searchicon

کپی شد

بهشت

بهشت

بهشت یعنی کانون انواع مواهب و نعمتهای الهی، اعم از معنوی و مادی، بهشت وعدۀ حتمی خداوند به فرمانبرداران و نوعی تفضل است، بهشت براى بهشتيان سراى امن و سلامت است.

چنانکه خداوند در بارۀ بهشتیان چنین می فرماید: «پرهيزكاران در جايگاه امن و امانى هستند.»[1]،  «براى آنان نزد پروردگارشان خانه سلامت است.»[2]، «در بهشت نه خورشيدى مى بينند (كه از گرمايش اذيت شوند) و نه سرماى سخت (كه از سرديش ناراحت گردند).»[3] «و بهشتى كه پهناى آن (به پهناى ) آسمانها و زمين است، براى پرهيزكاران آماده شده است.»[4]

بهشت های هفت گانه

دارالسلام، دارالجلال، جنت المأوی، جنت خلد، بهشت عدن،جنت فردوس و جنت نعیم[5] نام بهشت های هفت گانه ای است که در منابع روایی و تفسیر ی ما آمده است.

در این جا با بهره گیری از آیات و روایات و دیدگاه های مفسران به معرفی هر یک از این بهشت ها می پردازیم:

1. دارالسلام:

خدای متعال در قرآن کریم می فرماید: “و خداوند به سرای صلح و سلام دعوت می کند”.[6]

برخی معتقدند منظور از سلام در این جا، همان خدای متعال است؛ چرا که خداوند دعوت می کند به سوی خانه ی خود و خانه ی خدا همان بهشت است.[7]

برخی گفته اند مقصود از دارالسلام، جای است که، ساکنانش از هر گونه آسیب ها در امانند. از جبائی نقل شده است که بهشت را بدین جهت دارالسلام نامیدند، چون که ساکنانش از دست هم در أمن و سلامت هستند، ملائکه بر آنان سلام می کنند، پروردگارشان بر آنها سلام می رساند، در آن جا جز سلام چیز دیگری نمی شنوند، همچنین به غیر از سلام و سلامت چیزی نمی بینند. این دیدگاه مورد تأیید قول خدای متعال است که می فرماید: “گفتار و (دعای) آنها در آن جا سلام است”.[8]،[9] همچنین از ابن عباس نقل شده است: دارالسلام همان بهشت است، ساکنانش از هر گونه آفت، آسیب، نقص، مریضی و بیماری در امان هستند، ساکنان دارالسلام از پیری، مرگ، تغییر و تحول فیزیکی مصون و محفوظ اند. آنان کسانی هستند که در آن جا گرامی اند و هرگز مورد اهانت واقع نمی شوند. آنان همیشه عزیراند و هرگز ذلیل و خوار نمی شوند. ساکنان دارالسلام همیشه غنی اند و هرگز فقر به سراغشان نخواهد آمد. آنان سعادت یافتگانند و هیچ وقت شقی نخواهند شد ….، در قصرهای دُرّ و مرجان که درهایش به سوی عرش رحمان گشوده می شود، ساکن اند، در آن جا ملائکه از هر سو بر آنان وارد می شوند و می گویند سلام بر شما به آنچه بر آن صبر کردید، پس خوشا به این عاقبت.[10]

علامه طباطبائی در تفسیر گرانسنگ المیزان در تفسیر قول خدای متعال که می فرماید: “لهم دار السلام”. می نویسد: منظور از سلام همان معنای لغوی آن است که از ظاهر سیاق آیه بر می آید و آن در امان بودن از آفات و آسیب های ظاهری و باطنی است. دارالسلام همان جایی است که هر گونه آسیبی نظیر مرگ، پیری مریضی، فقر، حزن و اندوه و …. در آن راه ندارد، و این همان بهشت موعود است.[11]

هم چنین گفته شده است که بهشت را دارالسلام نامیدند، بدان جهت که آن جا، خانه ی خداوند است که همان صحت و سلامتی است.[12]

2. دارالجلال:

دومین بهشت نامش دار الجلال است. در روایت از رسول خدا (ص) نقل شده است که آن حضرت فرمود: هر کسی که در راه خدا با صدای بلند بگوید: “لا اله الاّ الله” خداوند به این سبب رضایت خویش را برای او مقرر می کند و کسی که به مقام رضوان الاهی برسد، خداوند او را همنشین حضرت ابراهیم و حضرت محمد (ص) در دارالجلال می کند. از حضرت سؤال شد؟ یا رسول الله دارالجلال کجاست؟ فرمود: بهشتی است که خداوند آن به نام خود، نام گذاری کرد. در آ نجا ساکنانش هر صبح و شام نظاره گر خدای صاحب جلال و اکرام هستند.[13]

3. جنت المأوی:

جنت المأوی بهشتی است ارواح شهدا به آن جا می رود.[14]

از پیامبر اکرم (ص) در فضیلت ماه رمضان نقل شده است که فرمود: خداوند [روزه داران را] در جنت المأوی هزار قصر ساخته شده از طلا مرحمت می کند.[15]

4. جنت خلد (بهشت جاودان):

بهشت جاودان، همان بهشتی است که رسول خدا در وصف آن فرمود: کسی که دوست دارد زندگیش مانند زندگی و حیات من باشد و در جنت خلدی که پروردگار به من وعده فرموده ساکن شود،ـ آن بهشتی که خداوند به دست خویش ستون ها و عمودهایش را درست کرده ـ ، باید ولایت علی (ع) را پذیرفته باشد.[16]

5. جنت عدن:

علامه حلی می گوید: جنت عدن را از آن جهت عدن نامیدند که آن جا محل اقامت دایمی و جاودانه است.[17] در روایتی از پیامبر (ص) آمده است که آن حضرت فرمود: من درختی هستم که فاطمه شاخه ی آن، علی بارور کننده، حسن و حسین میوه های آن و شیعیان و محبان ما برگ های سبز این درخت هستند. اصل این درخت در بهشت عدن است.[18] کاشف الغطاء می گوید: بهشت عدن وسط بهشت است .[19]

در روایتی دیگر آمده است: بهشت عدن آن بهشتی است که خداوند با دست خویش آن را ایجاد کرده و تاکنون کسی آن را ندیده است.[20]

همچنین در حدیثی دیگر می خوانیم: خدای متعال خود به دست خویش بهشت عدن را خلق کرده و خود درختانش را کاشته، کاخ ها و قصرهایش را ساخته، نهرهایش را جاری نموده، سپس فرمود: “همانا مؤمنان رستگار شدند…”.[21]

نیز در روایت دیگر آمده است: بهشت عدن دیوارهایش از یاقوت قرمز و کلیدهایش از مروارید است.[22]

6. جنت فردوس:

