searchicon

کپی شد

برگشت علیت به تجلی

وحدت وجود (براساس تفسیر دقیق عرفانی) به معنای نگاه عمیق به باطن مخلوقات و برگرداندن خلقت و علیت، به تجلی و ظهور است؛ بنابراین وحدت وجود نه به معنای انکار خلقت است و نه به معنای معدوم انگاشتن مخلوقات، بلکه براساس هستی شناسی و جهان بینی عرفانی نمی توان برای حضرت حق مقطعی را بدون ظهور و تجلی فرض کرد، مگر به لحاظ مرتبۀ ذات یعنی در مرتبۀ ذات هیچ موجودی حضور ندارد.

براساس حکمت متعالیه علیت به تجلی برگشت می کند؛ البته مسئلۀ برگشت علیت به تجلی تمام مسائل فلسفی را تحت الشعاع قرار داده به گونه ای که صدر المتألهين هنگامي كه عليت را به تشأن، تجلي و ظهور برگرداند اعلام كرد با اين كشف جديد فلسفه به كمال خود رسيد.[1] بنابراین باید گفت: با این کشف عرفان نیز به آسانی برای خرد بشری قابل فهم گردید.

در بیان و توضیح نحوه بازگشت علیت به تشأن و تجلی[2] از کلام استاد آیت الله جوادی آملی (دام ظله) مدد می گیریم؛ ایشان می گویند: با طرح مسئلۀ اصالت وجود و تبعی بودن ماهیت معلوم می شود آنچه از ناحیه مبدأ صادر می شود همان وجود اشیا است؛ یعنی ماهیت نمی تواند از مبدأ استفاده كند، لذا از معلولیت خارج شده و متعلق جعل واقع نمی گردد.

با اعتباری بودن ماهیت این حقیقت نیز معلوم می گردد كه ملاك مجعولیت و معلولیت هرگز امكان ذاتی ماهیت نبوده؛ چون ماهیت تابع وجود است و امكان ماهوی كه وصف ماهیت است قهرا بعد از وجود خواهد بود و چیزی كه تابع وجود است، نمی توانند علت برای وصف چیزی شود كه مقدم بر آن است… .

بنابراین برای شناخت علت احتیاج معلول باید به كاوش در وجود و هستی اشیا و اوصاف آن پرداخت و این راهی است كه امكان ماهوی را تبدیل به امكان فقری می نماید و از طریق تدقیق در معلول نیز مستقیماً می توان به آن راه یافت.

توضیح آن كه معلول و مجعول واقعی هرگز نمی تواند چیزی باشد كه در مقام ذات نسبت به وجود و عدم علی السویه است و در اثر ارتباط به مبدأ فاعلی وجوب غیری پیدا كرده و صفت مجعولیت را می پذیرد؛ زیرا لازمۀ چیزی كه در مقام ذات دارای امكان ذاتی است و از غیر خود صفت معلولیت و مجعولیت را می پذیرد، این است كه در مقام ذات مستقل بوده و معلول نباشد، پس معلول واقعی آن است كه در مقام ذات هیچ گونه استقلالی نداشته باشد و عین ربط و فقر و نیاز و احتیاج به علت باشد اگر چیزی ذاتی داشته باشد و معلولیت وصف او باشد نه عین ذات او، معلوم می شود در مقام ذات مجعول نبوده و مستقل است.

پس باید وصف معلولیت همۀ منطقۀ ذات معلول را پر كند تا ذات معلول، چیزی جز معلولیت و مجعولیت نباشد.

بدین گونه نیاز و فقر در متن هستی معلول راه پیدا كند چنان كه دو صفت برای معلول واحد نمی توان تصور كرد، كه یكی امكان بالذات و دیگری وجوب بالغیر باشد، بلكه آنچه برای معلول می ماند همان وجوب بالغیر است كه عین الربط است، قهراً معلول هیچ گونه ذات ندارد تا به امكان متصف شود، بلكه ربطِ صرف است و این همان امكان فقری است كه از فرق كثرت ماهوی و طرد امكان ذاتی برای هستی معلول ثابت شد. تا این جا محدوده تشكیك وجود است.

ولی با تأمل بیشتر در ربط بودن معلول روشن می شود اسناد هستی به معلولی كه فقر محض و ربط صرف است چیزی جز مجاز نیست؛ زیرا اگر چیزی ربط بودن در ذات آن اخذ شده باشد، بدین معنا است كه از خود هیچ ذاتی ندارد، چون خصیصه ربط، عین ارتباط با مستقل بودن و نداشتن ذات است. بدین ترتیب برای معلول هیچ ذاتی نمی ماند، مگر آن كه ذات مستقلی را كه واجب است نشان دهد، چنان كه با غفلت از آن مستقل، هرگز ادراك معلول كه عین ربط است حاصل نمی شود.

بدین گونه دانسته می شود نسبت هستی و كمالات آن به معلول هایی كه در آغاز امر موجود های امكانی خوانده می شوند نسبتی حقیقی نبوده است، تنها مصحّحی كه برای این نسبت باقی مانده همان مجازی بودن است. با نفی اسناد حقیقی وجود از معلول بساط هر گونه كثرت حقیقی اعم از كثرت تباینی و كثرت تشكیكی وجودها برچیده می شود و وحدت شخصی وجود كه مدعای اهل عرفان است ثابت می شود.[3]


[1] . الأسفارالأربعة، ج‏2، صص 291 تا 294.

[2] . البته سخن استاد در اثبات وحدت شخصي وجود است ولي همان گونه كه در بيان ايشان آمده اثبات وحدت شخصي وجود از مسير برگشت عليت به تجلي عبور مي كند.

[3] . تحرير تمهيد القواعد، صص767 تا 769  با كمي تلخيص و تصرف.