کپی شد
بنی اسرائیل از زمان حضرت عیسی (علیه السلام) تا پيدايش صهيونيسم
پس از نخستين ويرانى بیت المقدس، یهودیان شوکت و اقتدار پيشينه خود را از دست داده و به اسارت و آوارگى دچار شده بودند و همواره بنابر پيشگويى و نويد پيامبران و کاهنان، ظهور يک مصلح و منجى الهى فاتح را انتظار مىکشيدند؛ تا او بتواند اقتدار و شکوه «قوم خدا» را به دوران درخشان داود و سليمان برگرداند. شخصيت مورد انتظار «ماشِيَح» خوانده مىشد. «ماشِيَح»، لقب پادشاهان بنى اسرائيل بود که بر اساس يک سنت ديرينه، پيامبران بنى اسرائيل در حضور جمع اندکى، روغن بر سر آنان (پادشاهان) مى ماليدند و اين گونه نوعى قداست براى آنان پديد مى آمد و به لقب «ماشِيَح»؛ يعنى مسح شده، ملقب مى شدند. دلهاى بنىاسرائيل از عشق به مسيح موعود لبريز بود و در برابر حاکمان ستمگر، همواره چشم به راه آمدن چنين رهبر رهايى بخشی بودند. نويد آمدن مسيح نجات بخش، در برخى کتب عهد عتيق آمده است. در فرازهايى از کتاب «اشَعْياء نبى»[1] آمده است: «اينک بنده من که او را دستگيرى کردم و برگزيده من که جانم از او خشنود است. من روح خود را بر او مىنهم تا انصاف را براى امت ها صادر سازد. او فرياد نخواهد زد و آواز خود را بلند نخواهد کرد و آن را در کوچه ها نخواهد شنوانيد. نىِ خورده شده را نخواهد شکست و فتيله ضعيف را خاموش نخواهد ساخت تا عدالت را به راستى صادر گرداند».
اما با اين وصف هنگامی که عيساى مسيح (علیه السلام) ظهور کرد؛ دعوت خود را آشکار ساخت؛ اساس تعاليم خويش را بر موعظه و اندرز و پرهيز از خشونت و دشمنى استوار ساخت و همگى را به محبت و دوستى فرا خواند، با مخالفت و اعتراض شديد يهوديان، مواجه شد؛ زيرا آنها چنين مسيحى را انتظار نمىکشيدند و چنين انتظارى هم از او نداشتند. بلکه آنها مسيحى را انتظار مىکشيدند که وقتى آمد، همچون شاهان گذشته بنى اسرائيل، بر تخت شاهى و اريکه قدت سياسى، تکيه زند و اقتدار و سيطره ديرينه آنها را ديگر بار احيا کند. اين بود که آنان به مواعظ، پندها و اندرزهاى حکيمانه و انسان ساز آن پيامبر بزرگ الهى، دل نسپردند، بلکه کاهنان و رؤساى قبايل يهود که شيوه دعوت او و نيز احترام خاصى که به طبقه مستضعف مى گذاشت، را منافى اهداف دنيايى و رياست طلبى خود مى پنداشتند، دامنه اعتراض ها و مخالفت هايشان را تا آن جا بالا بردند که به مهدور الدّم (کسی که ریختن خون او مجاز است) بودن آن حضرت، فتوا داده و حاکم رومى فلسطين را تحريک کردند تا او را به دار بیاویزد. يهوديان، گرچه با حضرت عيساى مسيح کنار نيامده، به دستورهايش عمل نکردند – و حتى او را به عنوان پيامبرى از پيامبران الهى نشناخته و نمى شناسند – ولى پس از آن حضرت، به سزاى اعمال ننگين خويش طىّ سال هاى طولانى رسیدند؛ چون هيچ گاه روى آرامش و امنيت را نديدند و پيوسته ذليل و مغلوب روميان بت پرست و مشرک بوده و به عنوان يک ملت مستعمره، تحت سيطره و حاکميت آنها قرار داشتند. يکى از وقايع شومى که طىّ همين دوران، دامنگير يهوديان شد، هنگامى بود که يکى از فرمانروايان رومى فلسطين بر آن شد تا پرچم قيصر روم را بر فراز معبد اورشليم، نصب کند و عايدات و نذورات معبد را نيز به مصارف ديگر برساند. او در این جریان با مقاومت شديد يهوديان رو به رو شد؛ به همين دلیل در سال 70 ميلادى پسر قيصر روم، شهر اورشليم را محاصره کرد و بعد از چند ماه مقاومت سرسختانه يهوديان، سرانجام آنان را شکست داده، شهر را تصرف کرد. سپس آن را ويران ساخته، معبد اورشليم را نيز طعمه آتش نمود و به کلى منهدم کرد. گروهى از يهوديان را کشت و برخى ديگر را فرارى و تعداد بی شمارى را به اسيرى و غلامى نزد روميان برد. جمع اندکى در خرابه هاى شهر باقى ماندند. 60 سال پس از ويرانى اورشليم، نيز «هادريان»[2] قيصر وقت روم که به فلسطين سفر کرده بود، دستور داد تا آن شهر را از نو بسازند، ولى به جاى معبد يهوديان، پرستش گاه رومى به نام معبد «ژوپيتر»[3] بنا کنند!. يهوديانى که با خوارى و ذلت در کشور خود مانده بودند، همه ساله در روز نهم آو (اوت ميلادى) به پاى ديوارِ ندبه (دیوار به جا مانده از آن معبد عظيم)، گردهم مى آمدند و بر فناى وطن و هلاکت و نابودى قوم خود، اشک حسرت مى ريختند. اين رسم و سنت، همچنان برقرار بوده و هست. به اين ترتيب، آيين قربانى کردن و آداب دينى ديگرِ يهود که در اورشليم اجرا مى شد، پايان پذيرفت. يهوديان هر چند تلاش هاى مذبوحانه زيادى براى اعاده حيثيت ملى و احياى مراسم دينى خويش به عمل آوردند، ولى پيوسته ناکام مى شدند. تا اين که در نتيجه منازعات سالهاى 133- 135 ميلادى اورشليم به عنوان يک شهر جديد رومى و با نام «آلياکاپيتولينا» تجديد بنا گرديد!.[4]
[1]. باب 42، جملات 1- 4.
[2]. پوبلیوس آئلیوس ترایانوس هادریانوس متولد ۲۴ ژانویه ۷۶ میلادی و متوفای ۱۰ ژوئیه ۱۳۸میلادی، امپراتور روم بود. از مهمترین دستاوردهای این امپراتور سرکوب کردن شورش یهودیان و بازگرداندن آرامش و امنیت به امپراتوری روم بود.
[3]. در اساطیر رومی، ژوپیتر یا ژُو یا ژووه، خدای خدایان یا پادشاه خدایان بود. همینطور وی، خدای آسمان و خدای آذرخش های آسمانی (خدای رعد) محسوب می شد. همسان و معادل او در پانتئون خدایان یونان، زئوس بود. او را یوپیتر یا آیوپ پیتر یا دیِزپیتر نیز نامیده اند. همچنین از او با عنوان اپتیموس ماگزیموس به معنای «بهترین و بزرگترین پدرخدا» نیز نام برده اند و او را به عنوان ایزد پشتیبان روم باستان ستوده اند، خدایی که فرمانروایی او بر مبنای قوانین و نظم اجتماعی بنا شده بود.
[4]. به نقل از: سایت کتابخانه مدرسه فقاهت، جمعی از نویسندگان، کتاب: اديان شناسى، ج 1، ص 8.