کپی شد
بیعت برای یزید بن معاویه
با مرگ معاویه در رجب سال شصت قمری، با یزید بن معاویه بیعت شد. او (طبق نقلی) در سال بیست و شش متولد شد، پس در زمان بیعت سی و چهار سال داشت و حکم پدرش نسبت به حاکمان را تنفیذ کرد.[1]
معاویه پیش از مرگش برای فرزندش يزيد از مردم بیعت گرفت.
توضیح اینکه معاويه مردم را به بيعت يزيد فرا خواند و نخستين كسىكه با يزيد بيعت كرد، خود معاويه بود و به مروان بن حكم نامه نوشت كه از مردم مدينه براى يزيد بيعت بگيرد. مروان از اينكه كار حکومت را به او واگذتر نکرده، ناراحت شد و به شام رفت و با او سخن گفت و معاويه او را ولىعهد يزيد، پس از او، قرار داد و او را به مدينه بازگرداند. مردم مدينه از بيعت سر باز زدند.
معاويه به بهانه حج با هزار سوار به مدينه رفت و (ابوعبدالله) حسين بن علی (علیهماالسلام) و عبد الرحمن بن ابىبكر و عبدالله بن زبير بر او وارد شدند و بر او سلام دادند و او پاسخ سلام ايشان را نداد و در سخن بر ايشان تندی نمود و رفتارى در شأن خود (بد) كرد. اين كار نيرنگى بود كه در سر داشت و ايشان بهدلیل اين رفتاری كه از او ديدند، به مكه روانه شدند و در مدينه هيچكس نماند كه با وى بيعت نكند و از مردم آنجا براى يزيد بيعت گرفت و اموال بسيارى ميان آنها تقسیم كرد. سپس روانه مكه شد و حسين بن على (علیهماالسلام) به ديدار او رفت. چون چشمش به حسين (علیهالسلام) افتاد، گفت: «آفرين بر تو اى پسر پيامبر و سرور جوانان بهشت! يک اسب براى ابوعبد الله بياوريد». سپس عبدالله بن زبير آمد. معاويه به او گفت: «آفرين بر فرزند حوارى پيامبر! يک اسب براى او بياوريد» و همچنين هركس وارد مىشد بر او آفرين مىگفت و اسبى و هدیهاى مىداد. سپس به مكه وارد شد و همواره صبح و شب هدايا و جوايز او به آنان مىرسيد. سپس دستور داد مركبها و ستوران او را بر در مسجد بستند و مردم را جمع كرد و به رئیس نگهبانان خود دستور داد تا بر سر هريک از اشراف، شمشير بهدستى بایستد و به آنها دستور داد: «هركس از آنان خواست در ميان سخن من، سخن ردّی بگوید، گردنش را بزنيد». سپس بر منبر بالا رفت و گفت: «اين گروه، سروران مسلماناناند و برگزيدگان ايشان، بىاينان هيچكارى انجام نمىشود و هيچ امرى بىرأى ايشان نمىگذرد و اينها با يزيد بيعت كردهاند، پس شماها نيز بهنام خداوند با او بيعت كنيد!» اشراف نتوانستند آنچه را مىگفت، منكر شوند، مردم ديگر نيز جرأت سخن گفتن نداشتند و چيزى از آنچه او مىگفت، نمىدانستند. او بيعت گرفت و سوار شد و بهسوى شام رفت و مىگفت: «اگر عشق من به يزيد نبود رشد خويش را مىنمودم».
معاويه سال شصت قمری در هشتاد سالگی، در دمشق، مُرد. مردم شام با يزيد بن معاويه بيعت كردند كه بر بيعتى كه معاويه از ايشان گرفته بود، وفادار مانند.[2]
[1]. ابن كثير دمشقى، اسماعيل بن عمر، البداية و النهاية، ج 8، ص 146 و 147.
[2]. مقدسى، مطهر بن طاهر، آفرينش و تاريخ، ترجمه: شفيعى كدكنى، محمد رضا، ج 2، ص 901 – 903.