کپی شد
بردگی فرزندان کفار
نگاه اسلام نسبت به بردگان، به گونه ای نیست که با کرامت انسانی آنها ناسازگار باشد. اسلام، بردگان و کنیزان با ایمان را از اشخاص به ظاهر آزاد، ولی بی ایمان؛ برتر و والاتر می داند، هر چند که این امر؛ طبق بیان قرآن کریم در نظر مردم آن روز، امر عجیبی به نظر می آمده است.[1]
بر همین اساس، اشخاص نمی توانستند هرگونه رفتاری را با بردگان خود اعم از دشمنان اسیر شده و فرزندان آنان داشته باشند، بلکه می بایست در هر حال، به کرامت انسانی آنها احترام می گذاردند.
رفتار مسلمانان واقعی با بردگانی که حتی خود مستقیماً در جنگ با آنان شرکت داشته و بعد از اسارت، به بردگی درآمده بودند، نیز انسانی و اسلامی بوده تا چه رسد به فرزندان بی گناهشان که در این جنگ ها شرکت نداشتند.
اما باقی ماندن فرزندان کفار بر بردگی را نمی توان مجازاتی برای آنان دانست، بلکه ریشۀ این موضوع را باید در شیوۀ مناسبات بین افراد و گروه ها در آن زمان جست و جو نمود. این مسئله را می توان در مقایسه ای با روابط خانوادگی بررسی نمود: هر فرزندی که پا به جهان می گذارد، ارتباطی دوسویه با اولیای خود پیدا می کند، بدین ترتیب که آنان باید مسئولیت هایی را در ارتباط با حفظ و نگهداری و رشد و تربیت کودک متحمل شده و از سوی دیگر، فرزند نیز باید مدیریت آنان را در خانواده پذیرفته و در حد امکان و تا جایی که مخالف اوامر شرعی نباشد، از دستورات آنان پیروی نماید.
چنین نظمی موجب می شود تا نظام خانواده و اجتماع استحکام یافته و از پیدایش فرزندان بی سرپرست که توانایی ادارۀ امور خود را ندارند، جلوگیری شود که در این سیستم، حتی در صورت فقدان پدر و مادر، نزدیکان دیگر، موظف اند که سرپرستی این کودکان را بر عهده گیرند.
در مورد بردگان نیز، هر چند اسلام خواستار ریشه کن شدن برده داری بوده و راه های مختلفی را در این زمینه فرارو قرار داده، ولی تا هنگام رسیدن به آن وضع مطلوب، می باید نظامی وجود داشته بود که آنان را تحت پوشش حمایتی خود قرار می داد. همان گونه که می دانیم، مسئولیت سرپرستی و رسیدگی به امور ضروری بردگان بر عهدۀ اشخاصی بود که این بردگان تحت مالکیت آنان به سر می بردند و آنها به نحوی با خانواده و قوم و قبیلۀ مالکان خود ارتباطی اجتماعی داشتند، تا جایی که حتی اگر آزاد هم می شدند، این ارتباط قطع نشده و به عنوان مولی یا تحت الحمایۀ فرد آزاد کننده و خانوادۀ او قرار می گرفتند.
بدیهی است که گسستن این ارتباط و اعلام آزادی فرزندان تمام بردگان، می توانست در بسیاری موارد، موجب بی سرپرست ماندن تعداد بی شماری از این افراد شود؛ چون از طرفی آنها، خانواده و قبیله ای نداشتند تا حامی آنها باشد و از سوی دیگر، نمی توان مالکان پدرانشان را یکطرفه موظف به رسیدگی به امور آنان نمود، بدون این که هیچ نفع مقابلی برای آنها داشته باشد!
بر همین اساس، اسلام، این راه را برای آزاد نمودن فرزندان بردگان مناسب ندانسته، بلکه با وضع قوانین حمایتی و مقرراتی در ارتباط با کفارات که منجر به آزادی بردگان می شد و نیز با تشویق به چنین امری، حتی در صورت عدم وجوب و تنها برای رضای خدا،[2] در نهایت زمانی را شاهد بودیم که برده داری از جهان اسلام رخت بربست، بدون این که آسیبی اجتماعی به جامعۀ بردگان وارد آید، بلکه آنها در جامعۀ اسلامی به گونه ای هضم شدند که با دیگر افراد تفاوتی نداشتند.
