searchicon

کپی شد

تبیین مقدمات استدلال هاوکینگ

برای استدلال هاوکینگ سه مقدّمه ذکر شد: ۱- ناآغازمندی جهان، ۲- گرانش خودآفرینی جهان. ۳- انگارۀ چندجهانی.

توضیح: ناآغازمندی جهان قبلاً هم در میان فیلسوفان و متکلّمان مطرح بوده و بر سر این مسئله که آیا جهان آغاز زمانی دارد یا نه دعوای جدّی داشته‌اند. برخی می‌پنداشتند که اگر جهان در زمان حادث شده باشد به این معنا که زمانی نبوده و بعد پدید آمده‌است؛ بنابراین نیاز به خالق دارد. آقای هاوکینگ نیز همین تصوّر را مطرح می‌کند و می‌گوید اگر این‌طور باشد می‌توانیم بگوییم خدا هست. او می‌گوید اگر در بررسی‌هایمان به این نتیجه برسیم که جهان هیچ آغاز زمانی ندارد دیگر چه نیازی به خدا داریم؟

پاسخ این است که با این نگاه باید ابتدا ببینیم ملاک احتیاج به علّت چیست. در این زمینه در فلسفۀ صدرایی به‌طور مفصّل بحث شده و روشن شده‌است که آغاز زمانی و لبه زمانی داشتن جهان هیچ تأثیری در نیاز جهان به خالق ندارد، بلکه جهان ممکن‌الوجود است و در ذات خود وابستگی وجودی به واجب الوجود دارد، چه در زمان ایجاد شده‌باشد، چه دارای ازلیت زمانی باشد.

بحث دیگر او مسئلۀ چندجهانی است که می‌گوید اگر فقط یک جهان وجود داشت با تمامی خصوصیّاتی که اکنون می‌بینیم، این امر ذهن ما را به این سمت رهنمون می‌شد که حتماً یک مغز متفکّر نقشۀ دقیقی را طرّاحی کرده‌است تا به این‌جا برسد، ولی اگر بی‌نهایت جهان وجود داشته‌باشد که هرکدام ویژگی‌ها و قوانین منحصر به فرد خود را داشته‌باشند و یکی از آن‌ها هم این جهان فعلی ما است، در این‌صورت ذهن ما به این نتیجه نمی‌رسد که حتماً موجود هوشمندی وجود دارد و طرح هوشمندانه‌ی صورت گرفته‌است. در میان بی‌نهایت جهان‌ها یکی از جهان‌ها هم این‌طور درآمده‌است!

به این مسئله هم پاسخ‌های مختلفی داده شده‌است.

۱. اینکه اصل نظریّۀ چندجهانی در کجای فیزیک اثبات شده‌است؟ چقدر طرفدار دارد و چقدر احتمال چنین چیزی وجود دارد؟

۲. بر فرض هم که جهان‌های متعدّدی وجود داشته‌باشند که هرکدام ویژگی‌ها و قانون‌مندی‌های خاصّ خود را داشته‌باشند، باز تبیین خدامحورانه به قوّت خود باقی است. صرف تصوّر چندجهانگی نافی وجود خدا یا موجب کاستن از میزان حاجت به او یا احتمال وجودش نیست. وجود خدا در این فرض هم ضروری است؛ زیرا اگر بی‌نهایت جهان هم وجود داشته باشد همه ممکن الوجودند و معلول خدای سبحان.

۳. در ادبیات دینی خود ما هم سخن از جهان‌های متعدد و بی‌شمار رفته‌است و نگره دینی مبتنی بر تک جهان‌انگاری نیست.

برخی مانند سوین برن، کریگ[1] و دیگران هم آن را نوعی مغالطه دانسته و پاسخ‌های دیگری داده‌اند. به هر روی سخن اصلی هاوکینگ بر مبنای رئالیزم مدل‌محور و کوانتیزاسیون کیهان طرح شده‌است. او با استفاده از فیزیک کوآنتوم اصل آنتروپی و علیّت معکوس را مطرح می‌کند، مبنی بر این‌که این‌طور نیست که یک‌طرفه نگاه کنیم و بگوییم حتماً یک حرکت خطّی وجود داشته و یک موجود هوشمند همه چیز را تا این‌جا طرّاحی کرده‌است، البتّه خود این بیان در فضای چندجهانگی و جهان تورّمی[2] تبیین پیدا می‌کند. لیکن تبیین کوانتومی او درنهایت لبه زمانی نداشتن عالم را نتیجه می‌دهد که هیچ تأثیری در مسأله ندارد و فیلسوفان الهی نیز برای عالم لبه زمانی قائل نبوده و در عین حال جهان را در حدوث و بقا وابسته به ذات واجب الوجود می‌دانند. این مسأله نشان می‌دهد که اساسا نگاه هاوکینگ به علیت نگاه فیزیک کلاسیک یعنی علیت تعاقبی است، نه علیت فلسفی و متافیزیکی.[3]

 

[1]. William Lane Craig

[2]. Inflationary

[3]. نشست علمی « بررسی و نقد ادلّۀ جدید الحاد » ، پنج شنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۸ شمسی، دکتر شاکرین دانشیار پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه.