کپی شد
بهشت و جهنم
فهرست
حقیقت بهشت و جهنم
بهشت یعنی کانون انواع مواهب و نعمتهای الهی، اعم از معنوی و مادی، بهشت وعدۀ حتمی خداوند به فرمانبرداران و نوعی تفضل است، بهشت براى بهشتيان سراى امن و سلامت است.
چنانکه خداوند در بارۀ بهشتیان چنین می فرماید: «پرهيزكاران در جايگاه امن و امانى هستند.»[1]، «براى آنان نزد پروردگارشان خانه سلامت است.»[2]، «در بهشت نه خورشيدى مى بينند (كه از گرمايش اذيت شوند) و نه سرماى سخت (كه از سرديش ناراحت گردند).»[3] «و بهشتى كه پهناى آن (به پهناى ) آسمانها و زمين است، براى پرهيزكاران آماده شده است.»[4]
همان گونه كه خداوند بهشت را براى فرمانبرداران آفريده، جهنم را نيز براى گنهكاران خلق كرده است. دوزخ یعنی کانون انواع رنج ها و محرومیت ها، جهنم وعده گاه شیطان و پیروان اوست. چنانکه قرآن كريم در اين زمينه مى فرمايد: «همانا جهنم را از تو (شيطان) و از كسانى كه از تو پيروى كنند پر مى كنم.»[5]، «و همانا وعده گاه همگى آنان (پيروان شيطان) جهنّم است.»[6]
1. نمایه رابطۀ بهشت و عمل، سؤال 1801 (سایت: 1784).
2. نمایه قیامت و جاودانگی، سؤال 1151 (سایت: 1261).
3. نمایه قیامت و یوم الحسرة، سؤال 1496 (سایت: 1543).
وجود بهشت و جهنم در حال حاضر
ايمان به بهشت و جهنم، به عنوان جايگاه ابدى انسان پس از قيامت و ايمان به كيفيت تكوّن يا تكامل آن دو، از جمله موارد ايمان به غيب است كه علم و ايمان به آنها جز از راه نقل و مراجعه به آيات و روايات حاصل نمىگردد و در عين حال تا مرئى انسان در آخرت واقع نشوند از كمون غيب خارج نگشته و از هر حيث مكشوف نشده و ابهامات آن برطرف نمىشود. اما وجود اين ابهامات آن قدر نيستند كه به اصل ايمان به آنها و يقين به ميعاد الاهى و حوادث كلى آن، خللى ايجاد كنند. از جملهى ابهامات در مورد بهشت و جهنم، همين امر است كه آيا بهشت و جهنم اكنون موجودند يا خير؟ اگر موجودند در كجايند؟ اكنون چگونهاند: مکان های بايرى هستند كه انسان به آنها كيفيت مىبخشد، يا نيمه كارهاند و انسان آن را تكميل مىكند، يا به طور كامل خلق شدهاند و انسان در آخرت وارد آنها مىشود و يا اين كه بهشت و جهنم، در آخرت خلق مىشوند؟ و… .
در تبيين سؤالات فوق، بايد دو امر مورد بررسى قرار گيرد:
الف-نحوۀ تأثير عمل انسان بر ره آوردهاى اخروى او؛
ب- اقسام بهشت و جهنم و ديدگاههاى مختلف در مورد آن دو.
الف- نظريات ارايه شده در زمينۀ “نحوه ی تأثير عملكرد انسان بر پاداش يا عقاب اخروى او”:
1. پاداش يا ثواب اخروى به صورت قراردادى بر عملكرد و نيات و افكار انسان در دنيا، مترتب مىگردند، نظير حدود و تعزيرات شرعى يا جرايم راهنمايى و رانندگى. پس بين اين اعمال دنيوى با آن حوادث اخروى رابطهاى حقيقى برقرار نيست.