روایاتی وجود دارد که این نظریۀ ما برگرفته از آنها است. به عنوان نمونه، محمد بن مسلم از امام پنجم یا ششم(ع) سؤال می نماید که آیا می توان بردگانی که خردسال می باشند را آزاد نمود؟ ایشان پاسخ فرمودند که بلی، امیرالمؤمنین (ع) نیز بسیاری از خردسالان را آزاد نمود.[3]
همان گونه که مشاهده می نمایید، مضمون این روایت، جواز آزاد نمودن بردگان خردسال است، اما از طرفی تأکید شده که آزادی بردگان باید در شرایطی باشد که آنان توانایی اداره امور خود را بعد از آزادی داشته باشند. در همین راستا، علی بن جعفر از برادرش امام موسی کاظم (ع) می پرسد که بر فردی واجب شده که بندهای را آزاد نماید و او نیز تصمیم به این کار گرفته، حال کدام روش بهتر است، مرد بزرگسالی را آزاد نماید یا جوان نورسی را؟ امام هفتم (ع) در پاسخ فرمودند: شخصی را آزاد نماید که بتواند بعد از آزادی، مستقلاً سرپای خود بایستد، بر این اساس، آزادی بردۀ بزرگسال، هرچند ضعیف هم باشد، از آزادی جوان نورس بهتر خواهد بود![4]
در این روایت امام هفتم (ع)، توانایی ادامۀ زندگی شرافت مندانه را دلیلی بر انتخاب افراد بزرگسال دانسته است. به عبارتی، اگر جوانان و خردسالان همچنان برده باقی بمانند، اما به امور ضروری آنان رسیدگی شود، بهتر از آن است که آزاد شده، ولی در تأمین معاش خود موفق نبوده به ناچار، به سوی ارتکاب جرائمی از قبیل سرقت و … روی آورند!
نتیجه ای که می توان از موارد مطرح شده استفاده نمود، این است که دین اسلام، هر چند تأکید بسیاری بر از بین بردن نظام برده داری داشته تا جایی که امیرالمؤمنین (ع) از حاصل دسترنج خود، هزار برده را خریده و سپس آنان را آزاد نمود،[5] اما مصلحت نبود که این سیستم، عجولانه و بدون پیش بینی های لازم از میان برداشته شود، چون در آن صورت، علاوه بر مالکان، خود بردگان نیز دچار آسیب های جدی اجتماعی می شدند و باقی ماندن فرزندان بردگان بر بردگی نیز به همین جهت و برای جلوگیری از آسیب رساندن آنها بوده است، نه برای مجازات آنان که هیچ گناهی مرتکب نشده بودند و شاهدش نیز همین است که در تاریخ اسلام، کمتر به افرادی برخورد می نماییم که نسل اندر نسل برده باقی مانده باشند و یا شاید اصلاً چنین افرادی وجود نداشتند؛ چون به هر حال، آزادی یک برده در یک نسل، خود به خود منجر به آن می شد که فرزندانی که بعد از آزادی، از او به وجود می آیند، آزاد باشند.
البته ممکن است برده ای از فرزندان بی واسطۀ بردگان را یافت که علی رغم توانایی ادارۀ مستقل خود، همچنان در بردگی باقی مانده باشد، اما باید توجه داشته باشیم که قوانینی که در اسلام و جهان بشری وضع می شوند، جنبۀ کلی و عمومی داشته و تنها بدین دلیل که شاید تعداد معدودی از فرزندان بردگان، با وجود توانایی هایی که دارند، همچنان برده بمانند، نمی توان حکمی که منفعت اجتماعی فراگیری دارد را لغو نمود.
[1]. بقره، 222.
[2]. بلد، 13.
[3]. حر عاملی، محمد بن الحسن، وسائل الشیعة، ج 23، ص 31، ح 29037، مؤسسه آل البیت، قم، 1409 ق.
[4]. همان، ص 32 – 31، ح 29038.
[5]. همان، ج 1، ص 88، ح 209.