کپی شد
تاثیر عام شیعه بر معتزله
در بین اندیشه های معتزله؛ مسئلۀ عدل و توحید جزء مهم ترین بخش های اندیشه آنها است. برخلاف ادعای خیاط که در این مسائل شیعه را وامدار معتزله می انگارد، این معتزله اند که در این مباحث تحت تاثیر امام علی(ع) بوده اند.[1] “فاما امیر المؤمنین فخطبه فی بیان نفی التشبیه و فی اثبات العدل اکثر من ان تحصی”[2]. از بین متفکران شیعه کسی که این نکته رابیان کرده، سید مرتضی است. او در امالی می نویسد: اعلم ان اصول التوحید و العدل ماخوذة من کلام امیر المؤمنین علی(ع) و خطبه؛ انها تتضمن من ذلک ما لا زیادة علیه تفصیل و لاغایة وراءه و من تأمل الماثور فی ذلک من کلامه، علم انّ جمیع ما اسهب المتکلمون فی تصنیفه و جمیعه انها هو تفصیل لتلک الجمل و شرح لتلک الاصول.[3]
عده ای از معتزله، سر سلسله اعتزال خود را علی (ع) قرار داده اند، و گاهی هم به جز علی (ع)، از دیگر امامان شیعی هم یاد کرده اند.
صاحب “طبقات المعتزله”، امام علی و امام حسن و امام حسین (علیهم السلام) را از متقدمان معتزله شمرده است[4].قاضی عبدالجبار در طبقات المعتزله؛ امام علی(ع) و امام حسن (ع) و امام حسین(ع) و امام باقر(ع) را از متقدمان معتزله شمرده است. [5]
گاهی سندی ذکر کرده اند که اندیشه های معتزله از طریق ابوهاشم به امام علی (ع) برمی گردد؛ نظیر آنچه ابن ندیم در “الفهرست” آورده است؛ [6] که البته سند مستقلی است و از طریق بلخی نیست.
اخبرنی عمی احمد و عمی هارون قالوا: حدثنا ابویعلی زرقان و اسمه محمد بن شداد صاحب ابی الهذیل قال: حدثنا ابوالهذیل العلاف محمد بن الهذیل قال: اخذت هذا الذی انا علیه من العدل و التوحید عن عثمان بن الطویل و کان معلم ابی الهذیل قال ابو الهذیل و اخبرنی عثمان انه اخذ عن واصل بن عطا و ان واصلا اخذه عن ابی هاشم عبد الله بن محمد بن الحنفیه و ان عبد الله اخذه من ابیه محمد بن الحنفیه و ان محمدا اخبره انه اخذه عن ابیه علی (ع) و ان اباه اخذه عن رسول الله(ص) اخبره ان جبرئیل نزل به عن الله جل و تعالی [7] بنابر این آنچه آقای جعفریان می فرماید: نقل این سند در تعدادی از کتب معتزله دلیل بر تعدد سند آن نیست [8] در آنجا که به بلخی برگردد درست است اما این دلیل نمی شود که سند دیگری نداشته باشد چنان که ملاحظه شد آنچه ابن ندیم آورده از طریق بلخی نمی باشد و خود سند مستقلی است.
گرچه گاهی در بعضی از این اسناد گفته شد که واصل از محمد حنفیه گرفته است و “محمد هو الذی ربّی واصلا و علمه و محمد اخذ عن ابیه علی بن ابی طالب”[9]، سید مرتضی این سند را رد می کند چون واصل متولد 80 است و محمد حنفیه متوفای 81 [10] بنابراین واصل نمی توانسته است از محمد بن حنفیه اخذ کرده باشد و باعث تعجب است که مؤلف اصول العقیدة می نویسد: اما نشاة واصل بن عطا علی ید محمد بن الحنفیه فهی حقیقة تاریخیة ثابته و قد اثبتها البلخی ایضا.[11]
یکی دیگر از افرادی که خواسته این نظر را رد کند که معتزله از امام علی(ع) گرفته است آقای دکتر احمد فؤاد الاهوانی است.
در مقدمه ای که در کتاب شرح اصول الخمسه قاضی عبد الجبار المعتزلی دارد می نویسد: “و قد نظر القاضی فی قضیة الاعتزال… و انتهی الی رأی ذکره فی ابتداء هذا الکتاب من ان اصل الاعتزال هو علی بن ابی طالب باعتبار انّه اول من بحث فی دقائق علم الکلام و اخذ عنه ابنه محمد بن الحنفیه ثم ابنه ابوهاشم بن محمد بن الحنفیه و عنه اخذ واصل بن عطا و لکن هذه الروایه تعوزها الاسانید الادلة التاریخیه و لو انها تفسر الصله بین شیعه و المعتزله و الحق ان هذا یتنافی مع ما ذکره مؤلفوا کتب الفرق مثل البغدادی و اسفرایئنی و غیر هم من ان علی بن ابی طالب نهی عن الخوض فی امر القدر و قال للسائل الذی سئله انه طریق دقیق لاینبغی الخوض فیه فکیف یتلائم هذا الخبر مع ما ذکره القاضی من ان علیا اول من بحث فی دقائق علم الکلام.[12]
به نظر می رسد آقای دکتر دوست داشته اند که معتزله تحت تاثیر شیعه نباشد لذا تمسک کرده به یک جمله ای که بغدادی از امام علی نقل کرده است اما این احتمال را نداده اند که حضرت صرفا این جمله را به خاطر اهمیت در جایی دیگر [13] توضیح می دهند. حضرت در جواب کسی که از ایشان می پرسد: “اکان مسیرنا الی الشام بقضاء من الله او قدر می فرماید: ویحک لعلک ظننت قضاء لازما و قدرا حاتما و لو کان ذلک کذلک لبطل الثواب و العقاب و سقط الوعد و الوعید” تازه درمنابع شیعه همان جریان در نهج البلاغه به صورت مفصل آمده است که کاملا می رساند حضرت ابتدا اهمیت را بیان فرموده و سپس به توضیح پرداخته اند.
