر و اعتبار کننده است که آن را تسلسل یقفی می نامند. این نوع تسلسل با توقف و عدم اعتبارِ اعتبار کننده متوقف می شود. این تسلسل را باطل ندانسته اند؛ زیرا که در حقیقت تسلسل نیست و شخص می تواند هر اندازه که بخواهد اوهام و تخیلات خود را دنبال هم ادامه دهد.
ب. تسلسل در حوادث و امور فانی: این نوع تسلسل نیز باطل نیست؛ زیرا اجرای آن به طور متدرج موجود و معدوم می شوند و مجتمع در وجود نخواهند بود و حوادث زمانی هر یک در ظرف خود موجودند.
ج. تسلسل در علل و معلول که عبارت است از: ترتب امور غیر متناهی که هر مرتبتی علت لاحق و معلول سابق خود باشد. این نوع تسلسل باطل و محال است. در کتاب کشف المراد در تعریف این نوع تسلسل آمده است: وآن بودن علل و معلول ها در سلسله ای که غیر متناهی است..[2]
تسلسل از آن جهت باطل است که وجود معلول وجودی وابسته، نیازمند و غیر قائم به ذات خود؛ یعنی ممکن الوجود و وجود رابط است. بنابر این، هرگاه فرض کنیم چنین موجوداتی در حد بی نهایت وجود دارند، لازم می آید که بی نهایت وجود وابسته و قائم به غیر و رابط داشته باشیم، بی آن که آن غیر و آن وجود مستقل که تکیه گاه این وجودهای وابسته و رابط است، موجود باشد و این محال است.[3]
فلاسفه برای محال بودن تسلسل، براهینی[4] اقامه کرده اند که در ذیل به گوشه ای از آنها اشاره می شود:
فارابى در برهان خود که به «اسد و اخصر» معروف است، این گونه استدلال کرده است:
اگر سلسلهاى از موجودات را فرض كنيم كه هر يک از حلقات آن به گونهاى كه تا حلقۀ قبلى موجود نشود، وابسته و متوقف بر ديگرى باشد، حلقۀ وابسته به آن هم تحقق پذير نباشد، لازمهاش اين است كه كل اين سلسله، وابسته به موجود ديگرى باشد؛ زيرا فرض اين است كه تمام حلقات آن داراى اين ويژگى است و ناچار بايد موجودى را در رأس اين سلسله فرض كرد كه خودش وابسته به چيز ديگرى نباشد و تا آن موجود تحقق نداشته باشد، حلقات سلسله به ترتيب وجود نخواهند يافت. پس چنين سلسلهاى نمىتواند از جهت آغاز نامتناهى باشد و به عبارت ديگر تسلسل در علل محال است.
صدرالمتألهين در حكمت متعاليه براى محال بودن تسلسل در علل هستىبخش، نظیر این برهان را اقامه کرده که تقرير آن چنين است: بنابر اصالت وجود و ربطى بودنِ وجودِ معلول نسبت به علت هستىبخش، هر معلولى نسبت به علت ايجاد كنندهاش عين ربط و وابستگى است و هيچ گونه استقلالى از خودش ندارد و اگر علت مفروض نسبت به علت بالاترى معلول باشد، همين حال را نسبت به آن خواهد داشت. پس اگر سلسلهاى از علل و معلولات را فرض كنيم كه هر يک از علت ها معلول علت ديگرى باشد، سلسلهاى از تعلقات و وابستگی ها خواهند بود و بديهى است كه وجود وابسته بدون وجود مستقلى كه طرف وابستگى آن باشد، تحقق نخواهد يافت. پس ناچار بايد وراى اين سلسله ربط ها و تعلقات، وجود مستقلى باشد كه همگى آنها در پرتو آن تحقق يابند. بنابراين، نمىتوان اين سلسله را بىآغاز و بدون مستقل مطلق دانست. [5]
[1]. علامه حلی، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، تحقیق، حسن زاده آملی، حسن، ص 117؛ فرهنگ معارف اسلامى، ج1،ص 516.
[2]. کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص 118؛ ابراهیمی دینانی، غلام حسین، قواعد کلی در فلسفۀ اسلامی، ج1، ص 160.
[3] . ولایی، عیسی، فرهنگ تشریحی اصطلاحات اصول.
[4] . حدود ده برهان اقامه کرده اند.
[5]. تفاوت اين دو برهان در آن است كه برهان اول در مطلق علت هاى حقيقى جارى است، علت هايى كه لزوما بايد همراه معلول موجود باشند، ولى برهان دوم مخصوص علت هاى هستىبخش است و در علل تامه هم نيز جارى مىشود از آن نظر كه مشتمل بر علت هاى هستىبخش هستند؛ نک: آموزش فلسفه، ج 2، ص 81- 82.