searchicon

کپی شد

برهان اخلاقی

فیلسوف برجسته آلمانی؛ ایمانوئل کانت، براهینی را که از راه «عقل نظری» به اثبات وجود خدا می پردازند؛ همچون برهان هستی شناختی و کیهان شناختی، ناتمام می شمارد و به نقد آنها می پردازد. با این همه، وی بر این باور است که بر اساس «عقل عملی» و به عنوان پیش فرض احکام اخلاقی، باید وجود خدا را پذیرفت.[1] او معتقد است: «اگر انسان معتقد به خدا نباشد، نمی تواند پایبند به اخلاق باشد».[2]

وی می گوید: «باید تلاش کنیم که خیر اعلا را اشاعه دهیم و بنابراین، اشاعه آن باید ممکن باشد. پس وجود علت کل عالم طبیعت نیز جدا از ماهیت آن و صرف نظر از محتوای اصل این ارتباط؛ یعنی هماهنگی دقیق سعادت با اخلاق، مسلم فرض شده است… بنابراین، خیر اعلا تنها با فرض موجود متعالی که دارای علیتی همراه با خصلت اخلاقی باشد در جهان ممکن است… اکنون این وظیفه برای ما در نظر گرفته شده است که خیر اعلا را اشاعه دهیم، در نتیجه، این کار نه صرفا امری جایز، بلکه ضرورتی مرتبط با وظیفه به عنوان شرط لازم است که ما باید خیر اعلا را از قبل فرض کنیم و این تنها به شرط وجود خدا امکان پذیر است. این امر به ناچار فرض وجود خدا را با وظیفه ارتباط می دهد، یعنی از نظر اخلاقی، فرض وجود خدا ضرورت دارد».[3]

برهان اخلاقی کانت را می توان به قرار زیر تقریر کرد:

– ما مکلفیم (از ما خواسته اند) که خیر اعلا را تحقق بخشیم.

– خواستن توانستن است یا تکلیف، فرع بر توانایی است.

– تحقق خیر اعلا توسط انسان در این عالم امکان پذیر نیست.

– پس باید موجودی باشد که خیر اعلا را تحقق بخشد.

– آن موجود همان خداوند ادیان است.

مقدمه نخست روشن است: انسان ها با وجود تمام تفاوت ها در این که درباره تحقق خیر، احساس تکلیف می کنند، مشترک اند. انسان ها نه تنها دوست دارند که اعمال نیک را انجام دهند، بلکه دوست دارند نیکوکار باشند.

بر اساس مقدمه دوم، تنها زمانی چیزی از ما می خواهند که توانایی انجام آن را داشته باشیم. به بیان اصولی ها: «تکلیف بمالایطاق» جایز نیست.

مقدمه سوم کانت، تجربی و مبتنی بر مشاهدات است، وقتی به مطالعه انسان می پردازیم، می بینیم که او متشکل از خواسته های متفاوت و گاه متعارض است. انسان تنها خواسته های ارزش مدار ندارد. او مجموعه ای از خواسته های خوب و بد یا خیرخواهانه و شرطلبانه است. اگر انگیزه ای، انسان را به نیکوکاری می کشاند، انگیزه هایی نیز هستند که او را به راه اعمال زشت و ناپسند رهنمون می شوند. بنابراین، کشش ها و انگیزه های انسان در نبرد و کشاکش همیشگی هستند. در چنین شرایطی به گمان کسانی؛ مثل کانت، بسیار نابخردانه و نادرست است که از انسان بخواهیم از میان تمام انگیزه ها و کشش هایی که در او هست، تنها گرایش به کمال و سعادت و پیوستن به خیر برتر را در خود به تکامل رساند و دیگر انگیزه ها را نادیده انگارد. بنابراین اینجا و اکنون، تحقق خیر برتر از سوی انسانی که مجمع کشش ها و آرزوهای متعارض است، امکان پذیر نیست.

