کپی شد
بیان پیامبری حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) از طریق حضرت عیسی (علیه السلام)
برای تبیین و توضیح موضوع، این مبحث را در چند محور مورد بررسی قرار میدهیم. 1. دیدگاه قرآن 2. شواهدی از کتب مقدس درباره حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) 3. دلیل بر عدم تحریف قرآن
اول. دیدگاه قرآن:
طبق آیات قرآن حضرت عیسی (علیه السلام) به نبوت حضرت محمد بشارت داده است. علامه طباطبایی در تفسیر المیزان چنین میگوید: “آيات قرآنى دلالت دارد بر اين كه تورات و انجيل آمدن خاتم الانبياء (صلی الله علیه و آله) را بشارت دادهاند و مىفرمايد: «كسانى كه پيروى مىكنند رسول درس نخواندهاى را، كه نامش را در كتاب آسمانى خود تورات و انجيل مىخوانند و مىيابند.»[1].
آیات زیر از جمله آیاتی است که به این بشارت، اشاره دارند:
الف) «کسانی که به ایشان کتاب دادهایم، همانگونه که فرزندان خود را میشناسند، او (حضرت محمد) را میشناسند.»[2]
ب) «کسانی که بدیشان کتاب دادهایم میدانند که آن (قرآن) از جانب پروردگارت به حق فرو فرستاده شدهاست.»[3]
ج) “عيسى (علیه السلام) فرمود: اى بنى اسرائيل من فرستاده خدا به سوى شمايم و تورات را كه قبل از من نازل شدهاست، تصديق میکنم و من اين بشارت را آوردهام كه بعد از من رسولى مىآيد به نام احمد.”[4]
از این موارد مورد الف و ب، اشارهای به این که اهل کتاب پیامبر را میشناختهاند، وجود ندارد. بلکه صرفاً گفته است که اهل کتاب به این امور علم دارند و لازمه علم داشتن این نیست که این امور در کتب مقدس آنان موجود باشد. بلکه منشأ این علم ممکن است سنت شفاهی آنان باشد، البته احتمالات دیگری نیز ممکن است وجود داشته باشد،[5] اما مورد ج و آیهای که در کلام علامه طباطبایی بود، کاملاً فرق دارد. در این مورد گفته شدهاست که حضرت عیسی (علیه السلام) بشارت به آمدن حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) داده است و در مورد دیگر گفته شدهاست که از پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) در تورات و انجیل سخن رفتهاست. مورد ج تنها این را اثبات میکند که حضرت عیسی (علیه السلام) بشارتی به آمدن حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) داده است؛ ولی گفته نشده که نام ایشان در اناجیل نیز ذکر شده است.
مورد دیگر نیز تنها این را اثبات میکند که از پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) در تورات سخن گفته شده است. اما این به صورت بیان صفات و معرفی به صفات بوده است؛ نه ذکر نام ایشان.
البته عدم وجود چنین بشارتی در تورات و انجیل های موجود، دلیل بر بطلان ادعای قرآن نیست؛ زیرا تورات و انجیلهای چهارگانهای که امروزه در دسترس است همۀ مطالب تورات و انجیل واقعی و اصلی را در بر ندارند. و نیز علمای یهود و نصاری اعتراف دارند که تورات اصلی که به حضرت موسی (علیه السلام) نازل شده بود مفقود شد و بعد از سالهای زیاد توراتی که در قلبها محفوظ مانده بود دوباره تدوین شد و همین مشکل برای انجیل نیز به وجود آمده است. (جالب است که بدانیم پس از نابود شدن دهها انجیل که حتی تعداد آنها به پنجاه نیز میرسد، در سال 325 م بزرگان مسیحیت جمع شدند و چهار انجیل را به رسمیت شناختند).
دوم. شواهدی از کتب مقدس درباره حضرت محمد(ص)
برخی از محقّقان برآنند مراد انجیل یوحنا که حضرت عیسی (علیه السلام) آمدن “فارقلیط” را بشارت داده و در سه جا این لفظ را آورده،[6] حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) است؛ زیرا اینان این کلمه را به معنای ستوده شده (محمد) تلقّی کردهاند گرچه مسیحیان این کلمه را به معنای تسلیدهنده گرفتهاند.[7]
به جز این مورد در هیجده مورد در تورات و انجیل دربارۀ پیامبر اسلام سخن گفته شدهاست.[8] که در اینجا به بعضی از آنها اشاره میشود:
1- «بنا به نقل تورات، حضرت موسى (علیه السلام) به قوم اسرائيل مىگويد: «يهوه، خدايت، نبى اى را از ميان تو از برادرانت مثل من براى تو مبعوث خواهد گردانيد او را بشنويد»[9].
