کپی شد
برهان نظم
براهين و راههايى كه براى شناخت و اثبات وجود خداوند متعال اقامه و ارايه شده است، متعدد بوده و در آنها از روشهاى متفاوتى استفاده گرديده است. در يك دسته بندى كلى، اين براهين را از جهت روش مىتوان به سه دسته تقسيم نمود: راه روانى يا فطرى، راه علمى و شبه فلسفى، راه فلسفى.
برهان نظم را به عنوان يكى از اقسام راه علمى و شبه فلسفى مىتوان تلقى نمود.[1]
قبل از بيان و شرح برهان نظم، توجه به اين مطلب ضرورى است كه براهين و راههاى اثبات خداوند از جهت صحيح و كامل بودن و يا معيوب و فاسد بودن، ارزش و محدودهاى هر يك از آنها در اثبات مطلوب ، ميزان پاسخ گويى به شبهات و اشكالات و انتقاداتى كه بر هر يك وارد شده است، و ميزان استفاده از مقدمات حسّى و تجربى، و حتى از جهت بيان و تقريرى كه از هر يك از آنان ارايه گرديده است، در يك سطح و مستوا نمىباشند، و در نظر گرفتن اين مطلب، مانع بسيارى از مغالطههاى رهزن خواهد بود.[2]
از اين رو، براهينى را كه براى اثبات خداوند، اقامه مىشود، از جهت صحت و فساد و كمال و نقص و شرايط افاده يقين، به سه گروه مىتوان تفكيك كرد:
أ. براهينى كه معيوب بوده و از درون فاسد و پوسيده مىباشند و فاقد شرايط افاده يقين مىباشند. در حقيقت اين گونه از براهين، برهان نيستند.
ب. براهينى كه معيوب و فاسد نمىباشند، ولى ناقص بوده و توانايى اثبات واجب الوجود را به نحو تمام ندارند. نهايت كارآيى اين براهين اثبات وصفى از اوصاف و اسمى از اسماى الاهى مىباشد و براى اين كه بتوانند وجود واجب (خداوند) را اثبات نمايند نيازمند تكيه بر ديگر براهين مىباشند. و برهان نظم، از اين گونه برهانها مىباشد.
ج. براهينى كه صحيح و كامل بوده و مطلوب خويش را كه اثبات واجب تعالى مىباشد، به خوبى محقق مىسازند.[3]
برهان نظم: يكى از اقسام راه علمى (حسّى) و شبه فلسفى شناخت خداوند، برهان نظم مىباشد. در اين برهان از مقدمهاى كه حسّى و تجربى است استفاده مىشود بدين معنا كه از راه مطالعه حسى و تجربى واقعيات و مخلوقات خارجى طبيعى و مشاهده آثار و آيات الهى و به كارگيرى آن در استدلال برهانى، به نتيجه و مطلوب دست مىيابيم؛ از اين روى است كه برهان نظم، استدلال حسّى و تجربى محض نمىباشد و پاى عقل و مقدّمه عقلى در ميان خواهد بود.[4]
بررسى برهان نظم كه به تعبير بعضى از بزرگان، مشهورترين و معروفترين و عمومىترين دليلى است كه الاهيون بر وجود خداوند اقامه نمودهاند![5] همان دليل و مسأله نظام موجودات (نظام متقن) است كه، استفاده از آيه كريمۀ “صنع اللَّه الذى اتقن كل شى”[6] مىتوان با نام “اتقان صنع” از آن ياد كرد. برهان نظم، رابطه نزديكى با مسئله “حكمت الاهى” دارد كه پرداختن به آن مجال ديگرى را مىطلبد.[7] گرچه مىتوان گفت حكما و فلاسفه اسلامى از برهان نظم براى اثبات “ذات واجب” به دليل محدوديتى كه اين برهان در ذات خود دارد، استفاده ننمودهاند.[8]
برهان نظم را به صورتهاى گوناگون مىتوان اقامه نمود، لكن همان گونه كه قبلاً اشاره شد، هر نتيجهاى كه به دست آيد، متكى بر دو مقدمه است كه يكى تجربى و ديگرى عقلى است.[9] و مقدمه عقلى، كه همان كبراى قياس است (هر نظم نيازمند به ناظم است) بدون اعتماد به يك قياسى كه از حركت، حدوث و يا امكان استفاده كرده باشد، نتيجه نمىدهد، مانند اين كه گفته شود: نظم واقعيتى حادث و يا ممكن است و هر حادث و يا ممكن نيازمند به مبدئى محدث و يا واجب است، پس نظم نيز داراى مبدئى محدث و يا واجب است.