2. پاداش و ثواب اخروى از نوع تبديل انرژى به ماده است؛ يعنى آن انرژى كه انسان در دنيا به مصرف كار خير يا شر رسانيده، در آخرت به ماده تبديل شده و سبب متنعّم يا معذّب بودن او مىگردد.
3. اعمال و افكار و حالات انسان، داراى ظاهرى و باطنى هستند، و در دنيا، براى نوع انسانها، تنها ظواهر آن امور مشهود است و اغلب از بواطن آن بىخبرند، تا اين كه بواطن آنها پس از مرگ، در برزخ و به طور كامل در قيامت، آشكار گشته و همان بواطن، سبب متنعم يا معذب شدن فرد مىشوند.
4. اعمال و افكار و حالات انسان همان گونه كه از اركان و جوارح و جوانح انسان صادر مىشوند، بر سيرت و باطن او اثر نهاده و آن را شكل مىدهند، گرچه انسان از اين تأثيرگذارى و آن سيرت باطنى خود غافل است. در دنيا صورتها مشهود اغلب انسانها هستند و در آخرت، سيرتها در ظاهر پديدار گشته و بواطن نيز هويدا شده و انسان با سيرتى كه دردنيا به خود بخشيده است ظهور مىكند و اين ظهور باطن، سبب متنعّم يا معذب بودن او مىشود.
دو نظريهى اول با ظواهر آيات و روايات ناسازگار بوده و نمىتوانند توجيهگر عذابها يا نِعم اخروى گردند، و دو نظريهى بعد، گرچه با ظواهر برخى از آيات[7] و روايات سازگارند، لكن تنها توجيه گر برخى از وقايع برزخ و قيامت (بهشت و جهنم) هستند نه تمامى آنها.
ب- نظريات ارايه شده در زمينه ی “توجيه بهشت و جهنم و انحای آن دو”:
1. وعده و وعيد و انذار و تبشير إله به بهشت و جهنم، تنها جنبۀ تربيتى دارد و لزومى ندارد كه حتماً بهشتى و جهنمى در كار باشد. همين كه مردم به طمع بهشت و از ترس جهنم، صالح شوند و از قبايح و مفاسد دور شوند، به بهشت رسيده و از جهنم رهيدهاند و مقصود خداوند كه هدايت و اصلاح انسان است حاصل مىشود و همين كافى است.
2. بهشت، همان جامعۀ بىطبقه توحيدى و جهنم نظام سرمايهدارى است و چيزى فراتر از اين دو نيست، پس طالبان بهشت، بايد نظام كارگرى را ايجاد كنند، تا به بهشت در همين دنيا برسند و از جهنم سرمايهدارى برهند.
3. بهشت در كُراتى ديگر در همين دنياست كه با تكامل و پيشرفت نجوم و تكنولوژى مىتوان آن جا را تسخير كرد و از جهنم زمين رها شد.
4. بهشت؛ يعنى اتصاف به فضايل و جهنم؛ يعنى ابتلاى به رذايل، پس آن كه طالب بهشت است و خواهان نجات از دوزخ، بايد به تخليۀ رذايل پرداخته و به فضايل تحليه نمايد.
اين چهار توجيه كه از سوى مادي گرايان و التقاطيون ارايه شده است، با ظاهر آيات و روايات و نيز اهداف رسالت و انزال كتب و ايمان به غيب و… منافات داشته و مردود است؛ زيرا بهشت و جهنمى كه اغلب آيات قرآن توصيفگر آنها هستند، پس از مرگ انسان و در قيامت عرضه مىشوند و سراى جاودانى اويند، نه دنيوى و گذرا و فانى.
5. بهشتى كه حضرت آدم و حوا (ع) پس از خلقت به آن وارد شدند و پس از مدتى از آن جا خارج و به زمين هبوط كردند. آن بهشت مرحلهاى از دنيا به حساب مىآيد و إلا آدم (ع) از آن خارج نمىشد. به علاوه اعمال انسان در پيدايش و كيفيت آن هيچ دخالتى نداشته است.