و نيز خدا به موسى مى گويد: «نبىاى را براى ايشان از ميان برادران ايشان مثل تو مبعوث خواهم كرد و كلام خود را به دهانش خواهم گذاشت و هر آنچه به او امر فرمايم به ايشان خواهد گفت. و هر كس كه سخنان مرا كه او به اسم من گويد نشنود من از او مطالبه خواهم كرد.»[10]
شكى نيست كه اين دو فقره، آمدن پيامبرى را بشارت مىدهند. اين پيامبر ويژگىهايى دارد؛ از جمله اين كه مانند موسى (علیه السلام) است و ديگر اينكه از ميان برادران قوم اسرائيل برخواهد خاست. هيچيک از انبيای بنى اسرائيل ادعا نكردهاند كه مانند موسى (علیه السلام) هستند. بدون شک مهمترين ويژگى نبوت حضرت موسى (علیه السلام) اين است كه شريعتى خاص آورده است و وقتى گفته مىشود «نبىاى مانند موسى» حتماً بايد اين ويژگى در نظر گرفتهشود. هيچيک از انبيا ادعا نكردهاند كه شريعتى خاص آوردهاست و حتى حضرت عيسى (علیه السلام) به گفته اناجيل همان شريعت موسى را اجرا مى كرده و مأموريتش براى همين بودهاست: «گمان مبريد كه آمدهام تا تورات يا صحف انبياء را باطل سازم نيامدهام تا باطل نمايم، بلكه تا تمام كنم … پس هركه يكى از اين احكام كوچکترين را بشكند و به مردم چنين تعليم دهد در ملكوت آسمان كمترين شمرده شود، اما هر كه به عمل آورد و تعليم نمايد او در ملكوت آسمان، بزرگ، خوانده خواهد شد»[11].
نكته ديگر اين است كه برطبق اين دو فقره آن پيامبر «از ميان برادران» بنى اسرائيل است و مشخص است كه برادران بنى اسرائيل، بنى اسماعيل هستند. و اين قيد با وضوح نشان مىدهد كه اين پيامبر از بنى اسرائيل نيست.
در عهد جديد آمدهاست: «و اين است شهادت يحيى در وقتى كه يهوديان از اورشليم، كاهنان و لاويان را فرستادند تا از او سؤال كنند كه تو كيستى كه معترف شد و انكار ننمود بلكه اقرار كرد كه من مسيح نيستم. آن گاه از او سؤال كردند پس چه، آيا تو الياس هستى؟ گفت: نيستم. آيا تو آن نبى هستى؟ جواب داد كه نى»[12].
حضرت يحيى(علیه السلام) معاصر حضرت عيسى است و اندكى قبل از آن حضرت به پيامبرى مبعوث شده است. يهوديان مىخواهند هويت او را بشناسند، پس كاهنان را نزد او مى فرستند. كاهنان يهود ابتدا از يحيى مى پرسند كه آيا تو مسيح هستى؟ جواب منفى مىدهد. سپس سؤال مىكند آيا تو الياس هستى؟ باز حضرت جواب منفى مىدهد. سپس سؤال مىكند كه آيا تو «آن نبى» هستى؟ باز يحيى جواب منفى مىدهد.
اين فقره صريح در اين است كه سؤالكنندگان مسيح را غير از آن پيامبرى كه در انتظارش بودهاند، مىدانستهاند. در اين باره چند نكته قابل ذكر است:
1. مفسرانِ كتاب مقدس عبارت «آن نبى» را اشاره به همان پيامبرى مىدانند كه در سفر تثنيه باب 18 حضرت موسى (علیه السلام) وعده داده بود.[13]
2. آن پيامبر در بين يهوديان چنان معروف بوده كه اشارۀ كوتاه «آن نبى» براى انتقال به آن كافى بودهاست. به گفتۀ برخى، آنان منتظر پيامبرى بودهاند كه سيد انبيا و بزرگترين آنان بوده است.[14]
3. كسانى كه از حضرت يحيى (علیه السلام) سؤال مىكردهاند، كاهنان قوم و برگزيدگان مركز يهوديت آن زمان، يعنى اورشليم، بودهاند.
