Warning: filemtime(): stat failed for /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/assets/js/front.min.js in /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/easy-table-of-contents.php on line 236
searchicon

کپی شد

تبعيد ابوذر غفاری به شام‏

در مورد تبعید ابوذر غفاری به شام نقل های نزدیک به هم بیان شده است که در اینجا به چند مورد از آنها اشاره می شود:

ابوذر در همه حال از خيانت عاملان و حاكمان و كارگزاران عثمان بن عفان انتقاد مى‏كرد. او بدون توجه به پيام‏هاى خلیفه، اسرار را فاش مى کرد. زمانی که عثمان متوجه شد ابوذر دست از مبارزه بر نمى‏دارد و در گوشه و كنار صحبت مى‏كند، سخت برآشفت و او را به شام تبعيد كرد. ابو ذر به شام رفت و در آن جا اقامت نمود، ولى از مخالفت خود با منافقان و فاسدان دست نكشيد.

او در شام از كارهاى معاويه كه از طرف عثمان حاكم شام بود انتقاد كرد و از اعمال خلاف او براى مردم مطالبى اظهار داشت.[1]

بنابر نقل ابن ابی الحدید، علت تبعید ابوذر به شام در پی بخشش مبالغی از بیت المال به مروان بن حکم، زید بن ثابت و دیگران توسط عثمان بود. وی می گوید: ابوذر در کوچه و خیابان فریاد می زد و اعتراض می کرد، تا اینکه عثمان، او را از مدینه اخراج و به شام تبعید کرد.[2]

وی در شام به کارهای معاویه اعتراض می کرد. روزی معاویه، ۳۰۰ دینار برایش فرستاد. ابوذر به آورنده پول گفت: اگر این سهم امسال من از بیت المال است که تاکنون نداده اید، می پذیرم، ولی اگر پاداش است، نیازی بدان ندارم و آن را پس فرستاد. هنگامی که معاویه کاخ خضراء (سبز‌) را در دمشق بنانهاد، ابوذر گفت: ‌ای معاویه! اگر این کاخ از پول خدا است، خیانت است و اگر از پول خودت است، اسراف است.

به این طریق در شام دائماً به معاویه می گفت: به خدا سوگند! کارهایی را کرده ای که من آنها را نمی شناسم. به خدا سوگند! این کارها نه در کتاب خدا وجود دارد و نه در سنت پیامبر (صلّی الله علیه و آله). من حقی را می بینم که خاموش، باطلی را می بینم که زنده و راستگویی را می بینم که تکذیب می‌شود. تا اینکه روزی معاویه پس از شنیدن سخنان ابوذر، دستور بازداشت وی را صادر و وی را دشمن خدا و دشمن رسول خدا خواند. ابوذر نیز در پاسخ گفت: من نه دشمن خدایم و نه دشمن رسول خدا، بلکه تو و پدرت دشمن خدا و رسول خدای هستید. شما به ظاهر اسلام آوردید و کفرتان را در دل نهان کردید. قطعاً رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) تو را لعن و چندین بار تو را نفرین کرد که سیر نشوی. معاویه گفت: من آن شخص نیستم. ابوذر گفت: چرا تو همو هستی. رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) در حالی که بر او می گذشتم، خودم شنیدم که به من گفت: خدایا او (معاویه) را لعن کن و سیرش نکن، مگر با خاک. در اینجا معاویه دستور زندانی کردن او را صادر کرد.[3]

همچنین گفته شده وی در شام، مردم را به فضایل پیامبر و اهل بیت (علیهم السّلام) او توصیه می کرد. معاویه، مردم را از مجالست با وی نهی کرد و به عثمان نامه نوشت و وی را از اعمال و سخنان ابوذر آگاه ساخت. معاویه پس از پاسخ عثمان، ابوذر را به مدینه روانه کرد.[4]

[1]. ثقفى كوفى، ابراهیم بن محمد، الغارات، تحقيق، حسینی ارموی، جلال الدين، ص 363.

[2]. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، تحقیق: ابراهیم،‌ محمد ابوالفضل، ج ۸، ص ۲۵۶.

[3]. شرح نهج البلاغه، ج ۸، ص ۲۵۶ – ۲۵۸؛ امین، سید محسن، أعيان الشيعة، ج 4، ص 237.

[4]. امین، سید محسن؛ أعيان الشيعة، ج 4، ص 237.