“جاء رجل الی امیر المؤمنین(ع) فقال یا امیر المؤمنین اخبرنی عن القدر قال بحر عمیق فلا تلجه قال یا امیر المومنین اخبرنی عن القدر. قال (علیه السلام) طریق مظلم فلاتسلکه قال یا امیر المومنین اخبرنی عن القدر قال سر الله فلاتکلفه [14] قال یا امیر المومنین اخبرنی عن القدر، فقال امیر المومنین اما اذا ابیت فانی سائلک اخبرنی اکانت رحمة الله للعباد قبل اعمال العباد…” [15] ،علاوه اگر دکتر احمد فؤاد؛ کتاب بغدادی را مطالعه می فرمودند و فقط این قسمت را که با اندیشه های ایشان سازگار بود نمی دیدند متوجه می شدند که نظر بغدادی هم از نقل این خبر فقط اهمیت بحث “قدر” از نظر علی (ع) بوده؛ چون بغدادی خود در “الفرق بین الفرق” ریشه کلام اهل سنت را این چنین بیان می کند:
“فأول متکلمیهم من الصحابه علی بن ابی طالب (کرم الله وجهه) ناظر الخوارج فی مسائل الوعد و الوعید و ناظر القدریه فی المشیئة و الاستطاعه و القدر… ثم زید بن علی زین العابدین و له کتاب فی رد القدریه… و من بعد هذه الطبقه جعفر بن محمد الصادق و له کتاب الرد علی القدریه”. [16]
مسئله ای را آقای احمد امین مصری در این بحث اشاره می کند که:
“ان بعض الشیعه فیزعموا ان المعتزله اخذوا عنهم و ان واصل بن عطا؛ طقراس المعتزله تتلمذ لجعفر الصادق انا ارجح ان الشیعه هم الذین اخذوا من المعتزله تعالیمهم و تتبع نشوء مذهب الاعتزال یدل علی ذلک”.[17]
اما این که بعضی از شیعیان گفته اند که واصل شاگرد امام صادق(ع) بوده چه کسی گفته و کجا گفته؛ آقای احمد امین هیچ سندی رابیان نمی کند ما هم تا به حال در کتابی ندیده ایم، اما این که ایشان می فرماید من ترجیح می دهم که شیعه از معتزله گرفته است نیازمند دلیل می باشد که اثبات کند شیعه در کدامین مسئله تحت تأثیر معتزله بوده، البته ایشان جمله ای را ذکر می کنند که “تتبع نشوء مذهب الاعتزال یدل علی ذلک” که عین این عبارت را یک نفر شیعی هم می تواند ادعا کند ولی صرف این جمله چیزی را نمی تواند اثبات کند ایشان بعد جریانی را ذکر می کند که: “زید بن علی زعیم الفرقه الشیعه الزیدیه التی تنتسب الیه، تتلمذ لواصل و کان جعفر یتصل بعمه و یقول ابو الفرج الاصفهانی فی مقاتل الطالبیین کان جعفر بن محمد یمسک لزید بن علی بالرکاب یسوی ثیابه علی السرج فاذا صح ما ذکره الشهرستانی و غیره عن تتلمذ زید لواصل فلا یعقل ان یتلمذ واصل لجعفر.” با این داستان ایشان می خواهد نفی کند امام صادق(ع) استاد واصل بوده ما ابتداء گفتیم شاگردی واصل در منابع شیعه نیست در منابع معتزله هم که اشاره شد، مقابله امام صادق(ع) با واصل است. ثانیاً داستان گرفتن امام صادق(ع) رکاب زید را توسط ابو الفرج زیدی مسلک نقل شده و چون بازگشت به عظمت مذهب خود و رهبری آن می کند قابل اعتماد نیست.
ثالثاً؛ اگر امام صادق زید را احترام کرد و زید شاگرد واصل بود حتما دلیل بر این است که واصل چیزی از امام صادق اخذ نکرده است.
رابعاً؛ اگر به فرض که همه داستان صحیح باشد، صرف این داستان چه دلیلی می شود که شیعه از معتزله اخذ کرده است. البته در ادامۀ عبارت ها، جمله ای دیگر می گوید که: “کثیر من المعتزله کان یتشیع فالظاهر انه عن طریق هؤلاء ترتب اصول المعتزله الی الشیعه” که این جمله هم چیزی را اثبات نمی کند چون با گفتن فالظاهر مطلبی اثبات نمی شود.
