Warning: filemtime(): stat failed for /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/assets/js/front.min.js in /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/easy-table-of-contents.php on line 236
searchicon

کپی شد

تاریخ و نحوه شکل گیری فرقه اسماعیلیه

فرقه اسماعیلیه در سال 148 قمری در كوفه، در زمان حکومت بنی‌عباس و بعد از شهادت امام صادق (علیه السلام) تشکیل شد. بنی‌عباس از طرفی، با شعار حمایت از اهل‌بیت پیامبر (صلی الله علیه و آله)، قدرت را به دست گرفته بودند و نمی‌توانستند برخورد بسیار خشنی با ائمه (علیهم السلام) داشته باشند و از طرفی با توجه به این که در صدد تحکیم پایه‌های حکومت خویش بوده و حضور فعالانه امامان (علیهم السلام) را در جامعه، مطابق امیال و اهداف خود نمی‌یافتند، رفتار دو پهلویی نسبت به این بزرگواران در پیش گرفتند، به نحوی که در ظاهر، احترام آنان را تا حدودی نگه داشته، اما در واقع، همواره در صدد ریشه‌کن نمودن آنان بودند. در این موقعیت زمانی، اگر جانشین امام ششم (علیه السلام)، رسما و به‌طور علنی به شیعیان اعلام می‌شد، خطر تهدید جانی ایشان، از جانب خلافت نوظهور عباسیان، دور از انتظار نبود. بدین ترتیب؛ همان‌گونه که پیامبری حضرت موسی (علیه السلام) در زمان حضور در دربار فرعون، مخفی ماند؛ امامت امام هفتم (علیه السلام) نیز ابتدا در پرده‌ای از ابهام باقی ماند تا بعد در موقعیت مناسب ظاهر شود. به دلیل همین مخفی‌کاری بود که گروهی از شیعیان، با توجه به برخی قرائن، یکی از فرزندان امام صادق (علیه السلام) را امام بعدی پنداشتند، بدون آن‌که نص خاصی از آن حضرت، در ارتباط با آن فرزند خویش شنیده باشند.

شیعیان احتمال می‌دادند که امام هفتم، یکی از این سه فرزند امام صادق (علیه السلام) باشند:[1]

  1. اسماعیل
  2. عبدالله افطح
  3. امام موسی کاظم (علیه السلام)

و همین اختلاف نظر، موجب بروز جریاناتی در شیعه شد که  به آن پرداخته می‌شود:

  1. جریانی با محوریت «اسماعیل»، فرزند بزرگ‌ امام صادق (علیه السلام) تشکیل شد و بسیاری از شیعیان، گمان می‌بردند که طبق روال معمول که فرزند بزرگ‌تر به جای پدر می‌نشیند، او نیز جانشین پدرش خواهد شد!

بر همین اساس، پرسش‌هایی نیز از امام صادق (علیه السلام)  انجام می‌شد که ایشان به دلیل همان شرایطی که بیان شد، پاسخ صریحی ارائه نمی فرمودند، بلکه با اشاره و کنایه مطالبی را اظهار می‌داشتند که به یک مورد آن اشاره می‌شود:

مفضل بن مرثد روایت می نماید: هنگامی‌که اسماعیل هنوز زنده بود، از امام صادق (علیه السلام) پرسیدم: آیا خداوند، اطاعت از اسماعیل را همانند پدرانش بر ما واجب نموده‌است (یعنی او امام بعدی ما است)؟! ایشان پاسخ دادند که کار به این جا نمی‌رسد! من گمان نمودم که امام ششم از من تقیه نموده که پاسخ دقیق را به من نداده، اما مدتی نگذشت که اسماعیل از دنیا رفت و متوجه منظور امام شدم.[2]

بعد از رحلت اسماعیل، امام صادق (علیه السلام) تلاش نمودند که هرگونه شک و شبهه‌ای را در مورد وفات او از بین ببرند،[3] اما جمعی از شیعیان که دلبستگی خاصی به اسماعیل داشتند و تعدادی از دشمنان دوست نما؛ نمی‌پذیرفتند که ممکن است سلسله امامت، از طریق فرزند دیگری غیر از اسماعیل، ادامه یابد و به همین دلیل، بعد از شهادت امام ششم (علیه السلام)، نظرات متفاوتی را در این زمینه، ابراز نمودند، بدین ترتیب:

1–1. گروهی معتقد بودند که اسماعیل وفات ننموده، بلکه پدرشان به دلیل حفظ جان او، صحنه‌سازی نموده، تا او را از گزند دشمنان مصون نگه دارد.[4] این گروه را اسماعیلیه خالصه یا واقفه نامیده اند. [5]شهرستانی، معتقدان به امامت اسماعیل را «واقفه» خوانده است؛ زیرا آنان سلسله امامت را در اسماعیل متوقف ساختند.[6] نوبختی و قمی این فرقه را «اسماعیلیه خالص» نامیده اند.[7]

2–1. عده‌ای نیز معتقد بودند که اسماعیل واقعا از دنیا رفته، اما قبل از وفاتش، فرزند خود «محمد بن اسماعیل» را به جانشینی انتخاب نموده است! این گروه که در آن زمان، «مبارکیه» نام داشتند و سپس «قرامطه» که یکی از جریان‌های قدرتمند سیاسی در قرن‌های بعد بودند، به دلایلی، این مذهب را مبنای کار خود قرار دادند و عملا همان‌ها بودند که اعتقاد به امامت اسماعیل را بعد از این که دیگر طرفداری نداشت، بار دیگر در جامعه، احیا نمودند.

3–1. برخی از اسماعیلیه نیز، محمد بن اسماعیل را امام هفتم در نظر گرفتند، اما با توجه به این که وصیت اسماعیل به امامت او با توجه به زنده بودن امام ششم (علیه السلام) ؛ معنایی نداشت، امامت او را بر طبق وصیتی از پدر بزرگش امام صادق (علیه السلام) و نه سفارشی از جانب پدرش اسماعیل، می‌دانستند.[8]

  1. جریان دوم؛ گرد محور «عبدالله افطح»؛ فرزند بعدی امام صادق (علیه السلام)؛ که از اسماعیل کوچک‌تر و از امام کاظم (علیه السلام) بزرگ‌تر بود، شکل گرفت. ممکن است همان ذهنیتی که در میان شیعیان وجود داشت، مبنی بر این که بعد از رحلت یک امام، فرزند بزرگ‌تر او، جانشین پدرش خواهد شد، در شکل‌گیری این جریان که به «فطحیه» نامیده می‌شد، نیز تأثیر گذار بود! خود عبدالله هم، چندان بی میل نبود که به عنوان امام هفتم شناخته شود[9]!.
  2. جریان سوم و یا همان جریان اصیل شیعه، یا از ابتدا و یا در نهایت، پیرامون امام کاظم (علیه السلام) گردهم آمدند.[10]

منابعی در این زمینه:

  1. شیخ مفید، در کتاب «الفصول المختارة» خود، به فرقه‌های منشعب از شیعه پرداخته و بطلان عقاید آنان را مستدلا بیان نموده است.[11]
  2. همچنین در کتاب «دائرة المعارف تشیع»[12] نیز مطالب مفیدی در ارتباط با انشعابات شیعیان بیان شده است.

 

[1]. البته گروهی به نام «ناووسیه» نیز به عدم وفات امام ششم (علیه السلام) معتقد بوده و گروه دیگری نیز به نام «سبطیه» به امامت محمد بن جعفر معتقد شدند که به دلیل انقراض این دو گروه، از بیان آنها صرف نظر می شود.

[2]. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 47، ص 250 و 251.

[3]. همان، ص 254.

[4]. همان، ج 37، ص 9 و 10.

[5]. جمعی از نویسندگان، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج 8، ص 681، مدخل «اسماعیلیه» از فرهاد دفتری.

[6]. شهرستانی، محمد بن عبد الکریم‏، توضیح الملل، ترجمه: ترکه، افضل الدین، تصحیح: جلالی نائینی، سید محمد رضا، ج 1، ص 175.

[7]. نوبختی، حسن بن موسى‏، فرق الشیعة، ص 68؛ اشعری قمی، سعد بن عبدالله، المقالات و الفرق، تصحیح: مشکور، محمد جواد، ص 80.

[8]. بحار الانوار، ج 37، ص 9 و 10.

[9]. این موضوع را می‌توان از تعبیر امام کاظم (علیه السلام) دریافت که فرمود: «یرید عبدالله ان لا یعبد الله»، ر.ک: کلینی، کافی، ج 1، ص 351.

[10]. برای آگاهی بیشتر رجوع شود: کلینی، کافی، ج 1، ص 351 و 352، ح  7.

[11]. این کتاب در سال 1413 قمری، توسط کنگره شیخ مفید به چاپ رسیده و صفحات 308 به بعد آن در ارتباط با اسماعیلیه می باشد.

[12]. جمعی از نویسندگان، زیر نظر: احمد صدر حاج سید جوادی، کامران فانی و بهاء الدین خرمشاهی.