کپی شد
برده
فهرست
برده داری و پیشینه بردگی
بردگان در طول تاريخ سرنوشت بسيار دردناكى داشته اند، به عنوان نمونه بردگان اسپارت ها را كه به اصطلاح قومى متمدن بودند در نظر مى گيريم، به قول نويسنده روح القوانين غلامان اسپارتى به قدرى بدبخت بودند كه تنها غلام یک نفر نبودند، بلكه غلام تمام جامعه محسوب مى شدند، و هر كس بدون ترس از قانون مى توانست هر قدر بخواهد غلام خود يا ديگرى را آزار و شكنجه دهد، و در حقيقت زندگانى آنها از حيوانات نيز بدتر بود.
از زمانى كه بردگان را از كشورهاى عقب افتاده صيد مى كردند تا هنگامى كه در بازارهاى فروش عرضه مى شدند، بسيارى از آنها مى مردند، و باقيمانده وسيله اى بودند براى بهره گيرى برده فروشان طماع و اندک غذائى كه به آنها مى دادند براى زنده ماندن و كار كردن بود، و به هنگام پيرى و بيماری هاى صعب العلاج آنها را به حال خود رها مى كردند تا به شكل دردناكى جان دهند!؛ لذا نام بردگى در طول تاريخ با انبوهى از جنايات هولناک همراه است. اسلام به عنوان دینی که برای آزادی و سعادت همه بشریت آمده بود، همواره از سرنوشت دردناک بردگان در گذشته به عنوان یک معضل بزرگ اجتماعی رنج می برده است؛ به همین دلیل هرگز در برابر این مسئله مهم سکوت نکرده است و راه حلی بسیار حکیمانه و دقیق برای ریشه کن کردن این معضل ارائه نموده است.
در عصر ظهور اسلام، و قرن ها بعد از آن برده گيرى از طريق زور و حمله به كشورهاى سياه پوستان و دستگير كردن انسان هاى آزاد، و تبديل آنها به بردگان، بسيار زياد بود، و گاهى در مقياس هاى وحشتناک روى آن معامله مى شد، به طورى كه در اواخر قرن 18 ميلادى دولت انگلستان هر سال دويست هزار برده را معامله مى كرد، و هر سال يك صد هزار نفر را از آفريقا گرفته و به صورت بردگان به آمريكا مى بردند.
فلسفۀ بردگی
(درحال تکمیل است)
چگونگی پیدایش بردگان بعد از اسلام
(درحال تکمیل است)
بردگی اسیران جنگی
در میدان جنگ و بعد از غلبه بر دشمن یا باید تمام افراد باقی مانده از دشمن را کشت و یا به جاى كشتن، آنها را اسير كرد؛ چرا كه اگر دشمن رها شود باز ممكن است نيروهاى خود را تجديد سازمان کرده و حمله مجددى را آغاز نمايد. اسلام راه حل دوم را بر گزیده است، اما فرموده است که بعد از اسارت صحنه دگرگون مى شود، و اسير با تمام جناياتى كه مرتكب شده است به صورت یک امانت الاهى در دست مسلمانان در مى آيد كه بايد حقوق بسيارى را درباره او رعايت كرد.[1]
توضیح این که حكم اسير بعد از خاتمه جنگ يكى از سه چيز است: آزاد كردن بى قيد و شرط، آزاد كردن مشروط به پرداخت فديه (غرامت) و برده ساختن او، البته انتخاب يكى از اين سه امر منوط به نظر امام و پيشواى مسلمانان است و او هم با در نظر گرفتن شرایط اسيران و مصالح اسلام و مسلمين از نظر داخل و خارج آنچه را شايسته تر باشد بر مى گزيند و دستور اجرا مى دهد.
اما در شرایطی که نظر امام و پيشواى مسلمين بر این قرار می گرفت که اسیران آزاد نشوند، از آن جا که در آن روز امکانات و زندان هائى نبود كه بتوان اسيران جنگى را تا روشن شدن وضعشان در زندان نگه داشت، راهى جز تقسيم كردن آنها در ميان خانواده ها و نگهدارى به صورت برده نداشت.
