کپی شد
تاریخ ایران پس از اسلام در دوران صفویه
تشكیل دولت صفوی در اوایل قرن دهم هـ. ق، (ابتدای قرن شانزدهم میلادی)، یكی از رویدادهای مهم ایران محسوب می شود. پیدایش این دولت كه باید آن را سرآغاز عصر تازه ای در حیات سیاسی و مذهبی ایران دانست، موجب گردید استقلال ایران بر اساس مذهب رسمی تشیع و یک سازمان اداری نسبتاً متمركز، تأمین گردد. در سال 907 هـ. ق، شاه اسماعیل اول (فرزند شیخ حیدر صفوی) با كمک قزلباشان منتسب به خانقاه اردبیل، پس از شكست فرخ یسار (پادشاه شروان) و الوند بیگ آق قویونلو، شهر تبریز (پایتخت دولت آق قویونلو) را به تصرف درآورد. در همین شهر بود كه دولت صفوی را بنیان نهاد و مذهب شیعه دوازده امامی را مذهب رسمی ایران اعلام كرد. او در نخستین سال های سلطنت خود تمامی قدرت های خود مختار داخلی را برانداخت و زمینه ایجاد حكومت مركزی را فراهم ساخت.
وی پس از فراخواندن سپاهیان از مناطق مختلف كشور رهسپار خراسان شد و در شعبان سال 916 هـ. ق، در نزدیكی شهر مرو شكست سختی به ازبكان وارد ساخت. این شكست عكس العمل شدید كارگزاران دولت عثمانی را برانگیخت و سیاست آمیخته با مماشات و تساهل سلطان بایزید در برابر شاه اسماعیل، با مخالفت شدید سران ینی چری و علمای اهل تسنن عثمانی روبه رو شد. مخالفان كه سلطان را سد راه مبارزه با دولت صفوی می دانستند، به دور سلیم (فرزند او) گرد آمدند و ضمن توطئه ای كه به مرگ بایزید انجامید، این مانع را از سرراه برداشتند.
سلطان سلیم پس از فوت پدر، به قصد جنگ با شاه اسماعیل و براندازی دولت نوپای صفوی سپاه بزرگی از ینی چریها و ممالک دست نشانده فراهم ساخت و پس از قتل عام شیعیان و طرفداران شاه اسماعیل در آناتولی در محرم سال 920 هـ . ق، به سوی ایران حركت كرد. وی در ماه رجب همین سال در دشت چالدران، نزدیک خوی، مستقر شد و در شرایطی كه سپاهیان عثمانی از لحاظ كثرت عدد و مجهز بودن به اسلحه گرم، از امتیاز بزرگی برخوردار بودند، جنگ آغاز شد. جنگ با پیروزی سلطان سلیم خاتمه یافت و شهر تبریز سقوط كرد، اما سلطان عثمانی تنها چند روزی توانست در آذربایجان بماند. بیم از عدم امنیت و تداركات، دوری از مركز حكومت و مهم تر از همه طغیان ینی چریها (به علت عدم رضایت از جنگ و كشتار مسلمانان)، وی را مجبور به عقب نشینی كرد.
اگر چه جنگ چالدران ضربه سنگینی به دولت صفوی وارد كرد، ولی موجب از بین رفتن آن نشد. بعد از واقعه چالدران شاه اسماعیل تا پایان عمر دست به كار مهمی نزد. سرانجام در 15 رجب سال 930 هـ . ق، شاه اسماعیل پس از بازگشت از ییلاق شكی به آذربایجان در ناحیه سراب در 38 سالكی در حالی كه دولتی با ثبات بنیان نهاده بود كه طی دو قرن ادامه یافت و از نظر تشكیلات و نظامات از مهم ترین دولت های بعد از اسلام در ایران شمرده می شود، چشم از جهان فروبست.