6. بهشت يا جهنم مثالى (برزخى): تجلّى بواطن اعمال انسان و سيرت برزخى انسانها، براى “أهل دل و معنا”، قبل از مرگ و براى مؤمنان محض و كافران محض، در قبر پس از مرگ است، كه اين رؤيت بواطن اعمال و مؤانست با آنها، سبب متنعّم يا معذب بودن آنها قبل از حشرِ در قيامت مىگردد.
اين بهشت و جهنم چون قبل از حشر و قيامت است، از مراحل دنيا و مراتب آن به حساب آمده و در دنيا بر هر فردى محيط مىباشند و مشهود اولياى إلاهى، گشته و يا در عالم خواب رؤيت مىگردند. اين نظر با ديدگاههاى سوم و چهارم از موارد تأثير اعمال انسان بر عذاب يا پاداش او توجيه پذيرند.[8]
7. بهشت و جهنم اخروى: از آيات و روايات استفاده مىشود كه اين بهشت و جهنم نيز اكنون موجودند و بخشى از آن در معراج مورد مشاهدۀ پيامبر اكرم (ص) واقع شد.[9] به اين صورت كه هر انسانى كه متولد مىشود براى او دو جايگاه، يكى در بهشت و ديگرى در جهنم تعبيه مىشود، كه اگر با اعمال صالحه و ايمان از دنيا برود، وارد سراى بهشتى خود مىشود و إلا به جهنم و سراى دوزخى افكنده مىشود. لكن قرار دادن آن جايگاه در مراتب مختلف بهشت يا جهنم و نيز كيفيت تنعّم يا عذاب در آن عالم وابسته به اعمال انسان در اين دنياست.
به سند معتبر از حضرت صادق (ع) منقول است كه: «حق تعالى هيچ كس را خلق نفرموده است مگر آن كه منزلى در بهشت و منزلى در جهنم برايش قرار داده است، پس چون اهل بهشت در بهشت و اهل جهنم در جهنم ساكن مىشوند، منادى ندا مىكند اهل بهشت را كه نظر كنيد به سوى جهنم، پس مشرف مىشوند و نظر مىكنند به سوى جهنم و منزلهاى ايشان را در جهنم به ايشان نشان مىدهند كه اين منزلى است كه اگر معصيت الهى مىكرديد، داخل اين منازل مىشديد، پس چندان ايشان را فرح و شادى روى دهد، كه اگر مرگ در بهشت باشد، بميرند از شادى آنانكه از چنين عذابى نجات يافتهاند. پس منادى ندا كند اهل جهنم را كه به جانب بالا نظر كنيد؛ چون نظر كنند، منازل ايشان را در بهشت و نعمتها كه در آنجا مقرر شده به ايشان بنمايانند و بگويند به ايشان كه اگر اطاعت الهى مىكرديد اين منازل را متصّرف مىشديد؛ پس ايشان را حالى رو دهد از اندوه كه اگر مرگ باشد بميرند. پس منازل اهل جهنم را در بهشت به نيكوكاران دهند و منازل اهل بهشت را در جهنم به بدكاران دهند و اين است تفسير اين آيه كه حق تعالى در شأن اهل بهشت مىفرمايد: ايشاناند كه به ميراث مىبرند بهشت را و در آن مخلّد و پايدار خواهند[10] ».[11]
بنابراين، آن بهشت و جهنم كه در قيامت، منزلگاه ابدى انسان خواهند بود اكنون موجودند و توسط افكار و حالات و افعال انسان تكميل گشته و كيفيت آنها رقم مىخورد، اما تا قيامت برپا نشود، كسى به آن دو وارد نگشته و براى كسى جز رسول الله (ص) در معراج مشهود واقع نشدهاند.