بديهى است هنگامى كه چنين شرایطى تغيير يابد هيچ دليلى ندارد كه امام مسلمين حكم بردگى را درباره اسيران بپذيرد مى تواند آنها را از طريق پرداخت غرامت آزاد سازد؛ زيرا اسلام پيشواى مسلمين را در اين امر مخير ساخته تا با در نظر گرفتن مصالح اقدام كند، و به اين ترتيب تقريباً سرچشمه هاى بردگى جديد در اسلام بسته شده است.
بردگی زنان کفار
با توجه به این که گرفتن کنیز از امور پذیرفته شده در اسلام محسوب می شود؛ از این رو این پرسش به ذهن خطور می کند که چرا اسلام با این که برای آزادی، کرامت و شرافت انسانی اهمیت و ارزش قایل است این گونه به این امر تن می دهد؟ ما در این مقاله در صدد پاسخ گویی به این پرسش هستیم.
بسیاری از قواعد و قوانین اسلامی، باید به گونه ای طراحی می شد که بر اساس ارتباطات جوامع آن زمان، قابلیت اجرایی داشته باشد و تا حدودی، شامل اصولی؛ چون رفتار متقابل، دفاع پیشگیرانه و … (البته با رعایت ضوابط و شرایط) باشد که این حقوق، امروزه نیز در حقوق بین الملل پذیرفته شده است.
بدیهی است که رفتار بیش از حد دلسوزانه و فاقد قاطعیت در ارتباط با اتباع دشمن، آن هم در زمان جنگ، نتایج مناسبی را برای جامعۀ اسلامی به دنبال نمی آورده است.
البته، در مقابل، قوانین اسلامی شامل مقرراتی است که رفتار مناسب را، حتی نسبت به دشمنانی که مستقیماً در نبرد شرکت داشته اند، توصیه می کند که تعدیل کنندۀ مقررات به ظاهر سخت گیرانه است.
شخصی که بعد از جنگ، سرپرستی یک زن اسیر را بر عهده می گیرد، از یک سو، شرعاً موظف به تأمین زندگی عرفی او بوده و از طرف دیگر، ارتباطاتش را زیر نظر داشته و مسئول عملکردهای او است.
رها کردن بانوان اسیر در میان مسلمانان، بدون سرپرست، دست کم این خطر را به وجود می آورد که آنان، حتی اگر از لحاظ جنسی، مشکلی نداشته باشند، برای تأمین معاش خود و یا به هر دلیل دیگر، آسوده از هر گونه نظارتی، دست به جاسوسی برای دشمن زده و اطلاعات مورد نیاز آنها را تأمین کنند. بر این اساس، دادن قدرت انتخاب به آنان، که یک گزینه اش، زندگی آزادانه و بدون نظارت است، خصوصاً در مراحل اولیۀ اسارتشان، جامعۀ اسلامی را با تهدیدات امنیتی مواجه می کند.
همچنین اگر زنان اسیر شده را با توجه به روابط حاکم بر زندگی اجتماعی آن دوره به قبایل دیگر از کفار تحویل می داد از چند نظر قابل توجیه نبود. به عنوان نمونه:
الف. این موضوع، نوعی تشویق برای آن دسته از کفار و یا یهودیانی بود که این زنان در اختیارشان قرار می گرفت؛ زیرا بر این فرض، اگر زنان، تحویل جوامع یهودی خارج از مدینه می شدند، در آن جوامع نیز، شهروندی درجۀ دوم به شمار آمده و تفاوتشان تنها این بود که به جای آن که کنیز مسلمانان باشند، خدمت گذار همکیشان خود می شدند.
در ضمن، باید توجه داشت که یهودیان خارج از مدینه نیز دشمنان بالقوۀ حکومت تازه تأسیس اسلامی بوده و به توطئه چینی علیه جامعۀ اسلامی می پرداختند؛ مانند جنگ خیبر که با توطئه گروهی از همان یهودیان خارج از مدینه اتفاق افتاد. طبیعی است که هیچ حکومتی، دست به اقدامی نخواهد زد که باعث تقویت روحیۀ دشمنان خود باشد.