با توجه به آنچه از سخنان معتزله نقل شد که سند خویش را به امام علی می رسانند و این که مسائل عدل و نفی تشبیه و نفی رویة را از آن حضرت گرفته اند، سخن دکتر احمد محمود صبحی هم قابل قبول نخواهد بود که: “ان المعتزله و شیخهم واصل بن عطا. المتوفی فی عام 131 هو اول من فتق الحدیث فی الکلام.” [18] سند دیگری – به جز آنچه در اسناد معتزله برای ارتباط با شیعه وجود دارد – اتصال معتزله از طریق حسن بصری به اهل بیت (ع) است. در تحف العقول روایتی آمده است حاکی از این که حسن بصری از امام حسن (ع) درباره قدر و استطاعت سؤال هایی کرده و امام بدان پاسخ گفته است. [19] با توجه به این نامه می توان دریافت که:
1. بحث های کلامی بسیار پیش از پیدایش معتزله در جهان اسلام مطرح بوده است.
2. ائمه شیعی (حداقل برای بعضی) به عنوان بهترین کسانی که می توانند در مسائل کلامی نظر دهند، مطرح بوده اند.
3. مسائل کلامی ائمه (ع) از طریق حسن بصری که استاد واصل بن عطا است، به دیگر معتزله منتقل شده و در نهایت، این معتزله اند که تحت تاثیر شیعه هستند.
مطلب دیگری نیز در منابع شیعی موجود است که نامه ای حجاج بن یوسف می نویسد به حسن بصری و عمروبن عبید و واصل بن عطا و عامر الشعبی و از همه اینها از قضا و قدرسؤال می کند جوابی که هر کدام می فرستند جمله ای است تقریباً به این مضمون که «احسن ما سمعت فی القضاء و القدر قول امیر المؤمنین علی بن ابی طالب فلما وصلت کتبهم الی الحجاج و وقف علیها قال: لقد اخذوها من عین صافیه »؛ [20] ولی به نظر می رسد این مطلب قابل نقد است، زیرا اولاً این که حجاج بن یوسف چقدر وارد به این بحث ها شده و از طرفی آیا او حاضراست از علی(ع) تعریف کند؟ ثانیاً؛ حجاج متوفای 95 هـ.[21] است و عمرو بن عبید[22] و واصل بن عطا[23] هر دو متولد 80 هـ. هستند و چگونه قابل قبول است که حجاج برای دو نفر در سن 15 سالگی نامه بنویسد و از آن دو نفر بخواهد مشکل کلامی او را حل کنند؟ پس لااقل خیلی بعید به نظر می رسد.[24]
کلید واژه: تأثیر پذیری معتزله، واصل بن عطا، خیاط معتزلی.
[1]. ر.ک: بلخی، ذکر المعتزله، ص 64; قاضی عبدالجبار، فضل الاعتزال و ذکر المعتزله، ص 146، 147، 163، 214 و215; المنیة و الامل، ص 17 و 18; البحر الزخار، ج 1، ص 44; نشوان الحمیدی، الحور العین، ص 260.
[2]. قاضی عبدالجبار، فضل الاعتزال، ص 150.
[3]. سید مرتضی، امالی، ج 1، ص 148.
[4]. قاضی عبدالجبار همدانی،طبقات المعتزله، ص 1و 15; المنیه و الامل، ص 17 و 22.
[5]. طبقات المعتزله، ص 214.
[6]. الفهرست، ص 202.
[7]. همان جا.
[8]. مناسبات فرهنگی بین معتزله و شیعه، ص 22.
[9]. احمدبن یحیی، طبقات المعتزله، ص 7.
[10]. سید مرتضی، امالی، ج 1، ص 165.
[11]. اصول العقیده بین المعتزله و الشیعة الامامیه، ص 28.
[12]. شرح الاصول الخمسه، ص 7.
[13]. نهج البلاغه، ص 526.
[14]. همان، ص 481.
[15]. در نهج البلاغه سؤال ها حذف شده فقط آمده است سئل عن القدر فقال طریق مظلم فلا تسلکوه و بحر عمیق فلاتلجوه و سر الله فلا تتکلفوه که به نظر می رسد سید رضی اینجا گزینش کرده باشد و بقیه را حذف کرده باشد.
[16]. توحید صدوق، ص 365.
[17]. الفرق بین الفرق، ص 220.
[18]. ضحی الاسلام، ج 3، ص 268.
[19]. فی علم الکلام (معتزله)، ص 19.
[20]. تحف العقول، ص 162.
[21]. بحار الانوار، ج 5، ص 58; میزان الحکمه، ج 2، ص 5.
[22]. تتمه المنتهی، ص 108.
[23]. تاریخ فلسفه در اسلام، ج 1 ص، 290; مرتضی، امالی ج 1، ص 114.
[24]. برگرفته از مقاله” تأثیر اندیشه های کلامی شیعه بر معتزله” نوشتۀ قاسم جوادی.