کپی شد
تجربه دینی و وحی و نبوت
برخی، وحی در باب نبوت و شریعت را به تجربه دینی تفسیر کردهاند، بر اساس این تفسیر، وحی از بیرون وجود پیامبر (صلی الله علیه و آله) بر او القا نمیشود، بلکه از درون شخصیت او میجوشد و میتراود، روح پیامبر (صلی الله علیه و آله) در سطحی بسیار عالی، وجود خداوند متعال را تجربه و شهود میکند. در این مرحله چیزی از بیرون بر او وحی نمیشود، بلکه شخصیت روحی او از چنان اقتدار و کمال علمی برخوردار میگردد که تعالیم و آموزههای دینی از درون او نشأت میگیرد. سید احمد خان هندی در این باره گفته است: «دل پیامبر آیینهای است که اشراقات الهی را باز میتاباند. دل او است که پیامش را به خدا میبرد و سپس با پیام الهی باز میگردد. او موجودی است که کلام الهی از او صادر میشود؛ وحی از دل او؛ مانند چشمهای میجوشد و سپس به سوی او روان میشود؛ همه تجارب روحانی او، دستاورد طبیعت انسانی او است».[1]
یکی از معاصران نیز این نظریه را برگزیده و گفته است: «پیامبر (صلی الله علیه و آله) که همه سرمایهاش شخصیتش بود، این شخصیت، محل، موجد، قابل و فاعل تجارب دینی و وحیی بود و بسطی که در شخصیت او میافتاد به بسط در تجربه و بالعکس منتهی میشد و لذا وحی تابع او بود، نه او تابع وحی».[2] و در جایی دیگر گفته است: «مقوم شخصیت و نبوت انبیاء و تنها سرمایه آنها همان وحی یا به اصطلاح امروز «تجربه دینی» است. در این تجربه پیامبر چنین میبیند که گویی کسی نزد او میآید و در گوش و دل او پیام ها و فرمان هایی را میخواند و او را مکلف و موظف به ابلاغ آن میکند».[3]
نقد
در این که پیامبران الهی دارای عالیترین تجربه های دینی و عرفانی بودهاند، تردیدی نیست. بدون شک آنان به مقتضای تعالی شخصیت روحانی و معنویشان از عالیترین تجربه و شهود عرفانی نسبت به خداوند متعال برخوردار بودند. در این مطلب نیز که آنان به هنگام نزول وحی، ارتباطی روحانی و عمیق با مبدأ وحی داشتند، سخنی نیست. سخن در این است که حقیقت وحی را نمیتوان عین تجربههای روحانی و عرفانی پیامبران الهی دانست؛ زیرا وحی، آن گونه که از آیات قرآن و روایات به دست میآید، مجموعهای از تعالیم و احکام دینی بوده است که از بیرون وجود پیامبران، یعنی از جانب خداوند بر قلب آنان القاء شده است. در مواردی این القاء بدون واسطه بوده است و در مواردی نیز به واسطه فرشته مخصوص و مأمور ابلاغ وحی؛ یعنی جبرئیل امین (علیه السلام) بوده است، چنان که درباره نزول وحی بر پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) فرموده است:
- «وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحى عَلَّمَهُ شَديدُ الْقُوى؛[4] پیامبر (صلی الله علیه و آله) به میل خود سخن نمیگوید، سخن او جز وحیی که موجوی نیرومند به او تعلیم داده است، نیست».
- «إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَريمٍ ذي قُوَّةٍ عِنْدَ ذِي الْعَرْشِ مَكينٍ مُطاعٍ ثَمَّ أَمينٍ وَ ما صاحِبُكُمْ بِمَجْنُونٍ؛[5] اين (قرآن) كلام فرستاده بزرگوارى است [جبرئيل امين]، كه صاحب قدرت است و نزد (خداوندِ) صاحب عرش، مقام والايى دارد! در آسمان ها مورد اطاعت (فرشتگان) و امين است! و مصاحب شما [پيامبر صلی الله علیه و آله] ديوانه نيست!».
مقصود از رسول کریم، جبرئیل (علیه السلام) است و مراد از «صاحبکم» پیامبر گرامی (صلی الله علیه و آله) است. این آیات بر این حقیقت تأکید میورزند که در قرآنی که از جانب خداوند متعال بر پیامبر (صلی الله علیه و آله) وحی شده، کمترین کاهش، افزایش، تغییر و تحریفی رخ نداده است؛ زیرا توسط موجودی والا مقام، امین و توانمند بر پیامبر (صلی الله علیه و آله) نازل شده است. از آن جا که امین است، خود در وحی تصرف نخواهد کرد و از آن جا که توانمند و مُطاع است، عوامل دیگر نمیتوانند در آن تصرف کنند و از سوی دیگر پیامبر (صلی الله علیه و آله) نیز پیراسته از هرگونه جنون است، پس در حقانیت قرآن نباید تردید کرد.
- «وَ إِنَّهُ لَتَنْزيلُ رَبِّ الْعالَمينَ نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمينُ عَلى قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنْذِرينَ بِلِسانٍ عَرَبِيٍّ مُبينٍ؛[6] قرآن از جانب پروردگار جهانیان نازل شده است، روح الامین آن را به زبان عربی گویا بر قلب تو نازل کرده است تا با آن بشر را بیم دهی».
