Warning: filemtime(): stat failed for /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/assets/js/front.min.js in /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/easy-table-of-contents.php on line 236
searchicon

کپی شد

تاریخ ایران پس از اسلام در دوران قاجار

قاجار از ایلات ترک است و اصل آنان به طایفه سالور از طوایف ماوراء قفقاز می‌رسد. این ایل در حدود قرن هشتم هجری همراه با سایر طوایفِ ترکِ ماوراء قفقاز از آن سرزمین مهاجرت کردند. زبانشان ترکی غربی است و دولت صفوی آنان را از آذربایجان به مازندران و گرگان و مرکز ایران کوچ داد. ایل قاجار در زمره‌ قبایلی بود که در به قدرت رسیدن شاه اسماعیل صفوی و تشکیل سلسله صفویه دخیل بودند. این قبایل که از آنان به عنوان «قزلباش» یاد می‌شود، عبارت بودند از: شاملو، روملو، استاجلو، تکهلو (تکلّو)، افشار، قاجار، ذوالقدر.

قدرت روزافزون قزلباش موجب شد که شاه عباس در صدد تضعیف قدرت آنان برآید. ایل قاجار در آن زمان به کثرت افراد و رشادت و دلیری و همچنین خشونتِ طبع معروف بود. شاه عباس از کثرت افراد ایل قاجار بیمناک بود و تجمع آنان در یک محل را خلاف مصلحت می‌دانست؛ لذا آنان را به سه دسته تقسیم کرد، یک دسته را در قراباغ و گرجستان، دسته دیگر را در مرو و بقیه را در استرآباد[1] اسکان داد. از این میان، دسته ساکن استرآباد قدرتی بیش از سایرین یافت و سرانجام مؤسس سلسله قاجار از میان ایشان برخاست. شاه عباس آنان را در حوالی استرآباد و در دو سوی رود گرگان و اطراف قلعه مبارک آباد جای داد. قاجار به دو گروه منقسم شدند، گروهی در طرف بالای قلعه جای گرفتند که به «یوخاری‌باش‌ها» (ساکنان بالای  رودخانه)، شهرت یافتند و دسته‌ای در پایین قلعه بودند که از آنان با عنوان «اَشاقه‌باش‌ها» (ساکنان پایین  رودخانه)، یاد می‌شد. رهبری اشاقه‌باش با تیره قوانلو و یوخاری‌باش با تیره دَوَلّو بود و پیوسته بین این دو گروه بر سر تصرف چراگاه‌ها و چارپایان، نزاع در می‌گرفت. پس از سقوط دولت صفوی در سال 1135ق (1722م)، دستگاه حکومتی طهماسب دوم[2] مرکز تجمع افرادی شد که از حکومت افغان‌ها بیزار و به سلطنت صفویان وفادار بودند. از جمله‌ این افراد فتحعلیخان قاجار (قوانلو) بود. نادرقلی افشار نیز که در خراسان قدرتی یافته بود، به دعوت طهماسب دوم به سپاهیان وی پیوست. از زمان پیوستن نادر به طهماسب دوم نفاق و دشمنی بین وی و فتحعلی خان قاجار بر سر تصرف قدرت بیش‌تر، آغاز شد. تا آنجا که شاه طهماسب به تحریک نادرقلی، فتحعلیخان را به قتل رسانید. در زمان حکومت نادرشاه قدرت اشاقه‌باش کاهش یافت و یوخاری‌باش به اوج قدرت رسید، اما مرگ نادر، زمینه را برای به قدرت رسیدن اشاقه‌باش فراهم ساخت و محمد حسنخان پسر فتحعلیخان قوانلو قاجار که مدت‌ها از ترس به ترکمان‌ها پناه برده بود، حکومت استرآباد را به‌دست گرفت و قدرت مجدداً در اختیار اشاقه‌باش قرار گرفت. در جریان همین نبردهای داخلی یک بار محمد خان (آغا محمد خان) پسر محمد حسن خان، به‌دست علی قلی میرزای افشار؛ برادرزاده نادر که به عنوان عادلشاه در 1161ق (1748م) به سلطنت رسیده بود، افتاد و عادل شاه در سال 1162ق، فرمان خصی[3]کردن محمدخان را صادر کرد. در ابتدای زمامداری کریمخان، جنگ‌های داخلی کماکان ادامه داشت و نواحی فارس، استرآباد، مازندران و آذربایجان محل منازعه کریم خان، محمد حسن خان و آزاد خان افغان بود. بالاخره در این نبردها پیروزی نصیب کریم خان شد. محمد حسن خان قاجار در آخرین نبردی که به منظور محاصره شیراز انجام داد،  از کریم خان و شیخ علی خان زند شکست خورد و به مازندران گریخت. شیخ علی خان زند به قصد سرکوبی قطعی وی به تعقیبش پرداخت. پیوستن دسته یوخاریباش به زندیه، کار را بر محمد حسن خان سخت‌تر کرد و سرانجام وی در میدان نبرد به دست امرای یوخاریباش به قتل رسید. کشته شدن محمد حسن خان، موجب شد که امرای اشاقه باش و آغا محمدخان و حسین قلیخان؛ دو فرزند محمد حسن خان، به ترکمن‌ها پناهنده شوند. اما این وضع چهار سال بیش‌تر دوام نیافت، سبب آن‌هم این بود که آغا محمد خان و حسین قلی خان را به دربار کریم خان آوردند و این دو در آن جا به عنوان گروگان ساکن شدند.