البته، اين مبدأ چون نظم از او صادر مىشود، “ناظم” نيز ناميده خواهد شد، بنابراين مىتوان گفت، برهان نظم در هر محدودهاى كه بخواهد نتيجه دهد، نيازمند به برهان ديگرى بوده و هرگز يك برهان مستقل نمىتوان محسوب شود.[10]
از سوى ديگر، به دليل اين كه برهان نظم به كمك يكى از براهين ديگر، مبدأ ناظم را اثبات مىنمايد، و چون فعلى كه از ناظم صادر مىشود (نظم) عالمانه است، صفت علم را براى ناظم نيز مىتوان اثبات كرد.[11]
صورت كلى برهان نظم را مىتوان چنين بيان داشت: نظم موجود است، يعنى جهان منظوم (داراى نظم) است، و هر منظوم ناظمى دارد، پس جهان ناظم دارد.[12]
معرفى برهان نظم نيازمند به چند امر مىباشد:
1. تعريف نظم (چيستى نظم)
2. اقسام نظم
3. اثبات وجود نظم
4. دليل و چرايى نظم.[13]
تعريف نظم: چنان كه در بخش بعدى، بيان خواهد شد، نظم نوعى ربط وجودى ميان اشيا مىباشد و آن چه كه نظم را محقق مىسازد، همان وجود و ربط وجودى است، و ربط وجودى در نظم تكوينى حاصل مىگردد، از اين رو مىتوان به وضعيتى كه از “گردآمدن و همكارى و هماهنگى اجزاى متفاوت يك مجموعه محدود و يا مجموع هستى و يا از مسانخت فعل با فاعل و يا از ارتباط ضرورى فعل با غايت” به دست مىآيد، تعريف نمود.[14] هرچند كه در هر يك از انواع ربط وجودى، نظم مخصوص به همان نوع، وجود خواهد داشت.
اقسام نظم: از اين رو كه آنچه در ابتداى برخورد با واژه نظم در اذهان ظهور مىكند، يك امر قياسى و نسبى است (كه از سنجش دو يا چند چيز به هم در شرايط خاص به دست مىآيد) و قياس و سنجش، گاهى اعتبارى است و گاهى صناعى و گاهى طبيعى و تكوينى. نظم هم به اعتبارى و صناعى و تكوينى (و طبيعى) تقسيم مىگردد. “نظم اعتبارى كه از اعتبار و قرارداد اعتباركنندگان حاصل مىشود و در حالات گوناگون متفاوت خواهد بود، مانند نظم صف سربازان و يا صف نمازگزاران. “نظم صناعى” كه بر اساس قانون صنعت و حرفه خاصى، تهيه و اعمال مىشود، مانند نظم راديو، ساعت و… . “نظم طبيعى و تكوينى” كه در مدار تكوين و حقيقت، يافت مىشود و از مقايسه و سنجش موجودات خارجى و عينى به دست مىآيد، حكم خاص خود را خواهد داشت.
محل بحث در برهان نظم، نظم طبيعى و تكوينى است نه اعتبارى و يا نوع صناعى آن، هرچند از اين نوع (صناعى) براى تأييد ذهن متعلم استمداد[15] و در قياس تمثيلى كمك گرفته شود؛ مثلاً وقتى انسان در جزيرهاى ساعتى را مشاهده مىكند، نظم صناعى ساعت بيننده را به ناظم و سازنده آن راهنمايى مىنمايد و در تمثيل، از مشابهت نظم تكوينى با نظم صناعى بر وجود ناظم نسبت به نظم تكوينى استدلال مىشود.[16]
اقسام نظم طبيعى و تكوينى: ربط وجودى (در طبيعت و تكوين) كه به همراه خود، نظم طبيعى و تكوينى را محقق مىسازد، سه قسم است؛ زيرا ربط وجودى فقط در مدار علت و معلول است و امورى كه با هم پيوند علّى و معلولى ندارند، هيچ گونه نظمى براى آنها نسبت به هم نخواهد بود و ربط علت و معلول از سه حال بيرون نيست:
1. ربط علت فاعلى
2. ربط علت غائی
3. ربط علت قوام (داخلى).
