searchicon

کپی شد

تاریخ ایران پس از اسلام تا دوره سامانیان

پس از آن كه پیامبر اكرم (ص) از مكه به مدینه هجرت كردند و در سرتاسر شبه جزیره عربستان، اكثر قبایل عرب را به دین اسلام در آوردند، بر آن شد تا مردم ممالک مجاور عربستان را نیز به دین اسلام دعوت كنند. برای این منظور، نامه هایی به پادشاهان ممالک مختلف، از جمله برای خسرو پرویز شاهنشاه ساسانی فرستادند. چنان كه معروف است، خسرو از متن نامه خشمگین شد و آن را پاره كرد. پس از آن كه ابوبكر به خلافت رسید، حمله به دو دولت بزرگ ساسانی و بیزانس را آغاز كرد. سپاهیان اسلام در جبهه روم سپاهیان بیزانس را شكست دادند. یزدگرد سوم  سپاهی بزرگ را به سركردگی «رستم فرخ زاد» مأمور مقابله با مسلمانان و جلوگیری از حمله ایشان كرد، عمر نیز «سعدبن ابی وقاص» را با سپاهی كه عده آنان به سی و چند هزار نفر می رسید، به جنگ با ایرانیان گسیل داشت.

در «قادسیه» (واقع در پانزده فرسخی كوفه) ‌جنگ شدیدی بین این دوسپاه روی داد. با آن كه ایرانیان مقاومت زیادی از خود نشان دادند، امّا شكست سختی خوردند. با این شكست بود كه راه تیسفون (مدائن) ‌پایتخت شاهنشاهی ساسانی، ‌بر روی مسلمانان باز شد.

مسلمانان  در تعقیب یزدگرد و ایرانیان روی به شرق نهادند و در سال 16 هـ . ق به «‌جلولاء» كه در كنار نهر جلولاء منشعب از رود دیاله واقع بود رسیدند. در سال 19 یا 21 هـ . ق، فتح نهاوند (پایتخت وقت ایران)، كه عرب ها آن جنگ را در تاریخ فتوحات مسلمانان در ایران، «فتح الفتوح» می خوانند، صورت گرفت. یزدگردسوم، سپاه بزرگی از فرماندهان شهرها و ولایت های ایران به سركردگی «فیروزان»، برای مقابله با مسلمانان فرستاد. عمر، «نعمان بن مقرن مزنی» را برای مقابله با آنان تجهیز كرد. مسلمانان در نهاوند، ایرانیان را شكست دادند. یزدگرد پس از جنگ جلولاء به ری و از آنجا به اصفهان، كرمان و خراسان رفت. او از راه طبس به هرات رفت و از آن جا روی به شهرهای دیگر خراسان نهاد. یزدگرد از پادشاه سغد و خاقان ترک و خاقان چین تقاضای كمک كرد و با كمک خاقان ترک و مردم فرغانه و سغد، وارد بلخ شد. احنف با سپاهیان بصره و كوفه به رویارویی سپاه ترک شتافت. تركان از یاری با ایرانیان سرباز زدند و خود ایرانیان نیز از كمک جدی به یزدگرد خودداری كردند. یزدگرد ناچار از جیحون گذشت و به فرغانه رفت. پس از آن، باز به خراسان بازگشت و عاقبت بعد از سال ها در سال 31 هـ . ق كشته شد.