ب. با چنین اقدامی از جانب مسلمانان نسبت به بانوان اسیر، خیال دیگر جوامع کفار از بابت زنان و فرزندانشان آسوده شده و انگیزه های نبرد با مسلمانان در آنها تقویت می شد و چه بسا قبل از هر نبردی، با همکیشان خود در این ارتباط وارد مذاکره شده و برگ برنده را در این زمینه، از دست مسلمانان می ربودند.
علاوه باید به این نکته نیز توجه شود که گرچه امکان داشت، رگه هایی از خشونت زمان جاهلیت، در میان اعراب تازه مسلمان نیز وجود می داشت، اما نظارت پیامبر اکرم (ص) و اعلام مقررات انسان دوستانه از جانب ایشان، مانع سوء استفاده و بد رفتاری نسبت به کنیزان شده، در ضمن، حق شکایت و مراجعه به قضات نیز برای کنیزانی که احیانا مورد بدرفتاری قرار می گرفتند، محفوظ بود. حقی که بعید است در دیگر جوامع آن روز، مورد پذیرش قرار گرفته باشد و به همین دلیل، باقی ماندن آنان در اسارت مسلمانان، بهتر از تحویلشان به دیگر کفار ارزیابی می شد.
از جمله مسائلی که اسلام در مورد آوردن زنان اسیر کفار در جامعه اسلامی به آن توجه داشت؛ این بود که اعطای قدرت انتخاب به زنان اسیر از یک سو و لزوم بی سرپرست نماندن هیچ کدام آنها از سوی دیگر، ممکن بود مشکلاتی جدید را ایجاد کند، بدین ترتیب که اگر به عنوان نمونه، بخش وسیعی از این زنان اسیر، فردی ثروتمند یا جوانی خوش سیما را به عنوان سرپرست خود انتخاب می کردند! آیا احترام به انتخاب آنان امکان پذیر بوده و آیا مواردی از این دست، موجب بروز مشکلاتی در جامعۀ اسلامی نمی شد؟ چنین موانعی، موجب آن شد تا انتخاب سرپرست این بانوان، نه بر عهدۀ خود آنان و نه بر عهدۀ شهروندان مسلمان باشد، بلکه حکومت اسلامی، با رعایت مصالح و موقعیت های اجتماعی، مقام ذی صلاحیت برای چنین انتخابی در نظر گرفته می شد.
بیان چند نکته در این بحث:
اول. مجاز بودن روابط جنسی با کنیزان، لزوماً ناشی از ازدواج نبوده، بلکه مالکیت بر یک کنیز، به تنهایی و در صورت فقدان موانع، مجوزی برای برقراری روابط مشروع جنسی تلقی می شده است.
دوم. استفاده از نیروی کار اسیران در جوامع اسلامی نیز بدون قید و شرط نبوده و سرپرستان آنها، باید آموزه های اسلامی را در این زمینه رعایت نموده و از هرگونه رفتار غیر اخلاقی نسبت به آنها خودداری می ورزیدند.
سوم. انسان ها گاه بدون اختیار خود دچار مشکلاتی، چون فقر، مرض، ترس از دشمن، از دست دادن بستگان و … می شوند و تمام اینها آزمایش هایی است که خداوند برای آنها در نظر گرفته است.[2]
اسارت ناخواسته نیز برای افرادی که نقشی در جنگ نداشته اند، می تواند آزمایشی برای آنها بوده و در نهایت، اگر در مسیر حق وارد شوند، منجر به افزایش محبوبیتشان نزد پروردگار شود.
البته، این موضوع به معنای توجیه ایجاد مشکل برای دیگران نیست، اما اگر در روابط اجتماعی، گریزی از آن نباشد، می توان با صبر در مقابل مشکلات، دشواری ها را تبدیل به فرصت ها نمود.