جنت فردوس آن بهشتی است که خدای متعال آن را از طلا و نقره بنا کرده و در لابلای آن مشک و عنبر خوش بو قرار داده است. در روایت می خوانیم، خداوند بهشت را از مشک و عنبر ساخته و در آن بهشت از بهترین میوه ها و بهترین ریحان ها کاشته است.[23] و بهشت فردوس بالاترین درجات بهشت است.[24] این همان بهشتی است که حضرت زهرا (س) در گریه ی فراق پدرش- پیامبر گرامی اسلام (ص)-، در توصیف آن می گوید: ای پدر تو دعوت پروردگارت را اجابت کردی، هنگامی که تو را دعوت نمود. ای پدر جنب فردوس جایگاه تو است. بنابراین، فردوس نام آن بهشتی است که پیامبر (ص) در آن جا ساکن است.[25]

این بهشت (فردوس) سقفش عرش پروردگار است و در آن دو قصر سبز و سفید از جنس مروارید ساخته شده است. قصر سفید دارای هفتاد هزار واحد (غرفه) است که ساکنانش پیامبر و اهل بیت (ع) هستند. قصر سبز نیز دارای هفتاد هزار واحد است که ساکنان آن نیز حضرت ابراهیم و آل ابراهیم (ع) هستد.[26]

در روایت دیگر آمده است: جنت فردوس، دیوارهایش از نور و نور غرفه ها و واحدهایش از نور پروردگار است.[27]

7. جنت نعیم:

در ثواب و فضیلت ماه مبارک رمضان آماده است: چون ماه مبارک به روز هفتم رسد خداوند در جنت نعیم ثواب چهل هزار شهید و چهل هزار صدیق را به تو می دهد.[28] این همان بهشتی است که حضرت ابراهیم (ع) در دعایش در توصیف آن می گوید: خدایا مرا از وارثان جنت نعیم قرار بده.[29]

علامه طباطبائی در تفسیر المیزان می گوید: بهشت نعیم، همان بهشت ولایت است.[30] وی همچنین می گوید: کراراً بیان شد که نعیم؛ یعنی ولایت و جنت نعیم همان بهشت ولایت است.[31]

لازم به ذکر است که عده ای از مفسران معتقدند که تمام این بهشت های هفت گانه در حقیقت یکی است و همه ی این اسامی بر یک بهشت صدق می کند؛ زیرا که بهشت از آن جهت که جای اقامت دایمی است به آن جنت عدن می گویند و از آن جهت که جای سلامتی و امن است و ساکنانش از هر حزن و اندوهی در امان هستند، دارالسلام می گویند.[32]

نتیجه این که بهشت در واقع یکی است و دارای مراتب و درجاتی است که به تناسب آن مرتبه و درجه، اسم خاص و معینی دارد.

تعداد درهای بهشت

بهشت درهای متعددی دارد؛ چرا که خداوند در قرآن کریم می فرماید: «و متقین گروه گروه به سوی بهشت سوق داده می شوند، تا هنگامی که به آن می رسند و درهای آن گشوده می شود».[33] همچنین در جای دیگری می فرماید: «باغ های جاودان بهشتی که درهای آن به سوی آنان گشوده است».[34]

در روایات بسیاری که از شیعه و سنی در این زمینه وارد شده، تعداد درهای بهشت “هشت”عدد بیان شده است.[35] در روایتی از امیرالمؤمنین (ع) آمده است: بهشت هشت در دارد، دری که پیامبران و صدیقان از آن وارد بهشت می شوند و دری که شهداء و صالحان از آن وارد می شوند و پنج در از درهای آن شیعیان و محبان ما از آنها داخل می شوند و در دیگری است که سایر مسلمانان از کسانی که شهادت لا اله الا الله را گفته و… .[36]

از پیامبر اکرم (ص) روایتی نقل شده است که می فرماید: بهشت هشت در دارد و جهنم هفت در دارد.[37] همان طور که در قرآن به هفت در بودن جهنم اشاره شده است: «برای جهنم هفت در است».[38]

در روایتی از اهل سنت آمده است: برای بهشت هشت در است. دری برای نمازگزاران، دری برای روزه داران، دری برای حاجیان، دری برای عمره گزاران، دری برای مجاهدان، دری برای ذاکران و دری برای شاکران.[39]

و از روایات دیگر چنین استفاده می شود که برای هر عملی دری است از درهای بهشت و انسان بهشتی روز قیامت با بهترین عملش فراخوانده می شود. پس بهترین عمل او هرچه باشد با آن عمل به سوی در مخصوص خود دعوت می شود.[40]

بنابر این، قدر متیقن از آیات و روایات این است که بهشت درهای متعددی دارد و تعداد آنها هشتاست. اما این که دقیقاً نام آنها چه باشد و هر یک مخصوص چه گروهی باشند در وایات اختلاف است و به نام همه ی آنها اشاره نشده است. ولی به عنوان نمونه می توان به چند روایت که نام برخی از درها در آنها ذکر شده است اشاره کرد:

پیامبر اکرم (ص) فرمود : بهشت دارای هشت در است. یکی از آنها دری است که ریّان نام دارد. داخل آن نمی شوند مگر روزه داران.[41] ریّان یعنی سیراب.

بلال از پیامبر (ص) در باره ی درهای بهشت سؤال کرد پیامبر فرمود: درهای بهشت مختلف اند، “باب الرحمة” (در رحمت) از یاقوت سرخ است… “باب الصبر”(در صبر) در کوچکی است که یک لنگه دارد و از یاقوت سرخ است و اما “باب الشکر”(در شکر) از یاقوت سفید است و دو لنگه دارد و عرضش به اندازه ی پانصد سال راه است… اما “باب البلاء”… در مصیبت ها و مرض هاست و آن دری است از یاقوت زرد و یک لنگه دارد و چه کمتر افرادی از این در وارد می شوند… اما “باب الاعظم” ،بندگان صالح از آن وارد می شوند و آنها اهل زهد و ورع هستند و کسانی هستند که راغب به خدایند و با او انس می گیرند.[42]

از طریق اهل سنت نیز روایتی از پیامبر اکرم (ص) نقل شده است که: در بهشت دری است که به او “ضحی” گفته می شود. هنگامی که روز قیامت می شود، منادی ندا می دهد کجایند کسانی که بر نماز ضحی مداومت می کردند؟ این در ورودی شماست، پس داخلش شوید با رحمت خدا.[43]

ضحی موقعی از روز است که آفتاب برآمده باشد و همه جا را فراگیرد.

آنچه از این احادیث استفاده می شود این است که اعمال خیر، راه هایی هستند برای ورود به بهشت و هر یک از این درها راهی است برای گروه خاصی از بهشتیان که در انجام عمل خیری ممتاز بوده اند.

اختصاص بعضی از درهای بهشت به اهل قم

در میان شهرها و بلاد جهان، بعضی از آنها دارای برتری هایی هستند تا جایی که در نزد مسلمانان، بعضی از شهرها مثل مکه، مدینه، قدس و کربلا و … به عنوان شهرهای مقدس دانسته شده است و در روایات بیان شده است که عبادت، سکونت، انفاق و حتی مردن در این شهرها از ارزش خاصی برخوردار است. این برتری ها به دلیل ویژگی های مختلف و متعددی مثل وجود کعبه در مکه، قبر پیامبر گرامی اسلام(ص) در مدینه، قبر امام حسین (ع) در کربلا و… است که در آنها یا در ساکنان آنها وجود داشته است. پیامبر اکرم (ص) و ائمه طاهرین (ع) برخی از فضیلت های این شهرها را بیان کرده اند. از جمله شهرهایی که در روایات فضیلت هایی برای آنها بیان شده است می توان به مکه مکرمه، مدینه منوره ، کربلا، کوفه، قم و… اشاره کرد.