- «قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِنْ رَبِّكَ بِالْحَق؛[7] بگو، روح القدس آن را از جانب پروردگارت به حقّ نازل كرده است».
- «قُلْ مَنْ كانَ عَدُوًّا لِجِبْريلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلى قَلْبِكَ بِإِذْنِ اللَّهِ؛ به (یهود) بگو هر کس با جبرئیل دشمنی ورزد (در حقیقت با خداوند دشمنی ورزیده است)؛ زیرا جبرئیل قرآن را به اذن خداوند بر قلب تو نازل کرده است». مطابق احادیث، شأن نزول این آیه پاسخ خداوند به گفتارهای بیاساس و بهانه جویانه یهود است که به پیامبر (صلی الله علیه و آله) میگفتند: چون قرآن را جبرئیل بر تو نازل میکند ما به آن ایمان نمیآوریم؛ زیرا جبرئیل احکام سخت و دستورات مربوط به جنگ را نازل میکند، اگر میکائیل قرآن را بر تو نازل میکرد، میپذیرفتیم؛ چون میکائیل امور آسان و مایه رفاه و آسایش را نازل میکند».[8]
- نزول وحی بر پیامبر (صلی الله علیه و آله) توسط جبرئیل (علیه السلام) در احادیث اسلامی نیز به تفصیل بیان شده است، بر اساس این روایات، جبرئیل غالباً به صورت فردی که «دحیه کلبی» نام داشت و فردی خوش سیما بود، متمثل میگردید؛ از این رو، پیامبر (صلی الله علیه و آله) از اصحاب خود خواسته بود که هر گاه دحیه کلبی را نزد او دیدند، بر او وارد نشوند.[9]
آیات و روایات یاد شده، و نظایر آنها علاوه بر این که منشأ بیرونی داشتن وحی و نزول آن بر پیامبر (صلی الله علیه و آله) توسط جبرئیل (علیه السلام) را بیان میکنند، بر این مطلب نیز دلالت دارند که هم محتوای قرآن بر پیامبر (صلی الله علیه و آله) نازل گردیده است و هم قالب لفظی آن؛ بنابراین، پیامبر (صلی الله علیه و آله) نسبت به ظاهر و باطن وحی و قالب و محتوای آن، تنها نقش قابل و دریافت کننده را داشته و هرگز خود فاعل و موجد وحی نبوده است.
- مطابق برخی آیات و روایات، گاهی از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) پرسش هایی میشد و آن حضرت پاسخ آنها را به نزول وحی از جانب خداوند موکول میکرد و احیاناً مدتی میگذشت و پیامبر (صلی الله علیه و آله) در انتظار وحی بود. وقتی جبرئیل (علیه السلام) وحی را بر او نازل میکرد، پیامبر (صلی الله علیه و آله) از علت تأخیر میپرسید، و جبرئیل (علیه السلام) پاسخ میداد او در این باره مأموری بیش نیست و هرگاه خداوند متعال به او اذن و فرمان دهد بر پیامبر (صلی الله علیه و آله) نازل خواهد شد. آیه «وَ ما نَتَنَزَّلُ إِلاَّ بِأَمْرِ رَبِّكَ لَهُ ما بَيْنَ أَيْدينا وَ ما خَلْفَنا وَ ما بَيْنَ ذلِكَ وَ ما كانَ رَبُّكَ نَسِيًّا»[10] ناظر به مطلب یاد شده است. این آیه بیانگر سخن جبرئیل به پیامبر (صلی الله علیه و آله) است که او جز به فرمان خداوند سبحان نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله) نمیآید.[11] آیات مربوط به تغییر قبله مسلمانان از بیت المقدس به مسجد الحرام (کعبه معظمه) نیز بر این مطلب دلالت میکنند؛[12] زیرا بیانگر این حقیقتاند که پیامبر در انتظار آمدن حکم تغییر قبله از جانب خداوند بود.[13] هرگاه وحی از درون او میجوشید، چنین انتظاری معنا نداشت.[14]
[1]. ربانی گلپایگانی، علی، درآمدی بر کلام جدید، ص 180، به نقل از تاریخ فلسفه در اسلام، ج 4، ص 207.
[2]. همان، به نقل از بسط تجربه دینی، ص 13.
[3]. همان، ص 180 و 181، به نقل از همان، ص 3.
[4]. نجم، 3 – 5.
[5]. تکویر، 19- 22.
[6]. شعراء، 192 – 195.
[7]. نحل، 102.
[8]. طبرسى، فضل بن حسن، مجمع البيان فى تفسير القرآن، مقدمه: بلاغى، محمد جواد، ج 1، ص 325.
[9]. مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (علیهم السلام)، محقق: جمعى از محققان، ج 37، ص 326.
[10]. مریم، 64.
[11]. طبرى، محمد بن جرير، جامع البيان فى تفسير القرآن، ج 16، ص 78.
[12]. بقره، 144.
[13]. مجمع البيان فى تفسير القرآن، مقدمه: بلاغى، محمد جواد، ج 1، ص 419.
[14]. برگرفته از: درآمدی بر کلام جدید، ص 180- 183.