پس؛ الف- بهشت حضرت آدم (ع) و حوا (س)
ب- بهشت و جهنمهايى كه قبل از مرگ در خواب يا بيدارى و حين مرگ و يا پس از مرگ در برزخ (قبر) مشهود انسان واقع مىشوند، بهشت و جهنم مثالى و دنيايى و جلوه و نمايى از آن بهشت يا جهنم اخروى هستند، نه خود آنها.
مکان بهشت و جهنم
یکی از بحث های مربوط به معاد، مکان بهشت و جهنم است. این سؤال از قدیم الایام و حتی در بین پیروان سایر ادیان، مطرح بوده است.
در برخی از روایات آمده است که مردی یهودی از امام علی (ع) پرسید: بهشت و جهنم در كجا واقع شده اند؟، فرمود: “بهشت در آسمان و دوزخ در زمین است.”[12]
از آن جا که بحث بهشت و جهنم و صحبت از وسعت، مکان و کیفیات آن؛ مربوط به عالمی غیر از عالم ماده است، شناخت مسائل آن نیز از طریق اخبار غیبی، آیات و روایات است.
دربارۀ اصل وجود بهشت و جهنم، آیات و روایات متعددی وجود دارد.[13] دربارۀ مکان بهشت و جهنم آنچه برخی از علما از روایات استفاده کرده اند؛ این است که بهشت فوق آسمان های هفت گانه و جهنم در زمین هفتم قرار دارد.[14]
اما آیا منظور از آسمان و زمین در این گونه روایات معنای ظاهری آن است ؟
در قرآن، آسمان به معانی مختلفی آمده است:
الف. آسمان مادی
قرآن کریم در بسیاری از موارد واژۀ سما (آسمان) را معنای مادی آن به کار برده است که مصادیق و معانی متعددی از آن اراده می شود از جمله:
1. آسمان به معنای جهت بالا: «اصلها ثابت و فرعها فی السماء»؛ مانند درخت پربركت و پاكیزه كه ریشه آن در زمین ثابت و محكم است و شاخههای آن به آسمان كشیده شده است.[15]
2. آسمان به معنای جوّ اطراف زمین: «و نزلنا من السماء ماءً مباركاً»؛ و از آسمان آب مباركی را فرو فرستادیم».[16]
3. آسمان به معنای مكان سیارات و ستارگان: «بزرگوار آن خدایی كه در آسمان برجها مقرر داشته و در آن چراغ روشن خورشید و ماه تابان را روشن ساخت».[17]
ب. آسمان به معنای معنوی:
قرآن کریم در بسیاری از موارد واژۀ سما (آسمان) را به معنای معنوی آن به کار برده است که از آن نیز مصادیق و معانی متعددی اراده می شود از جمله:
1. آسمان به معنای مقام قرب و مقام حضور كه محل تدبیر امور عالم است: «اوست كه امر عالم را از آسمان بسوی زمین تدبیر میكند».[18]
2. آسمان به معنای موجود عالی و حقیقی:[19] «روزیتان و آنچه به شما وعده داده میشود در آسمان قرار دارد».[20]
در مورد مكان بهشت و جهنّم اختلاف نظر است:
1 . در آسمان ها است، چون قرآن خبر از معراج پیامبر اسلام (ص) به آسمان ها مى دهد و مى فرماید: «عندها جنّة المأوى، بهشت جاویدان نزد سدرة المنتهى است، همان نقطه اى كه برترین مكان آسمان است»[21]
2 . بهشت و جهنّم مادى نیست تا نیازى به مكان داشته باشد. لذا با برپایى قیامت طومار زمین و كرات آسمانى در هم پیچیده مى شود، ولى بهشت و جهنّم موجود بوده و به حال خود باقى است.
3 . بهشت و جهنّم در درون و باطن این جهان قرار دارد.[22]
نتیجه: همان طور که بیان کردیم، چون این مسائل مربوط به عالمی غیر از عالم ماده است، و در آیات و روایات به _هر دلیل_ اشارۀ واضحی به آن نشده است، بنابراین؛ نمی توان نظر قاطعی دربارۀ آن داد.
