searchicon

کپی شد

تدلیس در حدیث

تدلیس در اصطلاح علم رجال (تدلیس در حدیث) به عمل محدِّث و راوی گفته می شود که با آن عیب و ضعف سندِ روایت پوشانیده شود. بنابراین، هرگاه راوی با ذکر یا حذف کلمات یا نام افرادی در سلسله سند بکوشد که ضعف سند روایت را بپوشاند یا آن را برتر از میزان وثاقت واقعی اش نشان دهد، اصطلاحاً «مدلِّس» خوانده می شود و عمل او را تدلیس می نامند که  اساساً بر دو گونه است: “تدلیس اِسناد” و “تدلیس شیوخ”.

الف: “تدلیس اسناد” آن است که راوی از فرد معاصر خود کلامی را به گونه ای نقل کند که شنونده یا خواننده گمان کند وی آن کلام را بدون واسطه از خود مرویٌّ عنه شنیده، در حالی که مستقیم از او نشنیده است.[1]

برخی از رجالیون برای “تدلیس اسناد” شروطی ذکر کرده اند، از جمله:

1. راوی مرویٌّ عنه را ملاقات کرده یا دست کم معاصر او باشد، اما از او روایتی نشنیده باشد.

2. الفاظی مانند “قال فلانٌ” یا “عَنْ فلانٍ”به کار ببرد که نشانه شنیدن مستقیم نباشد. اما اگر راوی با الفاظی چون “سَمِعْتُ”، “حَدَّثَنا” و “اَخْبَرَنا” ( که صراحت در سماع و شنیدن دارند ) حدیث نقل کند، آن را حدیث کذب می خوانند.[2]

ب: “تدلیس شیوخ” آن است که راوی برای پوشاندن ضعف شیخ خود و شناخته نشدن او نام، کنیه، لقب، قبیله، شهر یا صفتی را در باره وی به کار می برد که پیش از آن سابقه نداشته باشد.[3] بعضی از انگیزه های “تدلیس شیوخ” عبارت اند از: ترویج حدیث، تحسین حدیث، علوّ اسناد، پرهیز از روایت کردن از کسی که از خودِ راوی روایت کرده است، کمی سنّ مرویٌّ عنه و ترس از عدم قبول و انتشارِ روایت با وجود احتیاج به آن و… .[4]

محدّثان و دانشمندان علم الحدیث اتفاق نظر دارند که تدلیس عملی نادرست و موجب تباهی حدیث است از شافعی نقل شده است که: “تدلیس، برادرِ دروغ است”.[5]

رجالیون تدلیس شیوخ را غالبا کم ضررتر از تدلیس اسناد دانسته اند، اما در مذمت آن نقیصه هایی را برشمرده اند، از جمله تضییع مروی عنه و دشوار کردن راه دست یابی به احوال او[6] با وجود این در بین اهل سنت تنها خطیب بغدادی[7] عقیده دارد که به چنین حدیثی نمی توان احتجاج کرد.[8]



[1]. خطیب بغدادی، احمد بن علی، الکفایة فی علم الروایة، ص 395 ،چاپ احمد عمر هاشم بیروت، 1406/1986.

[2]. ابن دقیق، عید الاقتراح فی بیان الاصطلاح و مااضیف الی ذلک من الاحادیث المعدودة من الصحاح، ص 209 چاپ قحطان عبدالرحمان الدوری بغداد 1402/1982؛ عسقلانی، ابن حجر، تعریف اهل التقدیس بمراتب الموصوفین بالتدلیس ص 63، چاپ عبدالغفار سلیمان بنداری و محمد احمد عبدالعزیز بیروت، 1405/1984؛ زین الدین بن علی شهید ثانی، الرعایة فی علم الدرایة، ص 143، چاپ عبدالحسین محمدعلی بقال قم، 1408؛ محمد بن اسماعیل صنعانی، توضیح الافکار لمعانی تنقیح الانظار، ج 1، ص 350، چاپ محمد محیی الدین عبدالحمید، قاهره، 1366 چاپ افست بیروت، 1970؛ مامقانی، عبدالله، مقباس الهدایة فی علم الدرایة، ج 1، ص 377 ـ 379، چاپ محمد رضا مامقانی، قم، 1411ـ 1414.

[3]. ابن صلاح، مقدمة ابن الصلاح فی علوم الحدیث، ص 43، چاپ مصطفی دیب البغا دمشق، 1404/1984؛ مامقانی، عبداللّه، مقباس الهدایة فی علم الدرایة، ج 1، ص 383.

[4]. سیوطی، عبدالرحمان، تدریب الراوی فی شرح تقریب النواوی، چاپ احمدعمر هاشم بیروت، 1409/ 1989؛ مامقانی، عبداللّه، مقباس الهدایة فی علم الدرایة، ج 1، ص 383، پانویس 1؛ ابن صلاح، مقدمة ابن الصلاح فی علوم الحدیث، ص 43؛ صبحی صالح، علوم الحدیث و مصطلحه، ص 175، عرض و دراسة دمشق، 1379/ 1959.

[5]. خطیب بغدادی، الکفایة فی علم الروایة، ص 393ـ 394؛ سخاوی، ج 1، ص 207ـ 209.

[6]. یحیی بن شرف نووی التقریب و التیسیر لمعرفة سنن البشیر النذیر، ص 39، چاپ صلاح محمد محمد عویضه بیروت، 1407/1987؛ ابن صلاح، مقدمة ابن الصلاح فی علوم الحدیث، ص 44؛ حسنی، هاشم معروف، الموضوعات فی الآثار و الاخبار، ص 61، بیروت، 1973.

[7]. خطیب بغدادی، احمدبن علی، الکفایة فی علم الروایة، ص 409.

.[8] برگرفته از تدلیس شیوخ.