از آيات قرآن و از روايات به خوبى استفاده مى‏شود كه بهشت درهايى دارد، ولى اين تعدد درها نه به خاطر آن است كه عده وارد شوندگان به بهشت آن گونه‏اند كه اگر بخواهند از يك در وارد شوند توليد زحمت مى‏كند، و نه از جهت آن است كه يك نوع تفاوت گروهى و طبقاتى وجود دارد، كه هر گروهى موظفند از يك در وارد شوند، و نه براى نزديكى و دورى راه است، و نه به خاطر زيبايى و تنوع به خاطر كثرت درها! اصولا درهاى بهشت همانند درهاى دنيا كه در مدخل باغها و قصرها و خانه‏ها مى‏گذارند نيست، بلكه اين درها اشاره به اعمال و كارهايى است كه سبب ورود به بهشت مى‏شوند، و لذا در پاره‏اى از اخبار مى‏خوانيم كه “بهشت درهايى به نامهاى مختلف دارد، از جمله: درى دارد كه به عنوان باب المجاهدين (در مجاهدان) ناميده مى‏شود.‏ از امام باقر ع در حديثى مى‏خوانيم: ” بدانيد كه بهشت هشت در دارد كه عرض هر درى از آنها به اندازه چهل سال راه است.[44]” اين خود نشان مى‏دهد كه” در” در اين گونه موارد، مفهومى وسيعتر از آنچه در تعبيرات روزانه گفته مى‏شود دارد.[45]بنا براین باید گفت مراد از درهای بهشت اسباب و علل رسیدن و داخل شدن بهشت است. بعضی از مفسرین فرموده اند این که گفته می شود جهنم دارای هفت در و بهشت داراى هشت در است اشاره به افزون بودن عوامل رحمت از عوامل عذاب و غضب است‏ و عدد در اینجا برای کثرت آمده است (نه اینکه مراد از هفت، شش به علاوه یک و مراد از هشت هفت به علاوه یک باشد) براین اساس باید گفت اینکه در روایات وارد شده است که درهایی از بهشت به اهل بعضی از شهرها اختصاص دارد ، مراد وجود اسباب علل رسیدن به بهشت در بین مردم آن شهر است.

امام رضا (ع) در باره اهمیت شهر قم و مقام ساکنان آن فرموده اند: بهشت هشت در دارد ،یکی از این درها برای اهل قم است که در میان شهرهای دیگر بهترین شیعیان ما هستند و…[46]

همان طور که در این روایات آمده است اهمیت شهر قم را می توان به خاطر ایمان و تقوای و کارهای نیک اهل و ساکنین آن و همچنین وجود مرقد مطهر و منور یکی از نوادگان پیامبر (ص) در این شهر دانست.

امام صادق (ع) فرمود: درود خدا بر اهل قم ،خداوند شهر شان را از باران سیراب کند و برکات خود را بر آنان نازل فرماید و گناهان آنان را به حسنات مبدل سازد زیرا اهل رکوع و سجود و قیام و قعود (عبادت ) هستند. آنان فقیه و دانشمندانی فهیم اندکه اهل روایت و درایت (فهم) حدیث نیز هستند.”[47]

البته این بدان معنا نیست که همه اهل این شهر افراد صالح و از تقوای کامل برخوردارند بلکه همانطور که درمقدس ترین شهر ها مثل مکه و مدینه حتی در زمان پیامبر بدترین و شرور ترین افراد مشرک و منافق زندگی می کردند در شهر قم و دیگر شهرهای مقدس نیز افراد خوب و بد ، مؤمن و کافر وجود دارد . بنابر این منظور روایات از بهشتی بودن اهل قم، مؤمنین و نیکوکارانی است که در این شهر با علل و اسباب رایج در این شهر نظیر عبادت، فقاهت، دوستی و محبت اهل بیت پیامبر اکرم(ص) و…بهشت را کسب کرده اند. همچنین از بیان علت تجلیل از اهل قم می توان استفاده کرد که این ویژگی ها اگر در هر انسانی باشد از اهل بهشت خواهد بود هر چند در قم زندگی نکرده باشد و محل زندگی او هزاران کیلومتر با این شهر فاصله داشته باشد. به هر حال از نظر اسلام ملاک وارد شدن در بهشت داشتن ایمان و عمل صالح است و چون ائمه (ع) علم داشته اند که گروه زیادی از اهل این شهر دارای این ویژگی هستند که داخل در بهشت می شوند به این بیان فرموده اند که یک یا سه در از درهای بهشت به اهل قم اختصاص دارد.

برای آگاهی از تعداد درهای بهشت و ویژگی های آنها به نمایه: تعداد درهای بهشت، سؤال 1444 (سایت: 1466) مراجعه فرمائید.

ملال آور نبودن نعمت های بهشتی

نقصان‌، عيب، مرض‌، مرگ‌، سستي، كژي‌ و كاستيِ مخصوص اين‌ عالم است، در حالی که بر اساس آیات و روایات، خصوصیات و ویژگی های عالم آخرت مطابق با این دنیا نیست. در بهشت‌ جهات‌ عدميّه‌ و نقصان‌ وجود ندارد‌؛ بنابر اين‌، لذّت‌ آن‌ پيوسته‌، و دگرگوني‌ و خرابي‌ و تشويش‌ در آن‌ راه‌ ندارد. خداوند می فرماید:خانه ی آخرت خانه ی حیات و زندگانی است[48]، پس عالم آخرت و همه چیز آن دارای حیات، زندگی و تازگی است انسان بهشتي، پوياست زيرا دائماً در معرض تجليات گوناگون قرار دارد، از تجليات جسمانی به رضوان الهي صعود مي‏كند و در فضاي ربوبيت حق به تماشاي آفرينش  مي‏نشيند، بنابر این دست کشیدن از لذتی و پرداختن به لذت دیگر به جهت خسته شدن از نعمت نیست بلکه به جهت تازگی لذات و حیات داشتن و زنده بودن و تنوع نعمت هاست.

«بهشت‏» آن جايگاه والاى جاودانى، كمال مطلوب همه ی پيامبران و پيشوايان و مؤمنان و به تعبيرى كلى‏تر غايت آرزوى همه ی خداپرستان و خداجويان است.