نمایه های مربوط:
1. سؤال 101 (سایت: 1798) (وجود بهشت وجهنم در حال حاضر).
2. سؤال 1945 (سایت: 1948) (حقیقت بهشت و جهنم).
3. سؤال 273 (سایت: 112) (بهشت حضرت آدم).
بهشت و جهنم و غير مسلمانان
اسلام دين حقى است، كه مورد پذيرش و تأييد عقل سليم و دينى آسان و در دسترس است كه دست يافتن به حقيقت آن امرى ممكن و آسان است و براى دست يافتن به اين حقيقت، دو حجت “ظاهر و باطن” يعنى “پيامبران و اولياى الهى و عقل” به انسان داده شده است.[23]
اسلام با پلوراليزم دينى در تضاد كلى قرار دارد، زيرا پلوراليزم مبتنى بر اين اصل است كه عقايد گوناگون مساوى هستند و مسلمان و هندو و مسيحى و يهودى و… از شأن و منزلت مساوى برخوردارند و دليلى بر بطلان هيچ عقيدهاى وجود ندارد؛ زيرا حقيقت دست نيافتنى است و دين هم امرى نسبى است كه كاملاً مضمونى شخصى دارد و نه تنها حقيقت و محتواى آن دست نيافتنى است و فقط هر كس برداشت خود را از دين دارد، بلكه حقايق متعدد و راههاى فراوان و درست براى وصول به نجات و رستگارى وجود دارد.
چنين نظرى با دين اسلام كه مجموعۀ اصول اعتقادات و فروع عملى و شرعى و اخلاقى است، كاملاً ناسازگار است.[24] با اين وجود اسلام از نوعى تكثر سخن گفته و آن تكثر در مقام عمل؛ یعنی مدارا با كسانى است كه از حقيقت اسلام دور هستند.
به عبارت ديگر مردمى كه به دين اسلام ايمان نياوردهاند، دو گروه مىباشند:
1- گروهى كه اصطلاحاً به جاهل مقصر و كافر معاند معروفند؛ يعنى اسلام به آنها رسيده و آنان به حقانيت آن پى بردهاند، اما با لجاجت و سركشى حاضر به پذيرش حق نيستند. اين گونه افراد كافر معاندند و مستحق عذاب دوزخ مىباشند؛ زيرا حق و حقيقت را شناختهاند و به سوء اختيار خود و با علم و عمد با آن مخالفت مىكنند. چنين گروهى كه مىتوانستند اهل نجات باشند هر چند هم در ظاهر رفتار خوبى داشته باشد، چون حق را پوشانده و با حقيقت، عناد و لجاجت ورزيدهاند راه نجات را بر خود بسته، در نتيجه جايگاه خويش را انتخاب كردهاند.
2- گروهى كه اصطلاحاً به جاهل قاصر معروفند؛ يعنى يا اسلام و پيام آن به آنها نرسيده و يا بسيار ناقص و غير واقعى به آنها عرضه شده است به قسمى كه اسلام را در رديف اديان هند و چين و حداكثر يهوديت و مسيحيت مىپندارند.
روشن است كه اين گروه چه در مناطق دور افتاده زمين زندگى كنند و چه در قاره اروپا و امريكا و به اصطلاح مهد تمدن زندگانى بگذارنند. چون در عدم ايمان خود مقصر نيستند، به عذاب جهنم گرفتار نمىشوند؛ زيرا عذاب، گرفتارى گناهكاران تقصير كار است و كسانى كه پيام اسلام و حقانيت آن به آنها نرسيده يا غير واقعى رسيده است، علم به حقانيت دين اسلام ندارند و در عدم پذيرش، خود مقصر نيستند تا گناهكار محسوب شوند.