با پذیرش این مقدمات می توان به آسانی نتیجه گرفت: موجودی که ادیان، وی را خدا می نامند وجود دارد؛ زیرا وقتی تکلیف وجود داشته باشد و هر تکلیفی در بردارنده وجود توانایی بر انجام آن باشد و انجام تکالیف از سوی مکلف وجود نداشته باشد، باید موجود دیگری باشد که آن تکلیف (تحقق خیر اعلا) را به جای آورد. آن موجود دیگر همان چیزی است که ادیان او را «خداوند» می نامند. [4]

نقدهای برهان اخلاقی کانت[5]

الف. برهان اخلاقی کانت، خود متناقض است؛ زیرا از سویی فرض می گیرد که انسان باید خیراعلا را تحقق بخشد و از سوی دیگر می گوید انسان نمی تواند آن را تحقق بخشد؛ از این رو، باید خدایی باشد که این مهم را انجام دهد.

ب. مهم ترین اشکال آن است که این رویکرد مبتنی بر این است که گزاره های اخلاقی مشترک است و تمام انسان ها به گونه ای آن را قبول دارند، در حالی که این مطلب به گمان گروهی[6] قابل اثبات نیست؛ زیرا اثبات یک مطلب یا به شیوه استقرا است و یا به برهان. شیوه استقرا در صورتی یقین آور است که تام باشد؛ -زیرا استقرای ناقص یقین آور نیست و در علوم نظری کاربرد چندانی ندارد- و ما هرگز درباره احساس همه افراد جهان، استقرای تام نمی توانیم داشته باشیم. قضایایی نیز که در برهان مورد استفاده قرار می گیرند باید رابطه موضوع و محمول آنها، ضروری باشد، در حالی که قضایای اخلاقی این گونه نیستند.

کسی که برهان اخلاقی بر اثبات وجود خدا اقامه می کند، ناگزیر باید به گونه ای یقینی آن را مبرهن کند؛ زیرا در مسایل فلسفی چیزی کمتر از یقین راهگشا نیست. علوم طبیعی؛ مانند پزشکی، با آگاهی های ظنی نیز می توانند مورد استفاده قرار گیرند؛ زیرا تحصیل یقین در آنها دشوار است. علوم ریاضی نیز در مواردی که به مبادی طبیعی اعتماد می کنند و یا در مورد امور طبیعی به کار برده می شوند با دشواری های مربوط به این علوم، دست به گریبانند و در نتیجه اقتدار علمی و قدرت برهانی خود را از دست می دهند.

شناخت خداوند به عنوان یک واقعیتی که پایگاه ایمان و جایگاه اعتقادی حقیقی باشد، هرگز نمی تواند متکی بر معرفتی صرفا کاربردی که فاقد اعتبار جهان شناختی می باشد و یا مبتنی بر آگاهی ظنی، باشد؛ زیرا ظن در این میدان کاربردی ندارد و به چیزی از حق غنا نمی بخشد و کفایت از حق نمی کند.[7]

ج. هر خواستنی، توانستن نیست. خواستن اگر از مولای حکیم در شرایطی مناسب باشد، بی گمان توانستن را در بردارد؛ زیرا بنا بر فرض مولا حکیم است و متصور نیست که از مولای حکیم کار عبث و خلاف عقل سر زند. علاوه بر این، دستورهایی که از مولای حکیم صادر می شود نیز، لزوما مستلزم داشتن توانایی بر انجام آن نیست؛ زیرا ممکن است امر به انگیزه اختبار و امتحان باشد و در اوامر اختباری لزومی ندارد که مأمورٌ به مقدور باشد.[8]

[1]. یوسفیان، حسن، کلام جدید، ص 98.

[2]. ر.ک: ایمانوئل کانت، درس های فلسفه اخلاق، ترجمه منوچهر صانعی، ص 114.

[3]. افضلی، سید عبدالرئوف، تأملی در برهان اخلاقی کانت، معارف عقلی، سال ششم، شماره اول، ص 14.

[4]. همان، ص 14 – 16.

[5]. این نقدها بر اساس نقلی است که از وی شده است.

[6]. ر.ک: جوادی آملی، عبدالله، براهین اثبات خدا، تنظیم و ویرایش: پارسانیا، حمید، ص 270 و 271.

[7]. اشاره به آیه شریفه «إِنَّ الظَّنَّ لا يُغْني‏ مِنَ الْحَقِّ شَيْئاً»، یونس، 36 و نجم، 28.

[8]. تأملی در برهان اخلاقی کانت، ص 20.