حضرت على‏ (ع) در ضمن يكى از خطبه ها، گوشه‏اى از وصف بهشت را بيان مى‏فرمايد:

اگر با ديده دل بدان چه از بهشت برايت توصيف كرده‏اند بنگرى از هر چه مربوط به دنياست دل خواهى كند، هر چند جالب و زيباست و خواهش هاى نفسانى و خوشي هايش از امورى است كه انسان را به خود جلب مى‏كند. اگر در حركت درخت ها كه در كنار جوي هاى بهشت است و در برخورد برگ ها به يكديگر و صداى زيبايى كه از آن بر مى‏خيزد و ريشه‏هاى درخت ها كه در تپه‏هايى از مشك پنهان گرديده انديشه كنى از خود بى‏خود خواهى شد. همچنين است آويزان بودن خوشه‏هاى مرواريد تر و تازه بر شاخه‏هاى با طراوت و محكم و ميوه‏هاى رنگارنگ در پوست شكوفه‏ها و شاخه‏ها كه بدون زحمت چيده مى‏شود و طبق ميل هر كس در دسترس قرار مى‏گيرد. قصرهاى اهل بهشت، عسل پاك و خالص و شربت هاى تصفيه شده گردش داده مى‏شود. ساكنين بهشت افرادى هستند كه هماره عنايات الهى شامل حالشان مى‏گردد تا آن گاه كه در خانه جاويد خويش جاى گيرند و از اين جا و آن جا شدن آسوده گردند. پس اى شنونده بدان كه اگر دل خود را به رسيدن به آن منظره‏هاى زيبا كه تصور مى‏كنى مشغول نمايى از شوق رسيدن به بهشت جان خواهى داد و از همين محفل به همسايگى اهل گورستان خواهى رفت و از دنيا دل خواهى كند[49].

نكته ديگر اين‏كه بهشت مژده‏اي است به مؤمنان به جهت معامله‏اي كه با خدا كرده‏اند.

اساس لذت ها برای یک انسان بهشتی، آن است‏ که الان مهمان خالق خودش گشته و بر سر سفره او نشسته است، یعنی‏ با آن حقیقت پیوند خورده است و از این روست که دیگر مسأله خستگی، دیگر معنایی ندارد. در دنيا كه‌ نكاح‌، خوردن‌ طعام هاي‌ لذيذ و آشاميدن‌ نوشابه‌هاي‌ گوارا، لذّتش‌ و اثرش‌ ضعيف‌ مي‌شود و از بين‌ مي رود، به‌ جهت‌ نقصان‌ اين‌ عالم‌ است‌. و اگر فرض‌ كنيد جهات‌ نقيصه‌ در اين جا نباشد، هيچ گاه‌ بهجت‌ و سرورش‌ تبديل‌ به‌ گرفتگي‌ و بدي‌ احوال‌ نمي‌شود، و هر لذّت‌ و عيشي‌ كه‌ پيدا شود همان‌ جاودان‌ خواهد ماند؛ بدون‌ ذرّه‌اي‌ قصور و فتور و كمي‌ و كاستي‌.

قرآن در یک جا گویی دارد به این نکته جواب می‏دهد، می‏فرماید: “در آن جاودانه خواهند بود و هرگز آرزوی انتقال از آن جا را نمی کنند”[50]، یعنی‏ اهل بهشت طالب تحول نیستند و برای آنان بهشت خستگی آور نیست.

توصیف بهشت با مادیات

قرآن کریم گاهی بهشت و جهنم را با اوصاف مادی توصیف نموده است و گاهی آنها را با اوصاف روحانی و معنوی وصف کرده است. گاهی از باغ‌های بهشتی، سایه‌های لذت بخش، غذاها و ظرف‌های آن‌ چنانی، شراب‌های طهور، لباس‌ها و زینت‌های فاخر، همسران زیبا و … سخن به میان آورده و گاهی از رضوان الاهی، نشاط درونی و … سخن به میان آورده است.

بهشت روحانی از حیث رتبه و مقام بسیار بالاتر از بهشت مادی و نعمت‌های مادی است، چنانکه در سورۀ توبه پس از ذکر اوصاف نعمت‌های مادی، بلافاصله می‌فرماید: «و رضوانٌ مِن اللهِ اکبر»؛ یعنی مقام رضوان و خشنودی پروردگار بالاتر از این نعمت‌های ذکر شده است.[51] اما بعضی از مراتب بهشت روحانی مخصوص برخی مومنان است نه همۀ مومنان چنان‌که می‌فرماید: «آیا هر فرد از ایشان چنین طمعی دارد که در بهشت نعیم داخل شود؟ نه، چنین نیست».[52]

با توجه به تفاوت جایگاه بهشتیان و تفاوت نعمت‌های آن، بهشت در قرآن با چهار نام ذکر شده است: جنت عدن، جنت در قرآن کریم بهشت هم با نعمت های مادی وصف شده و هم با نعمت های روحانی، اما این‌ که بیشتر با اوصاف مادی توصیف و بیان شده، به دلیل آن است که ذهن انسان ها بیشتر با مادیات و امور دنیایی خو گرفته است و در نتیجه برای بسیاری از مردم تصور و شناخت بهشت از طریق اوصاف معنوی و روحانی بسیار مشکل بلکه غیرممکن است و اکثر انسان ها از درک مقامات و مفاهیم معنوی بهشت که در درجه بالایی است عاجزند. قرآن در این زمینه می فرماید: «کسی نمی‌تواند بفهمد که چه چیزهایی در آن جا پنهان است».[53] همچنین‌ در حدیث نبوی آمده است: “پروردگار فرمودند: براى بندگانم چیزهایى فراهم كرده‌ام كه نه چشمی دیده و نه گوشى شنیده و نه به قلب بشرى خطور كرده است‏…”.[54] از این‌ رو چون تصور نعمت‌های روحانی بهشت بسیار مشکل است ،خداوند متعال برای فهم همگان از بیان نعمت های مادی که قابل فهم و درک برای همگان هستند استفاده کرده است و نعمت ها و لذت های معنوی و روحانی را خیلی خلاصه مجمل اشاره کرده است.

حور العین بهشتی و ازدواج

حور جمع حوراء به معنای زنی است که سفیدی چشمش بسیار سفید و سیاهی آن نیز بسیار سیاه باشد و یا به معنای زنی است که دارای چشمان سیاه چون چشم آهو باشد، “عین” جمع کلمۀ “عیناء” به معنای درشت چشم است.[55]

قرآن، حورالعین را به مرواریدهایی در بهشت توصیف می کند.[56] و ظاهراً حور العین موجوداتی غیر از زنان دنیایند.[57]

خداوند در مورد آنان می فرماید: “حور العین را به ازدواج آنها درمی آوریم”.[58] بنابر تفسیر اغلب مفسّران، ازدواج به معنای دنیوی آن، در بهشت وجود ندارد. پس این جا، نزدیک کردن و عطا کردن حور العین از طرف خداوند به بندگان بهشتی اش مراد است.[59]

از صفات بیان شده برای حور العین در قرآن و بعضی روایات می توان چنین استفاده کرد که حور العین در بهشت بیش از یک همسر ندارد؛ زیرا خداوند در مورد صفات حور العین می فرماید: “…نه هیچ انسانی قبل از ایشان (قبل از آن شخص بهشتی) آنها را لمس کرده و نه هیچ جنّی”.[60]