تهماسب، بزرگ ترین فرزند شاه اسماعیل كه در سال 919 هـ . ق، به دنیا آمده بود. در یک سالكی به دستور پدرش به هرات انتقال یافت. تهماسب هنگام مرگ پدر ده سال و شش ماه داشت كه به سلطنت رسید. وی از سال 930 تا 984 هـ . ق، مدت 54 سال سلطنت كرد كه بیش ترین ایام سلطنت در دوران صفوی محسوب می شود. او شجاعت و صلابت پدر را نداشت، ولی از نظر كشورداری و تنظیمات زمان حكمرانی او را باید یكی از مهم ترین ادوار صفویه شمرد. شاه اسماعیل در عمر كوتاه خود كه بیشتر در جنگ های داخلی و خارجی گذشت، موفق نشد دولت نوبنیاد صفوی را بر اساس تشكیلات اداری و نظامات مذهبی استوار كند، اما این كار در دوران سلطنت طولانی تهماسب جامه عمل پوشید. شاه تهماسب به علت نزدیكی تبریز به مرزهای عثمانی و آسیب پذیری این شهر و دوری تبریز از خراسان كه همواره مورد هجوم ازبكان قرار می گرفت، در سال 965 هـ. ق، پایتخت خود را به قزوین منتقل كرد. از این تاریخ تا سال 1006 هـ. ق، كه شاه عباس اول اصفهان را مورد توجه قرار داد، شهر قزوین پایتخت صفویه بود. از وقایع عمده دوران شاه تهماسب پناهندگی همایون (پادشاه هند) و بایزید (شاه زاده عثمانی) بود كه هر دو رویداد تأثیر زیادی در رابط ایران و هند و عثمانی داشت.
شاه تهماسب در پنجاه و چهارمین سال سلطنت خود در پانزدهم ماه صفر سال 984 هـ. ق، در قزوین وفات كرد. بعد از مرگ او پسر دومش (اسماعیل میرزا) كه به دستور پدر در قلعه قهقهه زندانی بود، با حمایت اكثر امیران قزلباش به پادشاهی رسید. وی یک سال و نیم سلطنت كرد، اما در همین مدت كوتاه به جنایات دهشت انگیزی دست زد. او اغلب رجال مملكتی را كه پس از مرگ پدرش از سلطنت حیدر میرزا (برادر بزرگترش) حمایت كرده بودند، از میان برداشت و دستور قتل همه شاهزادگان صفوی را صادر كرد. در دوران فرمانروایی كوتاه او حادثه ای در مرزهای مملكت اتفاق نیفتاد. بعد از فوت شاه اسماعیل دوم، دولتمردان صفوی و امرای قزلباش برای سلطنت محمد میرزا (پسر بزرگ شاه تهماسب) با یك دیگر همداستان شدند. او که به خدابنده معروف شد از سال 985 تا 996 هـ . ق، پادشاهی كرد. از آن جا كه وی چشمانی ضعیف و طبعی ملایم داشت قادر به اداره امور نبود. در این زمان اختلافات داخلی در کشور بالا گرفت و در این میان دولت عثمانی كه از این اختلافات داخلی آگاه بود از فرصت استفاده كرد و مرزهای صفوی را در غرب و شمال غرب مورد حمله قرار داد و اراضی وسیعی را تصرف و شهر تبریز (مهم ترین شهر آذربایجان) را اشغال كرد. ازبكان نیز مقارن همین احوال شهرهای خراسان را در معرض تاخت و تاز قرار دادند. تا این که سرانجام “شاه عباس اول” بر اریكه قدرت نشست.
دوران پادشاهی شاه عباس اول (996 – 1038 هـ . ق،) فصل تازه ای در تاریخ دولت صفوی گشوده شد. او كه از دور و نزدیک، جریان حوادث را دنبال می كرد، به فراست دریافته بود كه عامل اصلی آشفتگی ها، قدرت طلبی امرای قزلباش است. پس قبل از هر كار، بر آن شد تا به اعمال این امیران پایان بخشد. نخست با كمک مرشد قلی خان، كه در رأس امور نظامی و اداری قرار گرفته بود، سران گردنكش قزلباش را از میان برداشت. سپس او را نیز به قتل رساند و با انتصاب سركردگان و حكام ولایت ها و ایالت ها، از درجات پایین تر كه به صورت كامل از خود او اطاعت داشتند سلطنت مطلقه ای را برقرار نمود. وی برای مقابله با ازبكان و عثمانیان و عقب راندن آنان، نخست با دولت عثمانی مصالحه كرد. سپس برای جنگ با ازبكان به خراسان یورش برد و تا سال 1007 هـ . ق، نواحی مختلف این ایالت را از تصرف آنان خارج كرد. بعد در تجدید نظر در سازمان سپاه و انحلال قزلباش سپاه، قوللر و شاهسون را پدید آورد و با همكاری متخصصانی كه برادران شرلی از انگلستان به ایران آورده بودند، ارتش را به سلاح گرم مجهز كرد. وی از سال 1011 هـ . ق، به بعد با یک رشته عملیات تهاجمی كه تا سال 1034 هـ . ق، به طول انجامید مناطقی از قفقاز و آناتولی و عراق عرب را از تصرف عثمانی ها خارج كرد و مرزهای مملكت را به حدود دوران شاه اسماعیل بازگرداند. همچنین با مقابله سیاسی و نظامی با پرتغالی ها در خلیج فارس قدرت دولت صفوی را بر جزایر و بنادر خلیج فارس برقرار نمود.