بردگی فرزندان کفار
نگاه اسلام نسبت به بردگان، به گونه ای نیست که با کرامت انسانی آنها ناسازگار باشد. اسلام، بردگان و کنیزان با ایمان را از اشخاص به ظاهر آزاد، ولی بی ایمان؛ برتر و والاتر می داند، هر چند که این امر؛ طبق بیان قرآن کریم در نظر مردم آن روز، امر عجیبی به نظر می آمده است.[3]
بر همین اساس، اشخاص نمی توانستند هرگونه رفتاری را با بردگان خود اعم از دشمنان اسیر شده و فرزندان آنان داشته باشند، بلکه می بایست در هر حال، به کرامت انسانی آنها احترام می گذاردند.
رفتار مسلمانان واقعی با بردگانی که حتی خود مستقیماً در جنگ با آنان شرکت داشته و بعد از اسارت، به بردگی درآمده بودند، نیز انسانی و اسلامی بوده تا چه رسد به فرزندان بی گناهشان که در این جنگ ها شرکت نداشتند.
اما باقی ماندن فرزندان کفار بر بردگی را نمی توان مجازاتی برای آنان دانست، بلکه ریشۀ این موضوع را باید در شیوۀ مناسبات بین افراد و گروه ها در آن زمان جست و جو نمود. این مسئله را می توان در مقایسه ای با روابط خانوادگی بررسی نمود: هر فرزندی که پا به جهان می گذارد، ارتباطی دوسویه با اولیای خود پیدا می کند، بدین ترتیب که آنان باید مسئولیت هایی را در ارتباط با حفظ و نگهداری و رشد و تربیت کودک متحمل شده و از سوی دیگر، فرزند نیز باید مدیریت آنان را در خانواده پذیرفته و در حد امکان و تا جایی که مخالف اوامر شرعی نباشد، از دستورات آنان پیروی نماید.
چنین نظمی موجب می شود تا نظام خانواده و اجتماع استحکام یافته و از پیدایش فرزندان بی سرپرست که توانایی ادارۀ امور خود را ندارند، جلوگیری شود که در این سیستم، حتی در صورت فقدان پدر و مادر، نزدیکان دیگر، موظف اند که سرپرستی این کودکان را بر عهده گیرند.
در مورد بردگان نیز، هر چند اسلام خواستار ریشه کن شدن برده داری بوده و راه های مختلفی را در این زمینه فرارو قرار داده، ولی تا هنگام رسیدن به آن وضع مطلوب، می باید نظامی وجود داشته بود که آنان را تحت پوشش حمایتی خود قرار می داد. همان گونه که می دانیم، مسئولیت سرپرستی و رسیدگی به امور ضروری بردگان بر عهدۀ اشخاصی بود که این بردگان تحت مالکیت آنان به سر می بردند و آنها به نحوی با خانواده و قوم و قبیلۀ مالکان خود ارتباطی اجتماعی داشتند، تا جایی که حتی اگر آزاد هم می شدند، این ارتباط قطع نشده و به عنوان مولی یا تحت الحمایۀ فرد آزاد کننده و خانوادۀ او قرار می گرفتند.
بدیهی است که گسستن این ارتباط و اعلام آزادی فرزندان تمام بردگان، می توانست در بسیاری موارد، موجب بی سرپرست ماندن تعداد بی شماری از این افراد شود؛ چون از طرفی آنها، خانواده و قبیله ای نداشتند تا حامی آنها باشد و از سوی دیگر، نمی توان مالکان پدرانشان را یکطرفه موظف به رسیدگی به امور آنان نمود، بدون این که هیچ نفع مقابلی برای آنها داشته باشد!
بر همین اساس، اسلام، این راه را برای آزاد نمودن فرزندان بردگان مناسب ندانسته، بلکه با وضع قوانین حمایتی و مقرراتی در ارتباط با کفارات که منجر به آزادی بردگان می شد و نیز با تشویق به چنین امری، حتی در صورت عدم وجوب و تنها برای رضای خدا،[4] در نهایت زمانی را شاهد بودیم که برده داری از جهان اسلام رخت بربست، بدون این که آسیبی اجتماعی به جامعۀ بردگان وارد آید، بلکه آنها در جامعۀ اسلامی به گونه ای هضم شدند که با دیگر افراد تفاوتی نداشتند.