متأسفانه چنان تبليغات خلاف بر ضدّ اسلام زياد است كه هر گونه آزادانديشى و حقيقت بينى را از بسيارى از مردم گرفته است به گونهاى كه نمىتواند حق را از باطل تشخيص دهند. واقعيت اين است كه على رغم پيشرفتهاى سريع مادى، انسان معاصر از نظر معنويت پس رفته است و عامل آن نيز استكبار جهانى و رسانههاى تبليغى و هنرى آن است كه با تمام قوا در صدد تغيير و تحريف حقيقتاند. بنابراين مردم بسيارى حتى در مهد تمدن، از اسلام و مكتب حيات بخش اهل بيت (سلام اللَّه عليهم) بى خبر ماندهاند و از آن بدتر، اطلاعات نادرست و غير واقعى از اسلام به آنها داده شده، به گونهاى كه دين رحمت و محبت و عدالت، دين خشونت و ظلم و بی عدالتى معرفى گرديده است.
بنابر نظر اسلام چنين افرادى اگر در دين و آيين خود – آن چه مبتنى بر فطرت است – صادق باشند، مثلاً از دروغ بپرهيزند و به كارهاى خلاف انسانيت تن در ندهند، اهل نجات مىباشند و به رحمت الهى اميدوارند.
اين بحث درباره دانشمندان موحد و خداشناس كه اسلام به آنها درست معرفى نشده و اهل سنت كه حقيقت تشييع براى آنها تبيين نشده است، نيز صادق است.
به طور خلاصه هر كسى كه حقيقت به او نرسيده باشد و او نيز دراين حقيقت مقصر نباشد، مستحق دوزخ نيست، زيرا دوزخ جايگاه گنهكاران است، نه كسانى كه به حقيقت نادان هستند.[25]
اطفال و بهشت و جهنم
در روايات اسلامى نسبت به اطفالى كه از دنيا مىروند، این گونه آمده است:
الف- اگر اطفال از آنِ مؤمنان باشند:
1. در برزخ در خدمت حضرت ابراهيم و ساره (ع) و يا حضرت فاطمه (س) هستند و در آن جا آموزش لازم را مىبينند و تكامل روحى پيدا كرده و به كمال مىرسند.
2. در ذیل تفسير آيه ی 21 سوره ی طور آمده است که: «به پدر و مادر مؤمن خود ملحق شده تا موجب خوشحالى آنان در بهشت شوند».[26]
ب ـ اگر اطفال كفار و منافقان باشند:
1. بعضى از روايات علم اين قضيه را به خداوند ارجاع داده و فرمودهاند: «خداوند مىداند كه آنها چه چيزي انجام مي دادند یا مرتكب چه كاري مي شدند».[27]
2. خداوند به وسيلۀ ملكى آتشى بر مىافروزد و بدانان فرمان مىدهد كه به آتش درآيند گروهى به آتش در آمده و آتش براى آنان سرد و سلامت مىشود، همان گونه كه براى ابراهيم (ع) شد و دستهاى ديگر نمىروند، فقط دستۀ اوّل اهل نجات اند. البته مجانين و كسانى كه در فترت (نبود حجت و پيامبر در فاصلۀ زمانى بين دو پيامبر) بودهاند و حجت بر آنها اتمام نشده است، با آنان در اين حكم شريك اند.[28]
4. بعضى از متكلمان قائل اند كه اطفال كفار و مشركان نه در بهشت هستند و نه در جهنم، بلكه در نقطهاى به نام اعراف اند[29] كه نه عذاب مىشوند و نه متنعم هستند.[30]
[1] (اِنَّ الْمُتَّقينَ فى مَقامٍ اَمينٍ)،دخان، 51.
[2] (لَهُمْ دارُ السَّلامِ عِنْدَ رَبِّهِمْ)، انعام، 128.
