Warning: filemtime(): stat failed for /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/assets/js/front.min.js in /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/easy-table-of-contents.php on line 236
searchicon

کپی شد

تحصیلات شیخ یوسف بحرانی

شیخ یوسف بحرانی در دوران کودکی تحت تربیت جدش شیخ ابراهیم که به تجارت مروارید اشتغال داشت، قرار گرفت و او معلمی را برای تعلیم قرآن و کتابت به شیخ یوسف استخدام نمود.[1] پدر شیخ یوسف نیز که مجتهدی آگاه به‌علوم عقلی، ریاضی و حدیث بود و به تألیف و تدریس عالی‌ترین سطح فقه و اصول اشتغال داشت، فرزند را با علوم اسلامی آشنا ساخت. یوسف با تمام توان به یادگیری علوم حوزوی پرداخت و سرمایه گران‌بهای نوجوانی و جوانی را در این راه به‌کار بست.

پس از هجوم وحشیانه خوارج به‌شیعیان بحرین و کشتار آنان، که بسیاری از مردم را به‌هجرت مجبور کرد، شیخ احمد (پدر شیخ یوسف) نیز به‌ناچار به «قطیف» کوچ کرد. پس از آن یوسف در قریه «شاخور» قطیف که نزدیک بحرین بود، به تحصیل ادامه داد. یوسف 24 بهار بیش ندیده بود، که با مرگ پدر رو‌به‌رو شد و  بار سنگین سرپرستی خانواده  بر عهده او نهاده شد. نخلستان کوچک‌شان در بحرین، تنها سرمایه آن‌ها بود. یوسف با کار در نخلستان خرج خانواده را تهیه می‌کرد و در کنار آن به‌تحصیل ادامه می‌داد. وی در بحرین، به مدت شش سال در درس شیخ احمد بن عبدالله بلادی شرکت کرد و از خرمن دانش استاد خوشه‌ها چید. او کار و درس را با هم عجین ساخت. عرق می‌ریخت و خرج خانه را تهیه می‌کرد. با تن رنجور و خسته با کتاب انس می‌گرفت. پس از زیارت خانه خدا و انجام مراسم حج تصمیم گرفت به‌قطیف برگردد تا در درس شیخ حسین ماحوزی شرکت کند. دو سال در قطیف ماند و «تهذیب» شیخ طوسی را نزد استاد فراگرفت، اما باز هم سایه غم بر آسمان اندیشه‌اش پدیدار شد. فقر او را به‌بحرین کوچانید.

اینک برادرانش بزرگ شده بودند و می‌توانستند خانواده را سرپرستی نمایند؛ بنابراین دل از مهر خانواده کند و آهنگ سفر نمود. شوق یادگیری او را به‌شیراز کشاند. او در شیراز، در کنار تحصیل مراحل عالی دروس حوزوی، درس‌های پایین‌تر را به دانش‌پژوهان می‌آموخت. یک سال نیز در حوزه علمیه کرمان به‌تدریس پرداخت و سپس به‌شیراز برگشت.[2]


[1].  بحرانی، یوسف بن احمد، لؤلؤة البحرین في الإجازات و تراجم رجال الحديث، تحقیق: بحرالعلوم، محمد صادق، ص 425.

[2]. همان، ص 443 و 444؛ فسائی، حسن بن حسن، فارس‌نامه ناصری، ج ۱، ص۵۹۰.