بدین ترتیب آغا محمدخان در دربار زند به‌سر می‌برد و به انتظار سر آمدن دولت کریمخان بود، تا سرانجام توسط عمه‌ خود از مرگ کریمخان آگاهی یافت و به بهانه‌ای از شیراز گریخت. مرگ کریمخان به نابودی قدرت مرکز انجامید و کشمکش‌های داخلی جانشینان کریمخان موقعیت مناسبی را برای فعالیت آغا محمدخان فراهم ساخت تا سرانجام پس از 15سال جنگ با جانشینان کریم خان بر اثر خیانت‌های اطرافیان لطفعلی خان زند و با کمک وزیر او «حاج ابراهیم» کلانتر شیراز، بر لطفعلی خان غالب آمد و با کور کردن و کشتن شاه زاده زند در سال 1209ق (1795 میلادی) دولت زندیه را منقرض کرد. آغا محمدخان نیز هنگامی که برای تسخیر مجدد گرجستان، پس از گذراندن لشکریانش از رود ارس با استفاده از مشک‌ها و قایق‌ها به هنگامی که طغیان بهاری آن بود و فتح قلعه شوشی در تاریخ شنبه 21 ذیحجه 1211ق (18 ژوئن 1797 م)، به دست سه تن از فراشان خلوت خود کشته شد. هنگامی که آغامحمدخان به قتل رسید، ولیعهد دولت؛ یعنی باباخان در شیراز مقیم بود، پس از شنیدن خبر قتل عموی خود، با عجله به تهران آمد و در بیستم ماه صفر 1212ق به پایتخت رسید. حاجی ابراهیم کلانتر (اعتمادالدوله) با وجود مدعیان چندی که شاه جوان داشت در رساندن او به تهران و به دست آوردن زمام سلطنت، کفایت مخصوص به خرج داد و به همین علت هم به صدارت منصوب شد. باباخان؛ برادرزاده آغامحمد خان، پسر حسین قلی خان جهان سوز در روز عید فطر 1212ق با نام فتحعلی شاه قاجار در تهران رسماً تاج گذاری کرد. حسین قلی خان (پدر فتحعلی شاه) همان کسی است که با برادرش آغا محمدخان در دربار کریم خان به‌سر می‌برد و درسال 1184 ق توسط کریم خان به حکومت دامغان منصوب شد، وی که به علت بیرحمی و بیداد و سخت کُشی، جهان سوز خوانده می‌شد، به‌زودی بر ولی نعمت خود (کریم خان زند) عصیان ورزید و در 1188ق در استرآباد به‌دست ترکمانان به قتل رسید. فتحعلی شاه، بنابه وصیت آغا محمدخان، چهارمین پسرخود، عباس میرزا را درسال 1213ق به ولیعهدی برگزید و او را به فرمان‌فرمایی آذربایجان منصوب کرد و سلیمان خان اعتضادالدوله قاجار، برادر یکی از زنان خود را هم منصب اتابیگی او داد و میرزا عیسی فراهانی (میرزا بزرگ قائم مقام اول) را به وزارت او برگماشت.

