کپی شد
تجرد نفس
حکما و متکلّمان از نظر عقلی نفس انسان را مجرد می دانند و بر این سخنشان دلایلی ارائه می کنند که بیان می کنیم.
1. نفس کلیات را ادراک می کند، و کلی مجرد است، پس محل آن هم باید مجرد باشد.
2. نفس بر اموری قدرت دارد که جسمانیات بر آن قدرت ندارند مانند: تصور امور غیر متناهی.
3. ما وقتی مشاهده می کنیم که همه مدرکات حواس را یک چیز ادراک می کند این دلیل بر تجرد نفس است؛ زیرا حواس از مدرکات یک دیگر خبر ندارند؛ مثلا چشم سفیدی جسمی، مانند قند را می بیند، ولی از طعم آن خبر ندارد؛ و یا اگر چیزی را که ندیده ایم در دهان بگذاریم، مزه آن را درک می کنیم، ولی رنگ آن را نمی بینیم؛ پس معلوم است در درون ما یک چیز مجرد کلی وجود دارد که همه اینها را ادراک می کند.
4. نیروهای جسمانی در اثر به کارگیری فرسوده می شوند، ولی قوه نفس بر خلاف آن است؛ زیرا کثرت تعقلات آن را نیرومند می کند پس نفس از سنخ جسم نیست و مجرد است.[1]
5. دلیل دیگر بر تجرد نفس وحدت شخصیت است، بدن تغییر می کند ولی یک امر ثابتی در همه این تغییرات وجود دارد که به آن نفس می گوئیم. و این نفس در اثر تغییر ماده تغییر نمی پذیرد؛ لذا از ماده مجرد است.[2]
البته عده ای هم مخالف هستند، و روح را مادی و با مغز یکی می دانند؛ ولی دلایل آنها فقط ارتباط سلول های مغزی را با ادراک اثبات می کنند نه این که مغز انجام دهنده آن ادراک کلی باشد.
البته دلایل فنا ناپذیری مجردات از مباحث فلسفی است، که برای اطلاع از آنها باید به کتاب های فلسفی، مراجعه نمود.
[1]. شعرانی، ترجمه شرح الاعتقاد، ص 242 – 262. (تکمیل شود)
[2]. مکارم شیرازی، پیام قرآن، بحث معاد، ج 5، ص 287. (تکمیل شود)