با استقرار مجدد امنیت و ثبات در داخل كشور و علاقه شاه عباس به تقویت بنیه نظامی و اقتصادی كشور، فصل تازه ای در مناسبات ایران با كشورهای اروپایی گشوده شد و یكی از نتایج آن، رشد بازرگانی داخلی و خارجی به ویژه در زمینه تولید و فروش ابریشم و جلب منافع مالی فراوان بود. تمایل او به عمران و آبادانی موجبات رشد معماری و برپایی بناهای عام المنفعه؛ راه ها، كاروانسراها، پل ها، مساجد، مدارس و نیز تعالی بخش های مختلف هنری را فراهم نمود كه شاخص ترین پدیده در عصر صفوی و حتی در تاریخ ایران محسوب می شود. این پادشاه در حالی كه جانشین لایقی از خود باقی نگذاشته بود، در 24 جمادی الاول سال 1038 هـ. ق، (پس از چهل دو سال پادشاهی) وفات یافت. دولتمردان صفوی، نواده او (سام میرزا) را از حرمسرای سلطنتی بیرون آوردند و با نام شاه صفی، در 14 جمادی الثانی 1038 هـ . ق، بر تخت سلطنت نشاندند.
شاه صفی كه دوران كودكی خود را در حرمسرا و بیگانه با مسائل سیاسی و نظامی گذرانده بود، لیاقت آن را نداشت كه مملكت پهناوری را كه جدش برای او باقی گذاشته بود اداره كند. سلطان عثمانی (مراد چهارم)، با استفاده از ضعف و ناتوانی و بی لیاقتی جانشین شاه عباس پیمان صلحی را كه بین ایران و عثمانی انعقاد یافته بود زیرپا گذاشت و به منظور باز پس گیری مناطقی كه در زمان شاه عباس از دست رفته بود به مرزهای ایران حمله كرد. وی در سه جنگ كه بین سال های 1038 تا 1048 هـ. ق، رخ داد، شهر بغداد را كه مهم ترین مركز سوق الجیشی ایران برای حفظ عراق عرب بود، به تصرف خود درآورد. سپس معاهده صلح زهاب (1049 هـ . ق، برابر با 1639 م)، برقرار گردید و به موجب آن بغداد و عراق عرب به صورت رسمی جزو متصرفات عثمانی شد و خط مرزی دو مملكت به نواحی مندلی و شهر زور و مریوان منتهی گردید.
شاه صفی در سال 1052 هـ . ق، فوت كرد و در همین سال فرزندش عباس میرزا ملقب به “شاه عباس دوم”، به سلطنت رسید. در زمان سلطنت شاه عباس دوم (1076 تا 1052 هـ . ق) به علت رعایت قرارداد صلح زهاب بین دولتین ایران و عثمانی جنگی رخ نداد، لكن در ناحیه قندهار كه مرز ایران و دولت بابری هند شمرده می شد، جنگی بین دو دولت ایران و هند روی داد كه به شكست سپاه هند و تصرف قندهار منجر گردید. دوران شاه عباس دوم (همانند دوران شاه عباس اول) دوران رونق اقتصادی، عمران و آبادانی، اعتلای فرهنگی و دوران ظهور رجال دین و دانش بود. این پادشاه در 23 ربیع الاول سال 1077 هـ . ق، وفات یافت و پسرش صفی میرزا با نام «شاه سلیمان» به سلطنت رسید.
شاه سلیمان پادشاهی نالایق و بی اراده و آلت دست خواجگان و رجال متنفذ دولتی بود. نخستین نشانه های انحطاط و سقوط صفوی از زمان او ظاهر شد. اگر حادثه مهمی در مرزها رخ نداد، به این دلیل بود که در كشورهای مجاور ایران دولت های نیرومندی مانند گذشته وجود نداشت تا تهدیدی جدی به شمار روند. آخرین سلطان كشور یكپارچه صفوی (قبل از سقوط نهایی آن به دست نادر شاه افشار)، سلطان حسین بود كه بعد از شاه سلیمان از سال 1106 تا سال 1135 هـ . ق، سلطنت كرد. وی سرانجام به دست محمود افغان از سلطنت برکنار شد.[1]
[1]. میترا، تاریخ ایران، تاریخ سلسله زیاری؛ تاریخ ایران و جهان (۱)، سال دوم آموزش متوسطه، رشتهٔ علوم انسانی، دفتر برنامهریزی و تألیف کتابهای درسی ایران، ۱۳۸۱.