روایاتی وجود دارد که این نظریۀ ما برگرفته از آنها است. به عنوان نمونه، محمد بن مسلم از امام پنجم یا ششم(ع) سؤال می نماید که آیا می توان بردگانی که خردسال می باشند را آزاد نمود؟ ایشان پاسخ فرمودند که بلی، امیرالمؤمنین (ع) نیز بسیاری از خردسالان را آزاد نمود.[5]
همان گونه که مشاهده می نمایید، مضمون این روایت، جواز آزاد نمودن بردگان خردسال است، اما از طرفی تأکید شده که آزادی بردگان باید در شرایطی باشد که آنان توانایی اداره امور خود را بعد از آزادی داشته باشند. در همین راستا، علی بن جعفر از برادرش امام موسی کاظم (ع) می پرسد که بر فردی واجب شده که بندهای را آزاد نماید و او نیز تصمیم به این کار گرفته، حال کدام روش بهتر است، مرد بزرگسالی را آزاد نماید یا جوان نورسی را؟ امام هفتم (ع) در پاسخ فرمودند: شخصی را آزاد نماید که بتواند بعد از آزادی، مستقلاً سرپای خود بایستد، بر این اساس، آزادی بردۀ بزرگسال، هرچند ضعیف هم باشد، از آزادی جوان نورس بهتر خواهد بود![6]
در این روایت امام هفتم (ع)، توانایی ادامۀ زندگی شرافت مندانه را دلیلی بر انتخاب افراد بزرگسال دانسته است. به عبارتی، اگر جوانان و خردسالان همچنان برده باقی بمانند، اما به امور ضروری آنان رسیدگی شود، بهتر از آن است که آزاد شده، ولی در تأمین معاش خود موفق نبوده به ناچار، به سوی ارتکاب جرائمی از قبیل سرقت و … روی آورند!
نتیجه ای که می توان از موارد مطرح شده استفاده نمود، این است که دین اسلام، هر چند تأکید بسیاری بر از بین بردن نظام برده داری داشته تا جایی که امیرالمؤمنین (ع) از حاصل دسترنج خود، هزار برده را خریده و سپس آنان را آزاد نمود،[7] اما مصلحت نبود که این سیستم، عجولانه و بدون پیش بینی های لازم از میان برداشته شود، چون در آن صورت، علاوه بر مالکان، خود بردگان نیز دچار آسیب های جدی اجتماعی می شدند و باقی ماندن فرزندان بردگان بر بردگی نیز به همین جهت و برای جلوگیری از آسیب رساندن آنها بوده است، نه برای مجازات آنان که هیچ گناهی مرتکب نشده بودند و شاهدش نیز همین است که در تاریخ اسلام، کمتر به افرادی برخورد می نماییم که نسل اندر نسل برده باقی مانده باشند و یا شاید اصلاً چنین افرادی وجود نداشتند؛ چون به هر حال، آزادی یک برده در یک نسل، خود به خود منجر به آن می شد که فرزندانی که بعد از آزادی، از او به وجود می آیند، آزاد باشند.
البته ممکن است برده ای از فرزندان بی واسطۀ بردگان را یافت که علی رغم توانایی ادارۀ مستقل خود، همچنان در بردگی باقی مانده باشد، اما باید توجه داشته باشیم که قوانینی که در اسلام و جهان بشری وضع می شوند، جنبۀ کلی و عمومی داشته و تنها بدین دلیل که شاید تعداد معدودی از فرزندان بردگان، با وجود توانایی هایی که دارند، همچنان برده بمانند، نمی توان حکمی که منفعت اجتماعی فراگیری دارد را لغو نمود.
بردگی در ادیان گذشته
(درحال تکمیل است)
برده داری در اسلام
اسلام هرگز ابداع كننده بردگى نبوده است، بلكه در حالى ظهور كرد كه مسئله بردگى سراسر جهان را فرا گرفته و با تار و پود جوامع بشرى آميخته بود.