مرحوم مجلسی در تفسیر “قاصرات الطرف” که در ابتدای همین آیه آمده است، می گوید: یعنی زوج هایی هستند که نگاه شان فقط برای شوهران شان است و به هیچ کس غیر از شوهران شان رغبتی ندارند.[61]

غلمان و خدمتگزاران بهشتی

غلام در لغت به معنای خدمتگزار و غلمان جمع غلام است .[62] قرآن مجید در باره بهشتیان می فرماید :” وَ يَطُوفُ عَلَيْهِمْ غِلْمانٌ لَهُمْ كَأَنَّهُمْ لُؤْلُؤٌ مَكْنُونٌ”[63] یعنی:” و پيوسته بر گردشان نوجوانانى براى (خدمت) آنان گردش مى‏كنند كه همچون مرواريدهاى درون صدفند! ”

این آیه در مقام توصیف خدمتگزاران بهشتی و بیان برخی از ویژگی های آنان است و می فرماید بهشتیان دارای آنچنان مقامی هستند که حتی خدمتگزارانی که برای انجام کارها و برآورده شدن نیازمندی های آنان در خدمت آنان قرار داده شده افراد معمولی نیستند و از نظر زیبایی و نظافت همانند مروارید های درون صدف هستند.

انسان و تعقل در بهشت

در بسیاری از آیات قرآن که به توصیف روز قیامت و حالات انسان ها در آن روز می پردازد؛ مواردی را مشاهده می نماییم که نشانگر استفاده انسان عقل و قوه تفکر خویش است. از جمله هنگامی که مؤمنان و پرهیزگاران؛ با دریافت نامۀ اعمالشان از سمت راست؛ در می یابند که بهشت جاودان در انتظارشان است و با خوشحالی تمام،[64] دیگران را به مطالعۀ کارنامۀ درخشان خود دعوت نموده و آن را نتیجه ای از نوع تفکر و عملکرد خویش در زندگی دنیوی اعلام می نمایند[65] و در مقابل، افرادی که پروندۀ رفتار ناشایست خود را از سمت دیگری دریافت نموده اند، آغاز به فغان و فریاد نموده[66] و از جهنمی که در انتظارشان است، بیمناک و هراسان خواهند شد و دقیقا درخواهند یافت که قدرت دنیوی و ثروت فراوان آنان، هیچ به کارشان نخواهد آمد و به همین دلیل آرزو می کنند که کاش از پرونده خود مطلع نشده و کاش دوباره، مرگ به سراغشان آید.[67]

همچنین خداوند، صریحا بیان فرموده است که انسان، بعد از خروج از این دنیا  این دنیا و به دنبال آن، با برداشته شدن برخی موانع و حجاب ها که قدرت تفکر را محدود می سازد، از تیزبینی و دقت نظر خاصی در ارتباط با تحلیل آنچه گذشت و آنچه فراروی او است، برخوردار خواهد شد،[68] و به همین دلیل است که خداوند، با در اختیار قرار دادن نامۀ عمل افراد، از هر انسانی خواهد خواست که خود به تنهائی در ارتباط با عملکرد خویش، قضاوت نماید![69]

از طرف دیگر عقل و اندیشه، برترین نعمتی است که از جانب خداوند به انسان ها ارزانی شده[70] با این وجود، آیا سزاوار است که خداوند، بندگان شایستۀ خود را که در بهشت جاودان جای گرفته اند، از این نعمت بزرگ محروم نماید؟!

با مرورِی در آیات توصیف کنندۀ وضعیت بهشتیان، نشانه هایی از اندیشیدن مشاهده می نماییم: آنان، نعمت های بهشتی را با آنچه خدا در دنیا در اختیارشان قرار گرفته بود، مقایسه می نمایند[71]و دست یاری خداوند را در رسیدن به این سرنوشت نیک در نظر دارند[72]و درستی وعده های الاهی را به دوزخیان گوشزد می نمایند[73]و از همنشینی با پیامبران[74] و این که در آن جا سخن بیهوده ای نمی شنوند،[75]… لذت خواهند برد و در میان انبوه نعمت های الاهی، قدرت انتخاب خواهند داشت[76]و با ارزیابی موقعیت موجود و این که بهتر از آن متصور نخواهد بود، هیچ گاه خواستار دگرگونی و تحول نخواهند شد،[77] و …

آیا تمام اینها، نشانی از عقل و دانش نبوده و آیا می توان این زندگی شیرین و آکنده از احساس و تفکر را به زندگی حیواناتی تشبیه نمود که تنها به بهره برداری های ناقصی از زندگی طبیعی می اندیشند؟!

همچنین دوزخیان نیز خواهند اندیشید و از آنچه بر آنان خواهد گذشت، رنج خواهند برد. آنان، گاهی بهشتیان را مورد خطاب قرار داده، درخواست می نمایند که مقداری آب و یا برخی نعمت های دیگر الاهی را در اختیارشان  قرار دهند،[78] و گاهی خطاب به فرشتگان نگاهبان جهنم نموده و از آنان می خواهند تا از خداوند کسب اجازه نموده و تخفیفی در عذابشان به عمل آورد[79] و یا این که به “مالک”؛ بزرگ آن فرشتگان؛ التماس می نمایند که اگر تخفیفی در کار نیست، دست کم مرگ آنان فرا رسد تا از این وضعیت، خلاصی یابند[80] و حتی مستقیما با ناله و فریاد از خداوند خواهش می نمایند تا فرصتی دوباره به آنان داده که در این فرصت، رفتار ناشایست گذشتۀ خود را جبران نمایند.[81] دوزخیان به لعنت و نفرین یکدیگر پرداخته[82] و هر یک، گناه خویش را بر گردن دیگری می اندازند.[83] آنان افسوس می خورند که چرا سخن خدا و پیامبرش را نپذیرفته بودند[84] و در نهایت، نتیجه می گیرند که اگر به سخن آنان گوش فرا داده و یا حتی اگر از عقل و دانش خود، به خوبی استفاده کرده بودند، هرگز به این سرنوشت دچار نمی شدند.[85]

بنا بر این دوزخیان نیز در قیامت و بعد از آن از قدرت اندیشه و تفکر برخوردار بودهو همین تفکر و تعقل است که عذاب وجدانی برای آنان به وجود می آورد که به مراتب از عذاب جسمی دردناک تر است؛ چون قلب ها و جان ها را تحت تأثیر خود قرار می دهد[86] و به همین دلیل است که در دعای کمیل می خوانیم: “فهبنی یا الهی … صبرت علی عذابک فکیف أصبر علی فراقک و هبنی صبرت علی حر نارک فکیف أصبر …”.

مطمئنا، اگر در دوزخ، تعقل و اندیشه ای نبود و انسان ها، در زندگی حیوانی به سر می بردند، بیان چنین کلمات، معنا و مفهومی نداشت.

خوابیدن در بهشت

خداوند در قرآن کریم، خواب را به عنوان نعمتی معرفی می نماید که برای برطرف نمودن خستگی و زوال اندوه، درمانی مناسب بوده و بدون آن، ادامۀ زندگی ممکن نخواهد بود[87].

