searchicon

کپی شد

تربیت اخلاقی کودک

تربیت و نوسازی صحیح روح و روان کودک، اگر چه یک بحث مفصلی است که در این مقال نمی گنجد، اما در مورد آن نکاتی را باید در نظر داشت:

1. خودسازی قبل از تربیت: بسیاری از افراد غافل در محیط خانه به محض پیش آمدن کوچک ترین ناراحتی و اختلاف، رکیک ترین الفاظ و فحش ها را بر زبان جاری می سازند. غافل از این که این گونه کلمات برای کودک تازگی داشته و او را وادار به جست و جوی معانی آنها می سازد و به تدریج کودک نیز آنها را یاد می گیرد و ممکن است در آینده اسباب انحرافات فکری و فساد اخلاقی او را فراهم کند، روان شناسان عقیده دارند یک نمونه و الگوی شایسته از هزار نصیحت نیکوتر است و الگوی نیکو بهتر از پند و ارشاد است و هیچ چیز برای کودک بدآموزتر از این نیست که گفتار و کردار مربی و پند دهنده را مشاهده نماید که با یک دیگر تضاد دارد که این باعث سبک شمردن نمونه های عالی و خوب و پندهای اخلاقی می گردد.[1] پدر و مادر در خانه مواظب برخورد خود با یک دیگر بوده و در حضور فرزند احترام یک دیگر را نگه داشته و هیچ گونه بی احترامی نسبت به یک دیگر نکنند. پیامبر اکرم (ص) در روایتی می فرماید: از جمله حقوقی که فرزند بر پدر خود دارد این است که مادرش را احترام کند، برای کودک نام خوب انتخاب نماید، به کودک قرآن بیاموزد و او را به پاکی و پاک دامنی پرورش دهد.[2]

2. رعایت حد اعتدال در محبت و دوری کردن از افراط و تفریط در آن تنها نقطه امید و مایه شادی و نشاط کودک، مهر و محبت پدر و مادر است، هیچ نیرویی به اندازه محبت والدین، خاطر طفل را مطمئن و آرام نمی کند و هیچ مصیبتی مانند از دست دادن تمام یا قسمتی از مهر پدر و مادر، روان او را مضطرب و آزرده نمی سازد، چنانچه والدین بتوانند در این زمینه موفق باشند فرزندان آنها نه تنها در دوران طفولیت، بلکه در بزرگ سالی نیز سعی می کنند خاطر والدین را آزرده نساخته و از اموری که والدین را می رنجاند دوری کنند، پس محبت و مهربانی به کودکان علاوه بر ارضای نیاز آنها، وسیلۀ جذب و زمینه اطاعت آنها را فراهم می سازد، و بر همین اساس است که خداوند متعال نیز خطاب به پیامبرش می فرماید: به (بركت) رحمت الهى، در برابر آنان [مردم‏] نرم (و مهربان) شدى! و اگر خشن و سنگدل بودى، از اطراف تو، پراكنده مى شدند. پس آنها را ببخش و براى آنها آمرزش بطلب! و در كارها، با آنان مشورت كن … .[3]

البته، باید توجه داشت این محبت به حد افراط یا تفریط نرسد؛ زیرا هم سخت گیری و بی مهری و هم محبت شدید و افراطی هر دو مخرب هستند.

محبت بی جا از همان روزهای نخست اطفال را پرتوقع، ضعیف، بی اراده و خود رأی بار می آورد. این قبیل اطفال در ایام کودکی، پدران و مادران خود را با اعمال نادرست خویش به زحمت می اندازند و آنها را با مشکلاتی مواجه می کنند، شخص، نازپرورده بار آمده، به دو مصیبت گرفتار است، از طرفی توقع دارد زن و مرد اجتماع، مانند پدر و مادرش او را نوازش کنند و بی حساب احترامش نمایند و اوامر او را بی چون و چرا به کار بندند، وقتی مشاهده می کند که مردم نه تنها احترامش نمی کنند، بلکه در مقابل این توقع بی جا مسخره اش می نمایند، سخت ناراحت می شود و در خود احساس حقارت و پستی می نماید، از طرف دیگر شکست های درونی و ناکامی های روانی که منشأ عقده حقارت شده است، او را به انسانی تندخو و عصبی، بی حوصله، بداخلاق، زبون و فرومایه مبدل می کند، به مردم بدبین می شود و با کلمات زشت و رفتار ناپسند خویش، آنان را خشمگین و ناراحت می نماید.[4]

آلفرد آدلی روان شناس، زنی را شاهد می آورد که به علت آن که همسایه وی، صدای رادیو را بلند می کرد، نسبت به تذکرات مکرر وی بی اهمیت بود و جواب رد به او می داد، خودکشی می کند، تحقیقات آدلی نشان می دهد که این زن از کودکی نازپرورده و عزیزدردانه بارآمده بود، هر چه می خواسته در منزل بی چون و چرا برای او فراهم می شده، از این رو در دنیایی که به او جواب منفی بدهند دیگر تاب زندگی نداشته است.[5]