اصولا در اسلام خريد و فروش بردگان يكى از منفورترين معاملات است، تا آن جا كه در حديثى از پيغمبر اكرم (ص) آمده است: بدترين مردم كسى است كه انسان ها را بفروشد.[8]
همين تعبير كافى است كه نظر نهایى اسلام را در مورد بردگان روشن سازد و نشان دهد جهت گيرى برنامه هاى اسلامى به كدام سو است.
و از اين جالب تر اين كه يكى از گناهان نابخشودنى در اسلام سلب آزادى و حريت از انسان ها و تبديل آنها به يک متاع است، چنان كه در حديثى از پيغمبر گرامى اسلام (ص) آمده است: خداوند هر گناهى را مى بخشد جز (سه گناه): كسى كه مهر همسرش را انكار كند، يا حق كارگرى را غصب نمايد، و يا انسان آزادى را بفروشد[9] طبق اين حديث غصب حقوق زنان، و حق كارگران، و سلب آزادى از انسان ها سه گناه نابخشودنى است.
گرچه مسئله برده گيرى و برده دارى به عنوان یک دستور حتمى در مورد اسيران جنگى، در قرآن مجيد نيامده است، ولى انكار نمى توان كرد مطالبی که در قرآن براى بردگان ذكر شده است، اصل وجود بردگى را حتى در زمان پيامبر (ص) و صدر اسلام اثبات مى كند،[10] مانند جواز اسیر گرفتن در جنگ ها و از آنان به عنوان برده استفاده کردن، احكام ازدواج با بردگان، احكام محرميت با بردگان يا مسئله مكاتبه (قرارداد براى آزادى بردگان) كه در آيات متعددى از قرآن در سوره نساء – نحل – مؤمنون – نور – روم و احزاب آمده است.
اين جا است كه بعضى بر اسلام خرده مى گيرند كه چرا اين آیين الاهى با آن همه محتوا و ارزش هاى والاى انسانى مسئله بردگى را به كلى الغاء نكرده، و طى يک حكم قطعى و عمومى آزادى همه بردگان را اعلام ننموده است؟!
درست است كه اسلام سفارش زيادى در مورد بردگان كرده، اما آنچه مهم است آزادى بى قيد و شرط آنها است، چرا انسانى مملوک انسان ديگرى باشد و آزادى را كه بزرگ ترين عطيه الاهى است از دست دهد؟
در يک جمله كوتاه بايد گفت كه اسلام برنامه دقيق و زمان بندى شده براى آزادى بردگان دارد كه سرانجام همه آنها تدريجا آزاد مىشوند، بى آن كه اين آزادى عكس العمل نامطلوبى در جامعه به وجود آورد.
از آنچه بیان شد روشن گردید که اگر پیشوایان اسلام برده یا بردگانی در اختیار داشتند در قالب برنامه حساب شده و حکیمانه اسلام در بر خورد با مسئله بردگی بوده است و معاشرت آنان با بردگان به گونه ای بود که در بسیاری از موارد وقتی برده ای را آزاد می کردند آن برده حاضر نمی شد منزل امام (ع) را ترک کند و با اصرار از امام (ع) می خواستند که اجازه بدهد او همچنان در خدمت ایشان باشد، ولی امام (ع) نمی پذیرفتند. از طرفی بر خورد و معاشرت آنان با بردگان یک الگوی عملی و به نوعی آموزش جامعه بشری مخصوصاً مسلمانان در بر خورد با این مسئله بسیار مهم و مورد ابتلای جامعه بوده است.
اسلام و رفتار با بردگان
در دورانی كه بردگان مسير خود را طبق برنامه حساب شده اسلام به سوى آزادى مى پيمايند، اسلام براى احياى حقوق آنها اقدامات وسيعى كرده است، و شخصيت انسانى آنان را احياء نموده، تا آن جا كه از این لحاظ هيچ تفاوتى ميان بردگان و افراد آزاد نمى گذارد و معيار ارزش را همان تقوا قرار مى دهد، لذا به بردگان اجازه مى دهد همه گونه پست هاى مهم اجتماعى را عهده دار شوند، تا آن جا كه بردگان مى توانند مقام مهم قضاوت را عهده دار شوند. در عصر پيامبر (ص) نيز مقامات برجسته اى از فرماندهى لشكر گرفته تا پست هاى حساس ديگر به بردگان يا بردگان آزاد شده سپرده شد.