در جهان مادی، خوابیدن برای رفع خستگی و یا ترس و اندوه است و بر این اساس، باید تنها در حد نیاز از آن استفاده نمود و گر نه زمانی که انسان در خواب است به عنوان زمانی سوخته به شمار خواهد آمد.

اما در بهشت جاویدان، نه از خستگی خبری است[88]، نه از ترس و اندوه[89] و نه به دلیل امکان استفادۀ از نعمتهای متنوع موجود در آنجا، انسانها از فرط بیکاری به خواب پناه خواهند برد. پس خواب در بهشت، چه معنایی می تواند داشته باشد؟!

در روایتی از امام باقر(ع) می خوانیم که: اهل بهشت همواره زنده اند و هرگز نمی میرند، بیدارند و نمی خوابند، بی نیازند و محتاج نمی شوند، خوشحالند و ناراحت نمی شوند، خندانند و هرگز نمی گریند، مورد احترامند و هرگز توهینی به آنان نخواهد شد و …[90]

البته اگر شخصی در بهشت تقاضای خواب نماید، خواستۀ او پذیرفته خواهد شد، اما با وجود نعمت های فراوان و شگفت انگیزی که در بهشت وجود دارد[91]، هیچ فردی چنین تقاضایی نمی کند و در نتیجه از خواب و خوابیدن در بهشت خبری نخواهد بود.

سخن گفتن بهشتیان

در چندین آیه از آیات قرآن از صحبت کردن اهل بهشت، سلام کردن آنان به یکدیگر، تحیت و احوال پرسی آنان بیان شده است از جمله:

1. “گفتار (و دعاى) آنها در بهشت اين است كه: «خداوندا، منزهى تو!» و تحيّت آنها در آنجا: سلام و آخرين سخنشان اين است كه: «حمد، مخصوص پروردگار عالميان است!»”[92]

2. “و كسانى را كه ايمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند، به باغهاى بهشت وارد مى‏كنند باغهايى كه نهرها از زير درختانش جارى است به اذن پروردگارشان، جاودانه در آن مى‏مانند و تحيّت آنها در آن، «سلام» است. “[93]

3. ” تحيّت آنان در روزى كه او را ديدار مى‏كنند سلام است و براى آنها پاداش پرارزشى فراهم ساخته است‏ .”[94]

بنا براین از نظر قرآن اصل صحبت کردن اهل بهشت با یکدیگر امری مسلم است. اما اینکه این گفت و شنود به چه نحو باشد می توان گفت که گفت و شنود آنها با همین زبان و گوش دنیایی است؛ زیرا جسمانی بودن معاد با ظاهر بسیاری  از آیات و روایات موافق است؛ زیرا در قرآن سخن از میوه ها و درختان و لذت هایی است که بهشتیان با همین بدن مادی از آنها بهره مند می شوند. (برای آگاهی بیشتر از معاد جسمانی به نمایه: معاد جسمانی، سؤال 6234 (سایت: 6492) مراجعه فرمائید.) براین اساس اصل این حرف که بهشت غیر مادی است می تواند درست نباشد.

حتی اگر کسی معتقد باشد که معاد و بهشت جسمانی نبوده و روحانی هستند باز مشکلی در استفاده بهشتیان از لغات و زبان های متداوال نیست و در این زمینه فرقی بین زبان ها و لغت های مختلف نیست؛ زیرا همانطوری که این امکان وجود داشته است که خداوند متعال (که قطعاً غیر مادی است) قرآن را به زبان عربی بر جبرئیل (که از ملائکه و غیر مادی است) نازل کرد تا جبرئیل آن را بر پیامبر اکرم (ص) (که دارای جسم مادی بودند) نازل کند[95]، در تکلم بهشتیان که غیر مادی فرض شده اند به این لغت نیز مشکلی وجود نخواهد داشت و خداوند این قدرت را به اهل بهشت نیز خواهد داد. بنا براین ملاحظه می شود که در تکلم مجرد (غیر مادی) با مجرد به لغت عربی یا به هر لغت دیگر هیچ اشکالی وجود ندارد.

بهشت حضرت آدم

بهشتی که حضرت آدم(ع) در آن متنعم بود و از آن رانده شد كدام بهشت بود؟

اگرچه بعضى بهشت آدم را بهشت موعود نيكان و پاكان مى‏دانند، ولى ظاهر اين است كه آن بهشت نبوده، بلكه يكى از باغ هاى پر نعمت و روح‏افزاى يكى از مناطق سر سبز زمين بوده است؛ زيرا اولا: بهشت موعود، نعمت جاودانى است كه در آيات بسيارى از قرآن به اين جاودانگى بودنش اشاره شده، و بيرون رفتن از آن ممكن نيست. ثانيا: ابليس آلوده و بى‏ايمان را در آن بهشت راهى نخواهد بود؛ زیرا آن جا نه جای وسوسه‏هاى شيطانى و نه جای نافرمانى خداست.

ثالثا: در رواياتى كه از طرق اهل بيت (ع) بما رسيده، اين موضوع صريحا آمده است.

يكى از راويان حديث مى‏گويد: از امام صادق (ع) راجع به بهشت آدم پرسيدم امام (ع) در جواب فرمود: باغى از باغ هاى دنيا بود كه خورشيد و ماه بر آن مى‏تابيد، و اگر بهشت جاودان بود هرگز آدم از آن بيرون رانده نمى‏شد[96].

اين احتمال نيز داده شده كه اين بهشت در يكى از كرات آسمانى بود. هر چند بهشت جاويدان نبوده، در بعضى از روايات اسلامى نيز اشاره به بودن اين بهشت در آسمان شده است، ولى ممكن است كلمه ی سماء ( آسمان ) در اين گونه روايات اشاره به مقام بالا باشد، نه مكان بالا.

به هر حال شواهد فراوانى نشان مى‏دهد كه اين بهشت غير از بهشت سراى ديگر است؛ چرا كه آن پايان سير انسان است و اين آغاز سير او بود. اين مقدمه ی اعمال و برنامه‏هاى اوست و آن نتيجه ی اعمال و برنامه‏هايش.[97]

با توجه به اين كه آدم براى زندگى در روى زمين آفريده شده بود و بهشت نيز منطقه ی سرسبز و پر نعمتى از همين جهان بود، هبوط و نزول آدم در اين جا به معناى نزول مقامى است نه مكانى؛ يعنى خداوند مقام او را به خاطر ترك اولى تنزل داد و از آن همه نعمت هاى بهشتى محروم ساخت و گرفتار رنج هاى اين جهان كرد.[98]

پس اگر چنین است، خلقت آسمان و زمین و همۀ موجودات آن، برای انسان بوده است تا در این بستر به کمال نهایی خود برسد. خداوند می فرماید: «اوست كه هر چه در زمين است براى شما خلق كرد آن گاه قصد آفرينش آسمان را نمود و هفت آسمان را بر پا داشت و او به همه چيز داناست.»[99] انقراض برخی از موجودات نیز به این هدف عالی خدشه ای وارد نمی کند؛ زیرا اتفاقات فراوانی در دنیا می تواند رخ دهد که باعث انقراض بعضی از موجودات شود. انقراض موجودات به حدی نبوده که زمین صلاحیت زندگی کردن نسل آدم بر رویش را از دست بدهد. چه بسا آنان در هموار سازی زمین برای انسان، نقش خود را انجام داده و سپس از بین رفته اند.

