کپی شد
تحریفات جنگ خیبر
در بازگو کردن وقایع جنگ خیبر، مخصوصاً نبرد امیر مؤمنان علی (ع) که نوعی مهمترین اتفاق این نبرد بوده است، ابن هشام در سیره و طبرى در تاریخ خود، مشروح مبارزه حضرت على (ع) را در خیبر آورده و جزئیات جریان را مو به مو تشریح نموده اند، ولى در پایان بحث، احتمال موهومى را – که قتل مرحب به وسیله محمد بن مسلمه بود – ذکر کرده و مى گویند:
برخى معتقدند که مرحب، به وسیله محمد بن مسلمه کشته شد؛ زیرا او براى گرفتن انتقام برادر خود که در فتح دژ «ناعم» به وسیله یهودیان کشته شده بود، از طرف پیامبر (ص) مأموریت یافت، و در این کار نیز موفق گردید. این احتمال آن چنان بى پایه است که هرگز با تاریخ مسلم و متواتر اسلام نمى تواند برابرى کند. علاوه بر این، این افسانه تاریخى یک سلسله اشکالاتى دارد که در ادامه ذکر می شود:
1. طبرى و ابن هشام، این افسانه تاریخى را از صحابى بزرگ جابر بن عبد الله نقل کرده اند[1] و ناقل این داستان، مطلب خلاف را از زبان این مرد بزرگ نقل کرده، در صورتى که جابر در تمام غزوات افتخار رکاب پیامبر (ص) را داشته، جز در این غزوه، که توفیق شرکت در آن را نیافت.
2. محمد بن مسلمه آن چنان شجاع و دلاور نبود که فاتح خیبر گردد و در طول تاریخ خود، نمونه بارزى از شجاعت ندارد. تنها او در سال سوم هجرت، از طرف پیامبر (ص) مأمور شد کعب بن الاشرف یهودى را – که پس از جنگ بدر، مشرکان را براى تجدید جنگ با مسلمانان تحریک مى کرد – به قتل برساند. او از ترس، سه شبانه روز آب و غذا نخورد، و وحشت او مورد اعتراض پیامبر (ص) قرار گرفت، و او در پاسخ گفت: نمى دانم آیا در این قسمت موفقیت به دست خواهم آورد یا نه؟ پیامبر (ص) پس از مشاهده این وضع، چهار نفر همراه او فرستاد که با کمک آنها شرّ کعب را کم کند. آنان در نیمه شب با نقشه خاصى، دشمن خدا را کشتند، ولى محمد بن مسلمه از کثرت ترس و وحشت، یکى از یاران خود را مجروح ساخت.[2] به طور مسلم، صاحب چنین روحیه اى نمى تواند دلاوران خیبر را عقب زند.
3. فاتح خیبر نه تنها با مرحب دست و پنجه نرم کرد و او را مقتول ساخت، بلکه پس از کشته شدن مرحب، عده اى فرار کرده و عده دیگر یک یک به میدان نبرد آمده و تن به تن با او نبرد کرده اند. نام دلاوران یهود که پس از کشته شدن مرحب با على (ع) به جنگ برخاسته اند از قرار ذیل است:
1- داود بن قابوس 2- ربیع بن ابى الحقیق 3- ابو البائت 4- مرة بن مروان 5- یاسر خیبرى 6- ضجیج خیبرى. همه این شش تن، از ابطال و دلاوران یهود در بیرون خیبر بودند و بزرگترین سد و مانع در برابر گشودن دژهاى دشمن شمرده مى شدند. اینان در حالى که رجز مى خواندند و مبارز مى طلبیدند، به دست قهرمان بزرگ اسلام امیرمؤمنان (ع) از پاى درآمدند. آیا با این وضع فاتح خیبر و کشنده مرحب کیست؟ اگر کشنده مرحب، محمد بن مسلمه بود، او نمى توانست پس از کشتن مرحب به سوى لشکرگاه اسلام برگردد و وجود این دلاوران را در پشت سر مرحب نادیده بگیرد بلکه باید با اینها نبرد کند، در صورتى که به اتفاق تمام تواریخ این افراد فقط با على مبارزه کرده و به دست او از پاى درآمدند.
4. این افسانه تاریخى با حدیث متواترى که از پیامبر (ص) نقل شده مخالف است، زیرا ایشان درباره على (ع) فرمود: «یفتح الله على یدیه»، یعنى این پرچم را به دست کسى مى دهم که فتح و پیروزى به دست او صورت مى گیرد، و فرداى آن روز پرچم فتح را به دست على (ع) سپرد. از طرف دیگر، یکى از بزرگترین موانع پیروزى، وجود مرحب خیبرى بود که شجاعت او دو فرمانده پیشین اسلام را مجبور به فرار نمود. اگر کشنده مرحب، محمد بن مسلمه باشد، پیامبر (ص) باید این جمله را درباره او بفرماید نه درباره على (ع).
«حلبى»، سیره نویس معروف مى گوید:[3] در اینکه مرحب به دست على (ع) از پاى درآمد، شکى نیست. همچنین «ابن اثیر» مى گوید: سیره نویسان و محدثان على (ع) را کشنده مرحب مى دانند و روایات متواتر در این باره نقل شده است.
«طبرى» در تاریخ و «ابن هشام» در سیره خود، اندکى دچار آشفتگى شده و جریان شکست و بازگشت دو فرماندهى را که پیش از على (ع)، مأموریت فتح دژهاى یهود یافته بودند، طورى نوشته اند که هرگز با مفهوم جمله اى که پیامبر اسلام درباره على (ع) فرمود، تطبیق نمى کند.
پیامبر (ص) در این باره چنین فرمود: «و لیس بفرّار»، یعنى او فرماندهى است که هرگز فرار نمى کند. مفاد و مفهوم این جمله این است که على بسان دو فرمانده گذشته نیست و هرگز او فرار نخواهد کرد، یعنى آن دو فرمانده پیشین پا به فرار گذارده و سنگر را خالى کرده بودند. در صورتى که دو نویسنده نامبرده، این نکته را تذکر نداده اند و جریان بازگشت آنان را طورى نوشته اند که آن دو کاملاً انجام وظیفه نمودند، ولى موفق به فتح نشدند.[4] [5]
[1]. ابن هشام، ابو محمد، سيره ابن هشام، ج 3، ص 348.
[2]. همان، ج 2، ص 65.
[3]. حلبى، برهان الدين على بن ابراهيم، سيره حلبى، ج 3، ص 44.
[4]. سيره ابن هشام، ج 3، ص 349.
[5]. ر، ک، سبحانی، جعفر، فروغ ابدیت،ج 2، ص 239.