قسم نخست كه ربط علت فاعلى با معلول است، “نظم” آن عبارت از “لزوم سنخيت خاص هر فعل با فاعل” مىباشد. “كلّ يعمل على شاكلته” و گرنه هر اثر از هر مؤثرى متوقع خواهد بود و هر مؤثرى مىتواند داراى هر اثرى باشد، كه اين امر، همان تصادف و انكار قانون عليت و معلوليت مىباشد.
قسم دوم كه ربط علت غائى با معلول است، “نظم” آن نيز عبارت از “لزوم ربط تكاملى مخصوص هر موجود غير واجب با هدف معين” مىباشد، و گرنه چيزى به هر سمت و سويى گرايش خواهد داشت و پايان و معاد هر موجودى، هر چيز ديگرى خواهد بود و اين ناهماهنگى غايى، نظير ناهماهنگى فاعلى، سبب هرج و مرج است.
قسم سوم كه ربط داخلى اجزاى يك شىء است، مخصوص چيزى است كه داراى ماده و صورت، جنس و فصل و يا عناصر و ذرّات متعدد باشد و چيزى كه بسيط خارجى است، نظم داخلى به لحاظ خارج براى او تصور نمىشود. گرچه نظم داخلى به لحاظ ذهن در اثر تركيب از جنس و فصل و مانند آن، براى او معقول مىباشد. و چيزى كه بسيط ذهنى است، همان طور كه نظم داخلى به لحاظ خارج براى او متصور نيست، نظم داخلى به لحاظ ذهن هم براى او معقول نخواهد بود.[17]
نظم درونى و داخلى، خود به دوگونه مىتواند باشد: نظمى كه از “هماهنگى درونى عناصر يك نظام و مجموعه محدود” حاصل مىشود و نظمى كه از “هماهنگى عناصر هستى در مجموع هستى” به دست مىآيد.[18]
البته، اين گونه نظمها منحصر در اقسام ياد شده نبوده و از حصر عقلى برخوردار نيستند و ممكن است اقسام ديگرى هم بر آنها اضافه گردد. نيز برخى از اقسام ذكر شده مىتوانند متداخل باشند.[19]
به بيان ديگر، چهار نوع نظم وجود دارد:
أ. هماهنگى درونى عناصر يك نظام محدود.
ب. هماهنگى عناصر هستى در مجموع هستى.
ج. هماهنگى و مسانخت فعل با فاعل.
د. هماهنگى و ارتباط ضرورى هر فعل با غايت مختص به همان فعل در سلسله علل غايى.
تفاوت نتيجه در هر يك از نظمها: نظم وقتى از نظر به “هماهنگى درونى عناصر يك نظام محدود” يا “هماهنگى عناصر هستى در مجموع هستى” به دست مىآيد، غير از نظمى است كه در نتيجه “مسانخت فعل با فاعل” در سلسله علل فاعلى و يا از “ارتباط ضرورى هر فعل با غايت مختص به همان فعل” در سلسله علل غايى وجود دارد. برهانى كه با استفاده از هماهنگى عناصر يك نظام شكل مىگيرد در صورت تماميت، به غايت بالذات كه همان فاعل نخست است راه نمىبرد و فقط مبدأ و علتّى را اثبات مىكند كه عهده دار هماهنگى معيّن بوده و نسبت به آن آگاه است و چنين فاعلى مىتواند يك امر ممكن، حادث و يا متحرك باشد. حتى اگر نظم عمومى مجموع هستى، مدار استدلال قرار گيرد، ناظم آن مىتواند يك موجود مجرد عالم و قدير كه خارج از مجموع هماهنگ است، باشد و در عين حال واجب نباشد، آن گاه براى تتميم برهان نظم و اثبات واجب بايد از برهان امكان استفاده كرد.[20]
آن چه در برهان نظم، محور بحث است، همان (هماهنگى و) نظم داخلى و نظم غايى است[21] و بيشتر، همان “هماهنگى” مراد است كه در افعال و رفتار عناصر و اعضاى مختلف يك مجموعه در تحصيل غرض واحد مشهود است و اين غرض به گونهاى است كه در محدوده فعل و رفتار هيچ يک از عناصر و اعضا به تنهايى قرار نمىگيرد؛ مانند نظم صناعى تعيين وقت و زمان به وساطت رفتار هماهنگ اجزاى ساعت و يا حتى تأمين لذت و نشاط بينندگان در تركيب رنگهايى كه در يك تابلو به نمايش گذارده شدهاند. و شايد كسانى كه تكرار افعالى مشابه را از فاعلهاى مشابه و همانند، مقدمه (صغرا) برهان نظم قرار دادهاند يكسانى و هماهنگى فعل با فاعل را در نظام علّى جهان نيز بر همين قياس تحليل نمودهاند.[22]