(مک براید) می گوید: عزیز دردانگی هم نشانۀ دیگری از عقده حقارت است، ریشه آن را باید در طرز تربیت غلط دوران کودکی جست و جو کرد، کودکی که خود را چشم و چراغ والدین خود می دانسته، وقتی هم که بزرگ می شود و به صورت زن یا مرد کامل در می آید، در تمام جهات زندگی دلش می خواهد عزیز و شمع محفل همگان باشد، وقتی چنین آدمی می بیند که مورد توجه قرار نگرفته، وضع روحیش آشفته شده و آرامش فکرش مختل می گردد، یا دست به خود کشی می زند، یا دیگران را بدنام می کند، عقده حقارتی که بدین صورت در مردم ظهور می کند، از مصائب بزرگ اجتماع است.[6]

همان گونه که باید از افراط در محبت دوری کرد، همچنین باید از تفریط در آن و برخورد تند و خشن پرهیز نمود؛ از نظر روان شناسی برخورد خشن با کودک بسیار اشتباه بوده و مضرّات فراوانی را به دنبال دارد که به برخی از آنها اشاره می کنیم:

الف) باعث جرأت بر پدر و مادر می شود. آن جایی که پدر و مادر، زبان به ملامت طفل می گشایند و در این کار اصرار می ورزند و در نتیجه با سرزنش های مداوم خود، به فرزند خویش توهین می کنند و او را تحقیر می نماید، این گونه والدین نه تنها به اصلاح کودک خود موفق نشده اند، بلکه با این عمل خام و ناصواب، طفل را به لجاجت و جرأت بر خود وادار کرده اند. از حضرت علی (ع) روایت شده است: زیاده روی در ملامت و سرزنش، آتش لجاجت را شعله ور می کند.[7]

ب) برخورد خشن و تند با کودک باعث می شود که کودک اعتماد به نفس خود را از دست بدهد. هیچ چیز به قدر تحقیری که کودک در قبال قدرت و زورنمایی بزرگ ترها در خود احساس می کند، اعتماد به نفس را در او خاموش نمی کند.[8]

ج) باعث ایجاد روحیه انتقام گیری و عقده ای شدن کودک می شود. روان شناسان پس از بررسی های علمی به این حقیقت رسیده اند که بسیاری از جنایت کاران و تبهکاران بزرگ اجتماع کسانی بوده اند که در دوران کودکی از آنها نفی شخصیت شده است؛ یعنی جامعه چنین افرادی را به کلی طرد نموده و هیچ نوع شخصیتی برای آنها قائل نبوده است، این عده وقتی احساس کردند که جامعه آنها را طرد نموده، یک باره همۀ پرده ها را کنار زده به رفتارهای زننده غیر اجتماعی دست زده اند تا عقده های خود را خالی کرده، از جامعه انتقام بگیرند، به طور مسلم اگر شخصیت این افراد تا حدودی تثبیت می گشت، ممکن بود این نیرو و استعدادها به جای این که در مسیر غلط و ناروا به مصرف برسد، در مجرای صحیح و اصولی به کار افتاده، و منشأ آثاری می گشتند.[9]

3. دادن شخصیت به کودک: به فرزندان خود شخصیت بدهید، همان گونه که در روایات می خوانیم گاهی پیامبر (ص) به احترام کودک خود سجده نماز را طولانی می نماید تا از دوش آن حضرت پایین بیاید و گاهی به احترام کودک دیگران که صدای شیونشان بلند بود، نماز جماعت را با سرعت خاتمه می دهد و بدین وسیله عملاً به مردم درس و روش حفظ شخصیت اطفال را می آموزد.

4. فراهم آوردن میدان تجربه برای کودک: اگر جلوی تجربه کردن کودک گرفته شود، اولاً: جلوی شکوفایی یک قسم از استعدادهای کودک را گرفته شد، ثانیاً: این فرزند در آینده اعتماد به نفس خود را از دست داده و صرفاً می خواهد از نظرات دیگران استفاده نماید و حاضر نیست تجربه کند، ثالثاً: قدرت انجام کاری را نداشته و دائماً از تجربه کردن می ترسد.[10]

از این رو است که حضرت علی (ع) گاهی با حواله دادن جواب سؤالات مردم به فرزندان خود به آنان شخصیت می دادند.[11] و با این کار زمینه تجربه اندوزی و احساس مسئولیت و شخصیت در آنان را فراهم می کردند.

5. رعایت تکامل تدریجی کودک: تربیت فرزند باید به صورت مرحله ای و متناسب با سن او باشد.



[1]. دانشمند، مهدی، ارزش والدین و تربیت فرزند، ص 69-70، یاس نبی، 1380ش.

[2]. موسوی راد لاهیجی، سید حسن، پدر مادر معلّم مرا خوب تربیت کن، ص 128، انتشارات امام شناسی و آثار الحجه (عج)، 1379ش.

[3]. آل عمران، 159.

[4]. میخبر، سیما، ریحانه بهشتی یا فرزند صالح، ص 226، نور الزهرا (س)، 1386ش.

[5]. گفتار فلسفی، کودک از نظر وراثت و تربیت، بخش دوم، ص 247، هیئت نشر معارف اسلامی، 1346، (به نقل از فرزندان ما ص 39).

[6]. همان، ص 246، (به نقل از عقده حقارت، ص 27).

[7]. ریحانه بهشتی یا فرزند صالح، ص 235.

[8]. همان، ص 227.

[9]. رشید پور ، مجید، تربیت کودک از دیدگاه اسلام، ص 66، انتشارات کعبه 1362ش.

.[10] کاظمی، محسن، چگونه فرزند نابغه داشته باشیم، ص 156، نشر میم، 1381ش.

.[11] ریحانه بهشتی یا فرزند صالح، ص 223.