برای آگاهی بیشتر به نمایه های: 274 (سایت: 1808) و 273 (سایت: 112) و 4438 (سایت: 4808) و 76 (سایت: 319) از پاسخ های سایت اسلام کوئست مراجعه کنید.

بهشت و غیر مسلمانان

در قرآن دو گروه از آیات وجود دارد مبنی بر این که:

اولاً: اگر افرادی از اهل کتاب (همانند مسیحیان، یهودیان و صابئین)، ایمان به خدا و روز قیامت داشته و عمل نیک انجام دهند، خداوند به آنان پاداش مناسب عطا می فرماید.[100]

ثانیاً: اگر اشخاصی که هنوز حق به طور کامل برای آنها تبیین نگردیده و نسبت به آن، عنادی هم ندارند، در آخرت منتظر تصمیم خداوند می مانند. واژه های مستضعفین و اصحاب اعراف در مورد این گونه افراد است.[101]

از مجموعۀ این آیات می توان نتیجه گرفت که اگر اشخاصی وجود داشته باشند که هنوز اسلام را نپذیرفته، ولی نسبت به آن دشمنی نداشته و در راه رسیدن به آنچه حق است، تلاش می نمایند و علاوه بر آن، از انجام کارهای نیک نیز غافل نمی باشند، می توان امید فراوانی داشت که مشمول رحمت واسعۀ الاهی گردند .[102] و در آخرت از نعمت های بهشتی بهره مند باشند. برای آگاهی بیشتر به نمایه های زیر مراجعه فرمائید:

شیعه و بهشت، 248 (سایت: 2153).

جهنم و غير مسلمان، سؤال 47 (سایت: 283).

قاصرین و نجات از جهنم، سؤال 323 (سایت: 1751).

مؤمن بودن امپراتور روم و بهشت رفتنش، 2186 (سایت: 2824).


[1] (اِنَّ الْمُتَّقينَ فى مَقامٍ اَمينٍ)،دخان، 51.

[2] (لَهُمْ دارُ السَّلامِ عِنْدَ رَبِّهِمْ)، انعام، 128.

[3] (لايَرَوْنَ فيها شَمْسا وَ لازَمْهَريرا)، انسان، 13.

[4] (وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الاَْرْضُ اُعِدَّتْ لِلْمُتَّقينَ)، آل عمران، 133.

[5] اعانة الطالبین، ج 4، ص 385.

[6] یونس، 25.

[7] این نظر از حسن و قتاده نقل شده است.

[8] یونس،10.

[9] بعض ما وردفی الدنیا و الاخرة، ص32، نشر دار المصطفی.

[10] بحار الانوار، ج 8، ص 194.

[11] طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان، ج 7، ص 345.

[12] همان، ج 10، ص 39.

[13] بقیة المباحث، ص 196.

[14] تاج العروس، ج 10، ص 26.

[15] شیخ صدوق، فضائل الاشهر الثلاثة، ص 85.

[16] مناقب امیرالمؤمنین، ج 1، ص 426.

[17] منتهی المطب، ج 1، ص 544.

[18] شهید اول، ذکری، ص 6.

[19] کاشف الغطاء، کشف الغطاء، ج 2، ص 302.

[20] وسائل الشیعة،

[21] محاسن برقی، ج 1، ص 155.

[22] من لایحضره الفقیة، ج 1، ص 296.

[23] اردبیلی، زبدة البیان، ص 55.

[24] کاشف الغطاء، ص 19.

[25] شوکانی، نیل الاوطار، ج 4، ص 161.

[26] مسائل علی بن جعفر، ص 345.

[27] من لایحضره الفقیة، ج1، ص 296.

[28] شیخ صدوق، امالی، ص 104.

[29] شعراء، 87.

[30] طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان، ج 11، ص 369.

[31] همان، ج 19، ص 121.

[32] اعانة الطالبین، ج 4، ص 385.

[33] زمر، 73.

[34] ص، 50.

[35] محمد بن محمدرضا قمی مشهدی، تفسیر کنزالدقائق و بحر الغرائب، ج 11، ص 343 ؛ جلال الدین سیوطی، تفسیر الدر المنثور فی تفسیر المأثور، ج 5، ص 342.

[36] شیخ صدوق، الحضال، ج 2، ص 407.

[37] عبد علی بن جمعه عروسی حویزی، تفسیر نورالثقلین، ج 4، ص 506.

[38] حجر، 44.

[39] الدرالمنثور، ج 5، ص 343.

[40] همان.

[41] طبرسی، مجمع البیان، ج 4، ص 511.

[42] شیخ صدوق، من لایحضر الفقیه، ج 1، ص 192، 295.

[43] الدر المنثور، ج 5، ص 343.

[44] . خصال صدوق- ابواب الثمانية.:”و اعلموا ان للجنة ثمانية ابواب عرض كل باب منها مسيرة اربعين سنة”

[45] .مکارم شیرازی،ناصر، تفسير نمونه، ج‏10، ص: 194

.[46] بحارالأنوار ج : 57 ص : 216،حدیث 39- وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ عِيسَى عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الرَّبِيعِ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى بَيَّاعِ السَّابِرِيِّ قَالَ كُنْتُ يَوْماً عِنْدَ أَبِي الْحَسَنِ ع فَجَرَى ذِكْرُ قُمَّ وَ أَهْلِهِ وَ مَيْلِهِمْ إِلَى الْمَهْدِيِّ ع فَتَرَحَّمَ عَلَيْهِمْ وَ قَالَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ ثُمَّ قَالَ إِنَّ لِلْجَنَّةِ ثَمَانِيَةَ أَبْوَابٍ وَ وَاحِدٌ مِنْهَا لِأَهْلِ قُمَّ وَ هُمْ خِيَارُ شِيعَتِنَا مِنْ بَيْنِ سَائِرِ الْبِلَادِ خَمَّرَ اللَّهُ تَعَالَى وَلَايَتَنَا فِي طِينَتِهِمْ.

[47] بحارالأنوار ج : 57 ص : 217،حدیث46 ،. 46-  وَ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ الْجَعْفَرِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَيْلِ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِهِ عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع قَالَ إِنَّ لَعَلَى قُمَّ مَلَكاً رَفْرَفَ عَلَيْهَا بِجَنَاحَيْهِ لَا يُرِيدُهَا جَبَّارٌ بِسُوءٍ إِلَّا أَذَابَهُ اللَّهُ كَذَوْبِ الْمِلْحِ فِي الْمَاءِ ثُمَّ أَشَارَ إِلَى عِيسَى بْنِ عَبْدِ اللَّهِ فَقَالَ سَلَامُ اللَّهِ عَلَى أَهْلِ قُمَّ يَسْقِي اللَّهُ بِلَادَهُمُ الْغَيْثَ وَ يُنْزِلُ اللَّهُ عَلَيْهِمُ الْبَرَكَاتِ وَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ هُمْ أَهْلُ رُكُوعٍ وَ سُجُودٍ وَ قِيَامٍ وَ قُعُودٍ هُمُ الْفُقَهَاءُ الْعُلَمَاءُ الْفُهَمَاءُ هُمْ أَهْلُ الدِّرَايَةِ وَ الرِّوَايَةِ وَ حُسْنِ الْعِبَادَةِ.