[3] (لايَرَوْنَ فيها شَمْسا وَ لازَمْهَريرا)، انسان، 13.
[4] (وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الاَْرْضُ اُعِدَّتْ لِلْمُتَّقينَ)، آل عمران، 133.
[5] (لَاءَمْلَئَنَّ جَهَنَّمَ مِنْكَ وَ مِمَّنْ تَبِعَكَ مِنْهُمْ اَجْمَعينَ)، ص، 85.
[6] (وَ اِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ اَجْمَعينَ)، حجر، 43.
[7] نساء، 10 ؛ توبه، 34 – 35 و… .
[8] ر.ك: حسينی طهرانى، محمد حسين، معادشناسى، ج2، ص 157 – 192.
[9] همان، ص 292- 320؛ تفاسير ذيل آيه 1، اسراء.
[10] بحار الانوار، ج8، ص 287 و 125؛ منقول از: شيخ عباس قمى، منازل الاخرة، ص 129 – 130.
[11] مؤمنون، 10 – 11.
[12] دیلمی ،ارشاد القلوب، ترجمۀ رضایی،ص 178.
[13] سایت مقالات علمی ایران، جعفر سبحانی.
[14] بحار الانوار،ج8، ص 205.
[15] ابراهيم، 24.
[16] ق، 9.
[17] «تبارك الذي جعل في السماء بروجاً و جعل فيها سراجاً و قمرا منيراً» (فرقان، 61)
[18] «يدبّر الامر من السماء الي الارض» (سجده، 5)
[19] ر.ك: معارف قرآن، استاد مصباح يزدي، (انتشارات در راه حق، قم، 1367 ش)، ص 234؛ و ر.ك: پژوهش در اعجاز علمي قرآن، دكتر محمد علي رضايي اصفهاني، انتشارات مبين، رشت، چ 1، 1380، ج 1، ص 134.
[20] «و في السماء رزقكم و ما توعدون» (ذاريات، 22) با اسفاده از سؤال 1756 (سایت: 1851).
[21] نجم، 15.
[23] اصول كافى ج: 1 ص: 25، حديث 22 از كتاب عقل و جهل.
[24] براى بحث تفصيلى درباره پلوراليزم دينى، نگا: فصلنامه كتاب نقد، شماره 4، پائيز 76، تحت عنوان پلوراليزم دينى و تكثرگرايى، به ويژه گفت و گو با دكتر لگنهاوزن تحت عنوان “مفهوم نبوت را خراب نكنيم” و مقاله “آية اللَّه جوادى آملى و پلوراليزم دينى” و نصرى، عبداللَّه، يقين گمشده، انتشارات سروش، مصاحبه با هادى صادقى صص: 319 – 427.
[25] مطهرى استاد شهيد مرتضى، عدل الهى: انتشارات اسلامى، تهران، بخش هشتم صص: 319 – 427 و كتاب نقد همان، مقاله “كافر مسلمان و مسلمان كافر” از “محمد حسن قراملكى”.
[26] بحار الأنوار ج 5 باب 13 ص 290 ، ج 6 ص 229؛ امالى صدوق، ص 269- 271.
[27] “اللّه اعلم بما كانوا عاملين”- “اللّه اعلم بما كانوا فاعلين” رجوع شود به: بحار الأنوار، ج5، ص 288- 297، باب 13.
[28]بحارالانوار، ج6، ص292، ح 14؛ بحارالانوار، ج 5، ص 295، ح 22.
[29] مرحوم علامه طباطبائی به دلائل متعددی قائلند که مراد از رجال اعراف، در آیه ی48 سوره ی اعراف «و نادی اصحاب الاعراف رجالا یعرفونهم بسیماهم» مردم مستضعف نیستند. برای آگاهی بیشتر رجوع شود به: ترجمه ی فارسی الميزان، ج 8، ص154- 156.
[30] بحار الانوار، ج5 ، باب 13ص298.