4. شكى نيست كه اين مسأله، يعنى انتظار يک پيامبر بزرگ، مسأله بسيار مهمى است و اگر آنان اعتقاد خطايى در اين باره داشتهاند، حضرت يحيى (علیه السلام) مىبايد آنان را متوجه خطايشان بگرداند؛ نه اين كه خطاى آنان را تأييد كند. از حضرت يحيى (علیه السلام) سؤال شدهاست كه آيا تو مسيح هستى و او جواب منفى داده است، باز از او مى پرسند كه آيا تو آن نبى هستى؟ اگر در واقع مسيح همان نبى بودهاست بايد حضرت يحيى پاسخ دهد كه اين دو يكى هستند، و نه اين كه پاسخ دهد كه نه، آن هم نيستم.
5. در فقره ديگرى از انجيل يوحنا كسانى حضرت عيسى (علیه السلام) را مصداق آن نبى دانسته اند[15]، اما در موارد ديگرى بين مردم اختلاف شدهاست كه آيا اين فرد (عيسى) مسيح (علیه السلام) است يا آن پيامبر: «آنگاه بسيارى از آن گروه چون اين كلام را شنيدند، گفتند در حقيقت اين شخص همان نبى است و بعضى گفتند او مسيح است… پس دربارۀ او در ميان مردم اختلاف افتاد»[16]. از اين فقره برمىآيد كه همۀ كسانى كه در آن مكان حاضر بودهاند، مسيح را غير از آن نبى مىدانستهاند؛ زيرا وقتى يک دسته گفته اند او آن نبى است، اگر در نظر دسته دوم، كه او را مسيح مى دانستند، مسيح با آن نبى يكى بود، پس نبايد اختلافى در كار باشد.
6. در موردى ديگر در قسمتهاى عهد جديد، كسانى عيسى را همان نبى دانستهاند[17] كه البته اعتبار ديگر قسمتهاى عهد جديد نزد مسيحيان به اندازه اناجيل نيست و اعتبار سخن ديگران به اندازه سخن حضرت يحيى نيست و بر فرض كه اختلاف باشد، براى اثبات سخن قرآن همان تأييد حضرت يحيى كافى است.
از مجموع اين دو فقره عهد قديم و جديد مىتوان استفاده كرد كه در تورات و اناجيل فعلى فقراتى وجود دارد كه آمدن پيامبرى را با اوصافى كه بر پيامبر اسلام منطبق است، بشارت دادهاند. همين كه فقرهاى از اين دو كتاب با سخن قرآن منطبق باشد، براى تبيين آن كافى است.»[18]
سوم- دلیل بر عدم تحریف قرآن
دانشمندان دلایل زیادی بر عدم تغییر و تحریف قرآن بیان نمودهاند که در این جا تنها برخی از ادله عقلی آن اشاره میشود:
1. قرآن از هنگام نزول دارای خصوصیاتی؛ مانند نظم بدیع، عدم اختلاف بین آیات، اخبار غیبی و .. بوده است و هم چنان آن خصوصیات را دارد و هنوز هم کسی نتوانسته حتی یک سوره مانند آن بیاورد. پس قرآن 14 قرن گذشته با قرآن امروز فرقی ندارد.
2. اگر دینی بخواهد آخرین دین باشد، اولاً: باید کامل باشد (بر خلاف دینهای غیر خاتم که کامل نبودند) و ثانیاً: هیچ تحریف و تغییری در طول تاریخ نداشتهباشد، و با فقدان هریک از این دو ویژگی، عقل خواهد گفت این دین خاتم نیست، البته باید توجه داشت که از بارزترین امور دین که نباید تغییر و تحریف در آن راه یابد، کتاب آن دین است. پس می گوییم قرآن کتاب اسلام است و دین اسلام هم دین خاتم، پس قرآن، کتاب دین خاتم است و از آن روی که کتاب دین خاتم باید مصون از تغییر و تحریف باشد، پس نتیجتاً قرآن مصون از تحریف و تغییر است.