[48] عنکبوت، 64.

[49] نهج البلاغه، خ165.

[50] «ان الذین امنوا و عملوا الصالحات کانت لهم جنات الفردوس نزلا، خالدین فیها لایبغون عنها حولا » کهف، 108.

[51] توبه، 72.

[52] معارج، 38 و 39، “أَ يَطْمَعُ كُلُّ امْرِئٍ مِنْهُمْ أَنْ يُدْخَلَ جَنَّةَ نَعيمٍ، كَلا”.

[53] سجده، 17، “فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِيَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْيُنٍ”.

[54] علامه مجلسي، محمدتقي، بحارالانوار، ج 8، ص92، موسسة الوفاء، بيروت، 1404.

[55] .  ترجمۀ المیزان، ج 18، ص 228.

[56] “و حور عین؛ کامثال اللؤلؤ المکنون” و حوران درشت چشم؛ همانند مرواریدهایی در صدف، الواقعة، آیه ی 23-24

[57] .  ترجمه ی المیزان، ج 18، ص 228.

[58] . دخان، 54.

[59] . بحار الانوار ، ج 8، ص 99؛ ترجمۀ المیزان، ج 18، ص 228.

[60] . “فيهِنَّ قاصِراتُ الطَّرْفِ لَمْ يَطْمِثْهُنَّ إِنْسٌ قَبْلَهُمْ وَ لا جَان‏”؛ در اين قصرهاى بهشتى زنانى هستند كه جز به همسران خود چشم ندوخته، و جز به آنها عشق نمى‏ورزند، الرحمن، 56.

[61] . بحار الانوار، ج 8، ص 97.

[62] . ابن منظور،لسان العرب،ج12،ص440

.[63] طور، 24

[64] انشقاق، 9-7، “… و ینقلب إلی أهله مسرورا”.

[65] حاقه، 19-17، “فیقول هاؤم اقرؤا کتابیه. إنی ظننت أنی ملاق حسابیه”.

[66] انشقاق، 11-10، “… فسوف یدعوا ثبورا”.

[67] حاقه، 30- 25، “…یا لیتنی لم أوت کتابیه و لم أدر ما حسابیه یا لیتها کانت القاضیه…”.

[68] ق، 22، “… فکشفنا عنک غطاءک فبصرک الیوم حدید”.

[69] اسراء، 14-13، “… کفی بنفسک الیوم علیک حسیبا”.

[70] ر.ک: اولين روايات موجود در جلد اول کتاب اصول کافی.

[71] بقره، 25، ” کلما رزقوا منها من ثمره رزقا قالوا …”.

[72] اعراف، 43، “و قالوا الحمد لله الذی هدانا لهذا و ما کنا لنهتدی …”.

[73] اعراف، 44، “… قد وجدنا ما وعدنا ربنا حقا فهل وجدتم…”.

[74] نساء، 69، “فأولئک مع الذین أنعم الله علیهم من النبیین و …”.

[75] غاشیه، 11، “لا تسمع فیها لاغیة”، واقعه، 25، “لا یسمعون فیها لغوا و لا تأثیما”.

[76] نحل، 31؛ فرقان، 16؛ زمر، 34؛ شوری، 22؛ ق، 35، و… “لهم ما یشاؤن”.

[77] کهف، 108، “…لا یبغون عنها حولا”.

[78] اعراف، 50، “و نادی آصحاب النار اصحاب الجنة أن أفیضوا علینا…”.

[79] غافر، 49، “و قال الذین فی النار لخزنة جهنم ادعوا ربکم یخفف عنا یوما من العذاب”.

[80] زخرف، 77، “و نادوا یا مالک لیقض علینا ربک…”.

[81] فاطر، 37، “و هم یصطرخون فیها ربنا أخرجنا نعمل صالحا غیر الذی کنا نعمل…”.

[82] اعراف، 37، “کلما دخلت أمه لعنت أختها”.

[83] غافر، 47، “و إذ یتحاجون فی النار…”؛ احزاب، 67؛ “و قالوا ربنا إنا أطعنا سادتنا و …”.

[84] احزاب، 66، “یقولون یا لیتنا أطعنا الله و أطعنا الرسولا”.

[85] ملک، 10، “و قالوا لو کنا نسمع أو نعقل ما کنا فی اصحاب السعیر”.

[86] همزه، 7-6، “نار الله الموقدة التی تطلع علی الأفئدة”.

[87] نبأ، 9؛ فرقان، 47؛ آل عمران، 154؛ انفال، 11؛ روم، 23 و …

[88] حجر، 48؛ فاطر، 35، “لا یمسنا فیها نصب و لا یمسنا فیها لغوب”.

[89] فاطر، 34؛ اعراف، 49.

[90] مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار، ج 8، ص 220، ح215، مؤسسة الوفاء، بیروت، 1404 ه ق.

[91] در این ارتباط، مطالعه پاسخ 1823 (سایت: 1977) نیز مفید خواهد بود.

[92]. یونس ،10:”دَعْواهُمْ فيها سُبْحانَكَ اللَّهُمَّ وَ تَحِيَّتُهُمْ فيها سَلامٌ وَ آخِرُ دَعْواهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمين‏”.

[93]. ابراهیم ،23:”وَ أُدْخِلَ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدينَ فيها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ تَحِيَّتُهُمْ فيها سَلامٌ”.

[94]. احزاب،44:”تَحِيَّتُهُمْ يَوْمَ يَلْقَوْنَهُ سَلامٌ وَ أَعَدَّ لَهُمْ أَجْراً كَريماً “.

[95] . زیرا ما معتقدیم که قرآنی که در دست ما است عیناً وجود لفظی و کتبی وجود قرآن مکنون  در نزد خداست و الفاظ آن با همان الفاظی است که خداوند به جبرئیل القاء کرده و او نیز همان الفاظ را به وجود نازنین پیامبر اکرم (ص)نازل کرده است. برای آگاهی بیشتر ازمراتب نزول قرآن به نمایه: نزول قرآن، مراتب و فلسفۀ تدریجی بودن آن، سؤال 4595 (سایت: 5086) مراجعه فرمائید.

[96] تفسير نور الثقلين، ج1، ص62.

[97] تفسير نمونه، ج1، ص187.

[98] تفسير نمونه، ج13، ص333.

[99] بقره/24

[100] بقره ، 62؛ مائده، 69؛ حدید، 27.

[101] اعراف، 46؛ نساء، 97 و 98. و نیز روایتی در همین زمینه در کتاب کافی ج 2، ص 383-382 وجود دارد.

[102] اقتباس از پاسخ، 2186 (سایت: 2824).