در اواخر سال 1215ق، فتحعلی شاه نسبت به حاجی ابراهیم کلانتر (اعتمادالدوله) که قریب چهارده سال در دستگاه جعفرقلی خان و لطفعلی خان زند و آغا محمد خان قاجار و خود وی، با قدرت تمام زمام داری کرده بود و در این مدت برادران و بستگان متعدد خود را در حکومت ولایات و امور دیگر دیوانی منصوب کرده بود، بدگمان شد و برای قطع دست تسلط اعتمادالدوله و کسان او، امر داد که در یک روز وزیر و کلیه متعلقان وی را دست‌گیر کردند. بعضی را کشتند و عده‌ای را کور کردند. حاجی ابراهیم کلانتر (اعتمادالدوله) به امر شاه کور شد، زبانش را بریدند و با این وضع ناگوار به قزوین تبعیدش کردند و در آن جا درگذشت. پس از عزل اعتمادالدوله، فتحعلی شاه مقام صدارت خود را بر عهده میرزا شفیع مازندرانی از مستوفیان دربار گذاشت. در سال 1249ق (1833م) عباس میرزا درگذشت. قبل از مرگ عباس میرزا پسرش محمد میرزا، هرات را محاصره کرده بود، ولی با شنیدن خبر مرگ پدرش، دست از محاصره هرات برداشت و رهسپار تهران گردید و فرمان ولایتعهدی به نام وی صادر شد و در سال 1250ق (1834م) با مرگ فتحعلی شاه، محمد شاه به سلطنت رسید. محمد شاه همان کسی است که در سال 1251ق (1835م) قائم مقام دوم را به قتل رساند. بنابر آن چه گفته شده، قائم مقام دوم، بنیانگذار جنبش اصلاح طلبی ایران در کنار عباس میرزای ولیعهد بود و پس از صدارت، سعی خویش را مصروف نظم و نسق بخشیدن به اوضاع پریشان ایران کرده بود و عمده‌ترین خطایش محدود کردن ریخت و پاش و بذل و بخشش و هزینه‌های بی‌حد و حصر و بدون حساب و کتاب، شاه و درباریان از کیسه تهی کشور بود. او در مقابل، مرد بی‌کفایتی به نام حاج میرزا آقاسی را به جای او بر مسند صدارت نشاند. جهالت و خوش باوری این پادشاه و صدراعظمش موجب شد که به امید حمایت روس‌ها به خراسان لشکر بکشند و شهر هرات را به محاصره درآورند. حاصل این امر که همراه با کارشکنی‌های مأموران بریتانیا و رفتار خصمانه و تهدید آمیز دولت انگلیس بود، جداشدن افغانستان از پیکر ایران، به دلخواه انگلیسی‌ها، در سال 1273ق (1857م) بود.

بقیه دوران سلطنت محمد شاه، در جهت فرونشاندن فتنه‌های مختلف و آشوب‌هایی بود که غالباً توسط عمال استعمار و با تحریک سیاست خارجی در کشور پدید آمده بود. فتنه‌هایی مانند؛ طغیان آقاخان رئیس فرقه اسماعیلیه در سال 1256ق؛ قیام سید علی محمد باب در سال 1260ق و فتنه محمد حسنخان، پسر الله‌یارخان آصف الدوله در سال 1263ق. محمد شاه در شب ششم شوال 1264 ق پس از چهارده سال و سه ماه سلطنت توأم با ضعف نفس و بی‌تدبیری در سن قریب چهل و دو سالگی درگذشت.

پس از فوت محمد شاه، ناصرالدین شاه میرزا ولیعهد که در این تاریخ شانزده سال بیش نداشت و در تبریز مقیم بود از طرف مهد علیا و نمایندگان روس و انگلیس به تهران فراخوانده شد. وی که در چهاردهم شوال 1264ق در تبریز به جای پدر جلوس کرده بود، با کفایت و کاردانی میرزا تقی خان امیرنظام در 21 ذی‌القعده سال 1264ق (1848م) خود را به تهران رساند. شاه قبل از ورود به تهران میرزا تقی خان امیرنظام را به لقب اتابک اعظم ملقب و به صدارت اختیار نمود. ناصرالدین شاه پس از حدود 49سال سلطنت، در حالی که در صدد تدارک جشن پنجاهمین سال سلطنت خود بود، در روز 17 ذی القعده 1313ق در حرم حضرت عبدالعظیم (علیه السلام) به‌دست میرزا رضا کرمانی کشته شد.

مظفرالدین شاه قاجار که به سال 1269ق تولد یافته و در سن پنج سالگی به ولایتعهدی انتخاب شده بود، پس از قریب چهل سال ولایتعهدی بعد از پدر به سلطنت رسید. از آغاز سلطنت مظفرالدین شاه تصدی اداره امور با میرزا علی اصغرخان امین السلطان بود، اما شاه وی را پس از هفت ماه صدارت در اواخر 1314ق معزول نمود و امین الدوله را از آذربایجان به تهران خواست و ریاست وزرا را در یازدهم ذی القعده آن سال به او واگذاشت و در رجب 1315ق او را به صدارت منصوب نمود.

از جمله وقایع مهم این دوره، صدور حکم مشروطیت در چهاردهم جمادی‌الثانی سال 1324ق توسط مظفرالدین شاه و تأسیس اولین مجلس شورای ملی ایران و تدوین قانون اساسی و توشیح[4] آن در 14 ذی‌القعده همان سال بود. مظفرالدین شاه قاجار، پنج روز پس از امضاء قانون اساسی درگذشت.