از این دوره به مدت تقریباً دویست سال هیچ سلسله ایرانی بر ایران فرمانروایی نمی کرد، بلکه ابتدا امویان و بعد عباسیان بر ایران حکومت می کردند. بعد از معاویه و یزید خلفای اموی، در نتیجه حوادثی، خلافت بنی امیه به شاخه «مروانیان» انتقال یافت. عبدالملک بن مروان پس از كشتن عبدا… بن زبیر، خلیفه مسلّم و بلامنازع گردید. همچنین، با مسلّط ساختن مرد سفاكی مانند حجاج بن یوسف ثقفی، حكومت بنی امیه را استحكامی تازه بخشید. طی خلافت نود ساله بنی امیه، اوضاع اجتماعی ایران دگرگون شد و اكثریت عظیم ایرانیان، دین اسلام را پذیرفتند. اما، ایرانیان تحقیر و توهین سرداران عرب را كه از حكام بنی امیه الهام می گرفتند، تحمل نكردند. مردم خراسان با استفاده از خصومت میان قبایل عرب حاكم بر خراسان و ماوراء النهر، جانب داعیان و مبلغان بنی عباس را گرفتند. بنی عباس به سبب خویشاوندی نزدیک تر با پیامبر اكرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم)‌، خود را برای خلافت و حكومت شایسته تر می دیدند. در این راستا، ابومسلم سردار ایرانی توانست با حمایت ایرانیان و قبایل عرب مخالف، حكومت بنی امیه را سرنگون سازد و عباسیان را به قدرت برساند. سال 132 هجری، پایان حكومت نود ساله بنی امیه و آغاز حكومت بنی عباس است. کمک ایرانیان به بنی عباس را باید دلیل اصلی نابودی بنی امیه و قدرت بنی عباس دانست. به همین دلیل بود که در دوره عظمت عباسیان، بالاترین مقام‌های اجرایی به ایرانیان اختصاص یافت که در این مورد می‌توان به وزارت خاندان برمکی اشاره کرد. با قتل این خاندان توسط هارون الرشید و بیرون راندن ایرانی ها از دستگاه خلافت، مقدمات ضعف دولت عباسی آغاز شد. با ضعف دولت عباسی و خارج شدن بعضی سرزمین‌ها از زیر نفوذ آن، دولت‌هایی در گوشه و کنار ایران ایجاد شدند و خود را مستقل از دستگاه خلافت اعلام کردند. از این دولت ها می توان به طاهریان و صفاریان اشاره کرد.

در قرن سوم هجری، عنصر مهم دیگری وارد حكومت اسلامی شد. آن عنصر مهم، تركان بودند كه به صورت غلامان جنگی در دستگاه حكومتی وارد شدند و به تدریج، قدرت نظامی را از قوم غالب عرب گرفتند. این نفوذ تا بدان جا ادامه یافت كه عزل و نصب خلفا هم به دست آنان انجام می گرفت و هیچ خلیفه ای بی رضایت ایشان، نمی توانست كاری بكند. به تدریج نفوذ دستگاه خلافت بنی عباس به عراق محدود شد و دولت‌هایی ایرانی مانند سلجوقیان با قدرتی بسیار پدید آمدند.

طاهریان‌ اولین حکومت مستقل ایران بعد از حملهٔ اعراب بودند. در اوایل قرن سوم، طاهر بن حسین، یکی از سرداران مأمون عباسی از طرف او امیر خراسان شد و به دلیل آن که عدم اطاعت خود را از مأمون اعلام کرد، اولین حکومت مستقل ایرانی بعد از اسلام در ایران تشکیل شد و حکومت او به طاهریان معروف شد. در زمان طاهریان نیشابور به عنوان پایتخت برگزیده شد. طاهریان در جنگ با خوارج در شرق ایران به پیروزی دست یافتند و سرزمین های دیگری مانند سیستان و قسمتی از ماوراءالنهر را به تصرف در آوردند و نظم و امنیت را در مرزها برقرار کردند. گفته می‌شود که در زمان حکومت طاهریان، به جهت اهمیت دادن آنان به کشاورزی و عمران و آبادی، کشاورزان به آسودگی زندگی می‌کردند. در زمان طاهریان، قیام های بابک و مازیار که به ترتیب در آذربایجان و طبرستان (مازندران) رخ داد، باعث شد که آنها را از توجه به شرق ایران باز دارد. به همین دلیل خوارج دست به شورش زدند. آخرین امیر طاهری (محمد بن طاهر)، نیز فردی مقتدر نبود؛ در نتیجه حکومت طاهریان رو به ضعف نهاد و سرانجام در میانه‌های سده سوم هجری به دست یعقوب لیث صفّاری سرنگون شد.