اثبات وجود نظم (هستى نظم): بعد از بيان تعريف و اقسام نظم، مىبايست وجود نظم ثابت شود؛ زيرا همان گونه كه قبلاً اشاره شد، مقدمه اول برهان نظم (صغرا) وجود نظم (تكوينى، نه نظم اعتبارى و صناعى) مىباشد.[23]
مدار و متعلق نظم تكوينى گاه موجودات مادى و طبيعىاند و گاه موجودات عالم مثال (مجردات مثالى) و زمانى هم موجودات عالم عقل (مجردات عقلى).[24]
آن چه در نزد ارايه كنندگان برهان نظم، و نيز منتقدان آن مطرح است[25] همان نظم طبيعى موجودات مادى است كه علوم تجربى عهدهدار اثبات آن مىباشند.
البته با توجه به تعريف و تحليل نظم كه نوعى پيوند ضرورى و ربط لزومى دو يا چند چيز است، مقدمه برهان نظم (صغرا) مقدمهاى “تجربى” است نه “حسّى”، زيرا حداكثر بهرهاى كه حس از مشاهده امور طبيعى دارد، ادراك اشيايى است كه در كنار هم و متعاقبت يا متداخل يک ديگر قرار دارند. و نظم (پيوند ضرورى و ربط لزومى) از راه احساس به دست نمىآيد.[26]
در برهان نظم اگر نظر به وجود نظم در بخشى از طبيعت باشد، نتيجهاى كه با ضميمه نمودن كبراى برهان (هر نظمى، ناظم دارد)، به دست مىآيد اثبات نظم در همان محدوده خواهد بود و اگر نگاه به تمام جهان طبيعت باشد، باز نتيجه در محدوده همان جهان طبيعت خواهد بود كه وجود مدبر و ناظم براى جهان طبيعت مىباشد و چون از راه مشاهده و حس و تجربه به بخشى از جهان طبيعت مىتوان دست رسى يافت مشكل خاصى در سر راه نخواهد بود.[27]
لكن اگر كسى به دنبال اثبات نظم در مجموعه هستى (جهان طبيعت، جهان مثال و جهان عقل) باشد، جز با برهان عقلى ممكن نيست.[28]
با برهان “لِم”،[29] يعنى از طريق نظر به مبادى عاليه و به وساطت اوصاف و اسماى الهى، نه تنها مىتوان نظم طبيعت و يا نظم كلى عالم، بلكه مىتوان احسن بودن نظام موجود را نيز اثبات كرد.
البته كسى كه از راه برهان “لم” براى اثبات نظم و هماهنگى و يا احسن بودن نظام استدلال مىكند، قبل از پى بردن به اصل نظام به وجود مبدأ آگاهى پيدا كرده است.[30]
دليل و چرايى نظم (علت نظم): اين كه چرا در عالم (در بخشى از طبيعت يا در تمام جهان طبيعت يا در مجموعه هستى) نظم وجود دارد، همان بحث از كبراى قياس است كه با كدام علت فاعلى، نظم وجود دارد. اگر براى نظم موجود، ناظم و مبدأى فاعلى وجود نداشته باشد و در اثر تصادف پديد آمده باشد، مقدمه دوم استدلال (كبرا) كه هر نظمى، ناظمى دارد، صحيح نخواهد بود؛ زيرا در غير اين صورت فرقى ميان اين كه تمام نظمها بدون ناظم پديد آمده باشند و يا برخى بر اثر تصادف و برخى ديگر به وسيله ناظم، نخواهد بود.[31]
مراد از ناظم، موجود مشخص خارجى و عينى است كه سبب به وجود آمدن نظم و هماهنگى مخصوص در نظام داخلى يا غايى موجودات طبيعى مىباشد و وجود آن براى تحقق اين نظم ضرورى است. از اين رو بايد احتمال تصادف به طور كامل منتفى گردد.[32]
استفاده از برهان نظم در قرآن: با چشم پوشى از محدوديتهايى كه در برهان نظم وجود دارد و به برخى از آنان اشاره گرديد، استفاده از اين برهان در برابر كسانى كه نظم را در بخشى از طبيعت و يا در كل جهان مىپذيرند و به ذات واجب و به خالقيت و توحيد ذاتى باور دارند، مفيد است.