3. قرآن كتابى است كه مسلمانان همیشه در نمازها، مساجد، خانه، ميدان جنگ، به هنگام روبه رو شدن با دشمنان و به عنوان استدلال بر حقانيت مكتب از آن استفاده مىكردند و هیچگاه از آن جدا نبودهاند، و با چنین حضوری، جایی برای تحریف آن وجود نخواهد داشت.
4. اگر کسی در کیفیت جمع قرآن به صورت يک مجموعه و با همين شكل فعلى در عصر خود پيامبر (صلی الله علیه و آله) با دیگری اختلاف داشتهباشد، در این شکی ندارد که نه کلمهای به قرآن اضافه شده و نه کلمه ای از آن کم شده است؛ زیرا از آن زمان تاکنون مسلمانان سخت به ياد گرفتن و حفظ آن اهميت مىدادند. حافظان و قاريان و معلمان قرآن در زمان پیامبر اکرم (صصلی الله علیه و آله) آن قدر زياد بودند كه تنها در حادثۀ ” بئر معونه” حدود 70 نفر از آنان شربت شهادت نوشيدند در زمانهای بعد از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) تا امروز در تمامی کشورهای اسلامی همواره عده زیادی حافظ و قاری و معلم قرآن بودهاند که با این وصف حتی احتمال تحریف آن وجود نخواهد داشت. [19] بنا براین امکان هیچگونه تحریفی در قرآن وجود ندارد.
[1] . “الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِنْدَهُمْ فِي التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِيلِ”،اعراف، 157.
[2] . “الَّذِينَ ءَاتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَعْرِفُونَهُ كَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ وَ إِنَّ فَرِيقًا مِّنْهُمْ لَيَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَ هُمْ يَعْلَمُون”، بقره، 146؛ “الَّذِينَ ءَاتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَعْرِفُونَهُ كَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمُ الَّذِينَ خَسِرُواْ أَنفُسَهُمْ فَهُمْ لَا يُؤْمِنُون”،انعام ، 20.
[3] . “وَ الَّذِينَ ءَاتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَعْلَمُونَ أَنَّهُ مُنزََّلٌ مِّن رَّبِّكَ بِالحَْقِّ…”، انعام ،114.
[4] . “وَ إِذْ قَالَ عِيسىَ ابْنُ مَرْيمََ يَبَنىِ إِسْرَ ءِيلَ إِنىِّ رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكمُ مُّصَدِّقًا لِّمَا بَينَْ يَدَىَّ مِنَ التَّوْرَئةِ وَ مُبَشِّرَا بِرَسُولٍ يَأْتىِ مِن بَعْدِى اسمُْهُ أَحْمَدُ فَلَمَّا جَاءَهُم بِالْبَيِّنَاتِ قَالُواْ هَاذَا سِحْرٌ مُّبِين”، صف، 6.
[5] .سلیمانی اردستانی، عبدالرحیم، قرآن کریم و بشارتهای پیامبران، هفت آسمان، شماره 16.
[6] . یوحنا، 16: 5 – 15 و یوحنا، 14: 25 – 26 و یوحنا، 14: 15 – 17.
[7] . ر. ک. به: سلیمانی اردستانی، قرآن کریم و بشارتهای پیامبران، هفت آسمان، شماره 16، ص 51 – 56.
[8] . رشید رضا، محمد، المنار، ج 9، ص 230 – 300، بیروت، دارالمعرفة، 1342هـ.ق
[9] . تثنيه، 18:15.
[10] . تثنيه، 18:18ـ19.
[11] . متى، 5:17ـ19.
[12] . يوحنا، 1:19ـ21.
[13] . جماعة من اللاهوتیین، تفسير الكتاب المقدس، ج1، ص 453 و ج5، ص 235؛ السنن القويم فى تفسير اسفار العهد القديم، ج2، ص 425؛ تفسير العهد الجديد; شرح بشارة يوحنا، وليم باركلى، ص 109.
[14] . تفسير العهد الجديد، شرح بشارة يوحنا، ص 109.
[15] يوحنا، 6:14.
[16] يوحنا، 7:40ـ43.
[17] اعمال 3:22 و 7:37.
[18] . سلیمانی اردستانی، عبدالرحیم، قرآن کریم و بشارتهای پیامبران، هفت آسمان، شماره 16.
[19] . برای تفصیل بیشتر ر. ک. به: نمایه شمارۀ 486 در سایت اسلام کوست.