محمد علی میرزا (محمدعلی شاه)، که در 1289ق در تبریز متولد شده و مادرش دختر میرزا تقی خان امیرکبیر بود، در سال 1313ق به ولیعهدی منصوب و به آذربایجان اعزام شده بود، پس از مرگ پدر به سلطنت رسید. وی که ابتدا بر قانون اساسی مشروطیت که پدرش امضاء کرده بود، صحه گذاشت و قول داده بود از همه جهت با اساس مشروطیت همراه باشد، بعداً تحت نفوذ کسانی از جمله «امیر بهادرجنگ»؛ وزیر دربار و «لیاخوف روسی» فرمانده قزاق‌خانه، با مشروطه از درِ دشمنی درآمد و در روز سه شنبه 23 جمادی‌الاولی 1326ق مجلس را توسط لیاخوف روسی و عده‌ای از قزاقان و سربازان سیلاخوری به توپ بست و سران مشروطه خواهان را تبعید و عده‌ای از روزنامه‌نویسان و ناطقان مشروطه را به قتل رساند و بدین ترتیب مشروطه اول ایران که از 14 جمادی‌الثانی 1324ق تا 23 جمادی‌الاولی 1326ق طول کشیده بود، از میان رفت و دوره استبداد صغیر شروع شد. مقاومت مردم در مقابل استبداد محمد علی شاه، سبب شد که بالاخره ملّی‌گراها در صبح روز 27 جمادی‌الثانی 1327ق تهران را فتح کنند. پس از فتح تهران، محمد علی شاه به سفارت روس پناه برد و از سلطنت خلع شد.

پس از پناه بردن محمدعلی شاه به سفارت روس و استعفای او از سلطنت، آزادی خواهان که سپهدار تنکابنی را به وزارت جنگ و سردار اسعد بختیاری را به وزارت داخله اختیار کرده بودند، در روز 28 ماه جمادی‌الثانی 1327 پسر دوازده ساله شاه، احمد میرزا را به جانشینی پدرش برگزیدند و قرار شد تا موقع رشد شاه جدید، کسی به نیابت سلطنت، نامزد شود. این سمت را موقتاً تا افتتاح مجلس دوم به یکی از رؤسای سال خورده خاندان قاجار؛ یعنی عضدالملک سپردند.  وی در مجلس دوم در این سمت ابقا شد. در اثر بحران‌های متعدد داخلی و خارجی، احمد شاه مجبور به یک سفر طولانی مدت به اروپا شد و دیگر از این سفر به ایران بازنگشت و بدین ترتیب به دوران حکومت قاجار عملا خاتمه داده شد و با دسیسه‌های رضاخان و هم‌دستانش، اکثر نمایندگان دوره پنجم مجلس شورای ملی، برخی از ترس و گروهی به طمع مال و جاه و عده‌ای از سر سادگی و به امید بهبود وضع کشور، از روی اکراه واجبار، به ماده واحده‌ای رأی دادند که طبق آن انقراض سلطنت قاجاریه را اعلام و تشکیل حکومت موقت رضاخان پهلوی را تا تعیین تکلیف حکومت قطعی طبق نظر مجلس مؤسسان، اعلام می‌داشت و بدین ترتیب به انقراض سلسله قاجار، لباس قانون پوشانیدند.[5]


[1]. استر آباد نام قدیم گرگان امروزی است.

[2]. شاه طهماسب پسر بزرگ شاه سلطان حسين است كه سمت وليعهدي پدر را داشت و هنگام محاصره اصفهان به دست افغان ها خود را به قزوين رساند و چون خبر كشته شدن پدرش را به دست اشرف افغان شنيد، در اين شهر جلوس كرد و او از تاريخ اول ماه ربيع الاول 1145 عنوان پادشاهي يافت. در اين تاريخ نادر او را معزول كرد و پسرش عباس ميرزا را به نام و عنوان “شاه عباس سوم” پادشاه خواند و شاه طهماسب را در شهر مشهد به زندان انداخت . در اوايل سال 1152 چون خبر كشته شدن نادر در هند به غلط در ايران شايع شد، رضا قلي ميرزا از بيم آن كه مبادا مردم به طرفداری از صفويه قيام كنند، به قتل شاه طهماسب دوم كه در آن روزها در سبزوار اقامت داشت، امر داد و او و دو پسرش شاه عباس سوم و سليمان ميرزا به اين ترتيب به قتل رسيدند. جسد شاه طهماسب دوم را در مشهد مدفون ساختند و پس از مدتی نعش او را از مشهد به قم برده و در جنب قبر پدر و جدش به خاک سپردند.

[3]. خصی یا اَخته؛ انسان یا حیوانی که بیضه هایش را کشیده باشند؛ خواجه نیز گویند. لغت نامه دهخدا و معین، واژه اخته.

[4]. نوشته ای را به مهر و امضای خود آراستن. فرهنگ فارسی معین، واژه توشیح.

[5]. علوی، سید علی، تاریخ تحولات سیاسی و اداری در ایران (از آغاز حکومت امرا و سلاطین تا پایان عصر قاجار)، ج 2.