هر موجود ممكن، آيه و نشانهاى از خداوند است. قرآن مجيد آفرينش آسمانها و زمين، نفوس و ابدان، ذى روح و غير ذى روح را نشانه خداوند مىداند و از همه آنها به عنوان آيه ياد مىنمايد و موجودهاى منظم، از جهات گوناگون، آيت و نشانهاى از مبدأ هستى بخش مىباشند.[33]
نظم زمان از جهت شب و روز و ايلاج يكى در ديگرى در فصول مختلف يا در فصل واحد، در اماكن متفاوت و يا نظم زمين از جهت تأمين آرامش آن توسط كوهها و … از ديگر نمونههاى نظم موجود در جهان طبيعت مىباشند كه ذكر تمام موارد، سبب طولانى شدن نوشتار مىگردد.[34]
از اين رو در قرآن كريم برهان نظم به شيوهاى خاص در خطاب با مشركان به كار رفته است.[35]
قرآن كريم در برابر اين گروه كه به توحيد خالق و وقوع اصل تدبير در مخلوقات قايل مىباشند، لكن مدبر و ناظم آنها را ارباب انواع و شفيعانى مىدانند كه واسطه بين خدا و خلق هستند به جدال احسن مىپردازد.[36]
آفرينش همه تنبيه خداوند دل است دل ندارد كه ندارد به خداوند اقرار
اين همه نقش عجب بر در و ديوار وجود هر كه فكرت نكند نقش بود بر ديوار[37]
در پايان، به نمونههايى از آيات و روايات اشاره مىگردد كه متذكر آيتها و نشانههاى خداوند و ناظم جهان هستى مىباشد.[38]
“و من آياته خلق السماوات و الارض و…” يا “من آياته ان يرسل الرياح مبشرات…” يا “ا فلا ينظرون الى الابل كيف خلقت و…”.
در كلمات اميرمؤمنان على (ع) نيز اشارات فراوانى به نظم و شگفتى مخلوقات الاهى شده است كه با مطالعه نهج البلاغه مىتوان از اين چشمه زلال، سيراب شد.[39]
امام صادق (ع) در سخنان خود به نظم و هماهنگى جهان اشاره نموده، فرمود: ” فَلَمَّا رَأَيْنَا الْخَلْقَ مُنْتَظِماً وَ الْفَلَكَ جَارِياً وَ التَّدْبِيرَ وَاحِداً وَ اللَّيْلَ وَ النَّهَارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ دَلَّ صِحَّةُ الْأَمْرِ وَ التَّدْبِيرِ وَ ائْتِلَافُ الْأَمْرِ عَلَى أَنَّ الْمُدَبِّرَ وَاحِد”[40] كه منظم بودن جهان آفرينش و پشت سر هم قرار گرفتن شب و روز، حركت منظم خورشيد و ماه ما را به اين موضوع رهبرى مىكند كه ناظم و مدبر جهان يكى است. و نيز هنگامى كه “هشام بن حكم” از حضرت دليل بر يگانگى خدا مىخواهد، حضرت مىفرمايد: “اتصال التدبير و تمام الصنع”[41] به هم پيوستگى و دوام نظام هستى و تماميت آفرينش، گواه بر يگانگى او است.
[1]. ر.ك: مطهرى، مرتضى، توحيد، ص 31 و 58؛ روش رئاليسم، ج 5، ص 34؛ مصباح، محمد تقى، آموزش فلسفه، ج 2، ص 367 – 365.
[2]. جوادى آملى، عبداللَّه، تبيين براهين اثبات خدا، ص 23 و 22.