بعد از او، سه تن از فرزندان بویه كه گویا شغل ماهی گیری در گیلان داشتند، به خدمت امرای آل زیار در آمدند. البته، ماكان كاكی[1]هم از آنان حمایت می كرد. همچنین، «علی»، «احمد» و «حسن» مورد حمایت مردآویچ نیز قرار گرفتند. فتح اصفهان برای مردآویچ، ظاهراً توسط علی كه برادر بزرگ تر بود، صورت گرفت. پس از قتل مردآویچ، غلامان ترک از ترس غلامان دیلمی، به خصوص ابوالحسن علی بن بویه، به اطراف گریختند و میدان تنها برای دیلمیان خالی ماند. علی بن بویه به همراه برادر خود، احمد كه كنیه ابوالحسین داشت، در سال ‌326 هـ . ق به فتح اهواز توفیق یافت. وی غلامان ترک را كه به سرداری «بجكم»[2] در آن جا پناه گرفته بودند، متواری ساخت. علی بن بویه پس از فتح خوزستان عازم فارس شد و احمد نیز به كرمان روی آورد و در سال 334 هـ . ق، به فتح آن ولایت نایل آمد‌. سپس، به بغداد رفت و المستكفی بالله، خلیفه عباسی را مطیع خود ساخت. خلافت بغداد كه پیشرفت های برادران بویه را با چشم  خود می دید، به صلاحدید بعضی وزرای خود،‌ از جمله «ابن مقله» با آنان از در مماشات در آمد و لقب خاص برای آنان فرستاد كه علی را «عماد الدوله» و حسن را «ركن الدوله» و احمد را «معزالدوله» نامید.

یکی دیگر از دولت هایی كه در ایران حکومت داشته است، حکومت صفّاریان بود که به وسیله یعقوب لیث صفاری و كمک برادرانش علی بن لیث و عمر بن لیث در سیستان پا گرفت و اولین حكومت مستقل یا مستقل گونه اسلامی ایران بود. این حكومت، قدرت طاهریان را،‌ به رغم میل خلیفه، از خراسان منقرض كرد و با خلع طاعت خلیفه و خروج بر او، قسمتی از ایران را تحت تصرف خود درآورد. بنیانگذار این دولت،‌ یعقوب بن لیث، مانند پدر و شاید اجدادش به طبقات محترفه (‌پیشه ور)‌ منسوب بود. عنوان صفار (رویگر یا مسگر) كه در حق وی و سلسله فرمانروایان خاندان او معمول شد، در واقع انتساب او و برادرانش را به این حرفه نشان می دهد.

بعد از یعقوب، برادرش عمرو از جانب سپاه سیستان به فرمانروایی برگزیده شد. در جنگی كه در حدود بلخ بین او و سپاه سامانی در گرفت، عمرو مغلوب و گرفتار شد و سپاهش متواری شدند‌. عمرو را از بخارا به بغداد روانه كردند. خلیفه او را به زندان فرستاد كه او چندی بعد در همان زندان وفات یافت. با آن كه بعد از عمرو، نواده اش طاهر بن محمد و برادرزادگانش لیث بن علی و محمدبن علی چند سالی (298 – 288 هـ . ق) سلطه خاندان صفار را در سیستان حفظ كردند، ‌سرانجام سامانیان، آن ولایت را به قلمرو خویش ملحق كردند.[3]


[1]. ماکان، نام یکی از حکام بوده که پدر او کاکی نام داشته است. (برهان ) (از ناظم الاطباء)؛ نام یکی از حکام مازندران بوده، پدرش کاکی نام داشته وکاکی به معنای کاکو است و کاکو به همان خالو  گفته می شود، وی در شجاعت معروف بوده، ژوبین را که حربه ای است مانند نیزه و آن را در روز جنگ بر دشمن می اندازند، وی از همه بهتر پرتاب می کرده و در این کمال و هنر از امثال خود برتر و بالاتر بوده …، آل بویه در بدو کار، با ماکان کاکی همراهی می کردند، همچنین اسفاربن شیرویه و مرداویج بن زیار و برادرش ابوطاهر وشمگیر که پدر قابوس بوده، همه از ماکان متابعت می کردند، تا از جانب ابونصر سامانی سپاهی به برای جنگ با ماکان، مأمور شدند.

[2]. بَجْکَم، ابوالحسین، مشهور به بجکم ماکانی، غلام ترک که در روزگار خلیفه راضی باللّه (متوفی 329) و متقی للّه (متوفی 333) امیرالامرای بغداد و حاکم واسط شد. او نخست در خدمت ابوعلی عارض بود و چون ابوعلی نزد ماکان دیلمی (متوفی 329) رفت، بجکم به او پیوست و پس از چندی به خدمت مرداویج (متوفی 323) درآمد.

[3]. مهرآبادی، میترا، تاریخ ایران، تاریخ سلسله زیاری؛ تاریخ ایران و جهان (۱)، سال دوم آموزش متوسطه، رشتهٔ علوم انسانی، دفتر برنامه‌ریزی و تألیف کتاب‌های درسی ایران، ۱۳۸۱.