[3]. همان.
[4]. مصباح يزدى، آموزش فلسفه، ج 2، ص 366؛ الهيات؛ سبحانى، جعفر، ص 56 و 57؛ جوادى آملى، عبداللَّه، تبيين براهين اثبات خدا، ص 32 و 231.
[5]. مجموعه آثار شهيد مطهرى، ج 8؛ درسهاى الهيات شفا، ص 454؛ روش رئاليسم، ج 5، ص 40.
[6]. نمل، 88.
[7]. ر.ك: مجموعهى آثار، ج 8، ص 454؛ اسفار، ج 7، ص 94 – 56 و 95 و 101 و 106 و 188؛ آموزش فلسفه، ج 2، ص 423 و 424؛ الهيات، جعفر سبحانى، ص 227؛ الميزان، ج 4، ص 269؛ مفاتيح الغيب، ج 1، ص 352 – 350؛ تبيين براهين اثبات خدا، جوادى آملى، عبداللَّه، ص 42 و 41 و 233.
[8]. جوادى آملى، عبداللَّه تبيين براهين اثبات خدا، ص 42 و 227.
[9]. همان، ص 22 و 231؛ سبحانى، جعفر، الهيات، ص 57 و 56.
[10]. جوادى آملى، عبداللَّه، تبيين براهين اثبات خدا، ص 231.
[11]. همان، ص 232.
[12]. همان، ص 39 و 40.
[13]. همان؛ مرتضى مطهرى، توحيد، ص 61 و 60.
[14]. ر.ك: تبيين براهين اثبات خدا، ص 30 – 29 و 230 – 228.
[15]. همان، ص 29.
[16]. همان، ص 228.
[17]. همان، ص 33.
[18]. همان، ص 230.
[19]. همان، ص 228.
[20]. همان، ص 230.
[21]. همان، ص 32؛ سخن در رابطه نظم على (مسانخت فعل با فاعل) و نظم غايى (ارتباط ضرورى هر فعل با عليت) نيازمند مجال ديگرى است و از حوصله فعلى بحث خارج است. ر.ك: تبيين براهين اثبات خدا، ص 229 و 228.
[22]. همان، ص 230.
[23]. همان، ص 32 و 228.
[24]. همان، ص 32.
[25]. اشكالات و شبهات گوناگونى پيرامون برهان نظم مطرح گرديده است كه با مطالبى كه بيان شد بسيارى از آنان برطرف شده، به ويژه اين كه سخن در اين باره مجال ديگرى را مىطلبد. ر.ك: مطهرى، مرتضى، مجموعه آثار، ج 8، ص 486 – 454؛ جوادى آملى، عبداللَّه، تبيين براهين اثبات خدا، برهان نظم؛ سبحانى، جعفر، الهيات، ج 1، ص 59 – 55 و… .
[26]. تبيين براهين اثبات خدا، ص 33.
[27]. همان، ص 233.
[28]. همان، ص 35 و 233.
[29]. براى اطلاع از اقسام برهان، به كتابهاى منطق، بخش صناعات خمس، سنعت برهان مراجعه شود.
[30]. تبيين براهين اثبات خدا، ص 233.
[31]. همان، ص 37 – 36.
[32]. همان، ص 37.
[33]. همان، ص 43.
[34]. ر.ك: مصباح يزدى، محمد تقى، معارف قرآن، ج 1 – 3، ص 317 – 225؛ مطهرى، مرتضى، روش رئاليسم، ج 5، ص 48 – 39 و توحيد، ص 153 – 44؛ صدر، رضا، نشانههايى از او؛ نجفى خردمند، احمد، هستى بخش جهان و… .
[35]. “لئن سالتهم من خلق السماوات والارض ليقولن اللَّه” (لقمان، 25).
[36]. تبيين براهين اثبات خدا، ص 238.
[37]. سعدى
[38]. روم، 25 – 22 و 46؛ لقمان، 31؛ فصلت، 37؛ شورى، 29؛ غاشيه، 21 – 17 و… .
[39]. نهج البلاغه، صبحى صالح، خطبههاى: 1، 83، 91، 155، 165، 182، 185، 186، 211، … .
[40]. صدوق، توحيد، ص 244.
[41]. صدوق، توحيد، ص 250.