قرآن نيز درباره بردگان سفارش مى فرماید:
“وَ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ لا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً وَ بِذِي الْقُرْبى وَ الْيَتامى وَ الْمَساكينِ وَ الْجارِ ذِي الْقُرْبى وَ الْجارِ الْجُنُبِ وَ الصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ وَ ابْنِ السَّبيلِ وَ ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ مَنْ كانَ مُخْتالاً فَخُورا”؛ خدا را بپرستيد، براى او شريک مگيريد، با پدر و مادر و خويشان و يتيمان و بينوايان همسايگان نزديک و دور و دوستان، و آوارگان، و بردگان جز نيكوكارى رفتارى نداشته باشيد، خداوند از خودپسندى بيزار است.[11]
در اسلام دستورات زيادى درباره رفق و مدارا با بردگان وارد شده، تا آن جا كه آنها را در زندگى صاحبان خود شريک و سهيم كرده است.
پيغمبر اسلام (ص) مى فرمود: كسى كه برادرش زير دست او است بايد، از آنچه مى خورد به او بخوراند و از آنچه مى پوشد به او بپوشاند ، و زيادتر از توانائى به او تكليف نكند.[12]
على (ع) به غلام خود قنبر مى فرمود: من از خداى خود شرم دارم كه لباسى بهتر از تو بپوشم؛ زيرا رسول خدا (ص) مى فرمود: از آنچه خودتان مى پوشيد بر آنها بپوشانيد و از آنچه خود مى خوريد به آنها غذا دهيد.[13]
امام صادق (ع) مى فرمايد: هنگامى كه پدرم به غلامى دستور انجام كارى مى داد ملاحظه مى كرد اگر كار سنگينى بود بسم الله مى گفت و خودش وارد عمل مى شد و به آنها كمک مىكرد.[14]
ایشان در جای دیگر می فرمایند: دشنام گفتن به بردگان روا نیست و پیامدهای بدی برای دشنام دهنده برجای خواهد گذاشت، مردی از انصار از پیامبر اکرم (ص) در مورد زنی پرسید که به کنیز خود دشنام می دهد! پیامبر فرمودند: که باید او رضایت کنیزش را جلب نماید و گرنه در روز قیامت از او انتقام گرفته خواهد شد.[15]
خوش رفتارى اسلام نسبت به بردگان در اين دوران انتقالى به اندازه اى است كه حتى بي گانگان از اسلام نيز روى آن تأكيد و تمجيد كرده اند.
به عنوان نمونه جرجى زيدان در تاريخ تمدن خود چنين مى گويد: اسلام به بردگان فوق العاده مهربان است، پيغمبر اسلام (ص) درباره بردگان سفارش بسيار نموده، از آن جمله مى فرمايد: كارى كه برده تاب آن را ندارد به او واگذار نكنيد، و هر چه خودتان مى خوريد به او بدهيد.
در جاى ديگر مى فرمايد: به بندگان خود كنيز و غلام نگوئيد، بلكه آنها را پسرم و دخترم خطاب كنيد!
اسلام و آزادی دفعی بردگان
آنچه غالبا مورد توجه قرار نمى گيرد؛ اين است كه اگر نظام غلطى در بافت جامعه اى وارد شود ريشه كن كردن آن احتياج به زمان دارد، و هر حركت حساب نشده ای نتيجه معكوسى خواهد داشت، درست همانند انسانى كه به یک بيمارى خطرناک مبتلا شده و بيماريش كاملا پيشرفت نموده است، و يا شخص معتادى كه ده ها سال به اعتياد زشت خود خو گرفته، در اين گونه موارد حتماً بايد از برنامه هاى زمان بندى شده استفاده كرد.
اگر اسلام طبق یک فرمان عمومى دستور می داد همه بردگان موجود در آن زمان را آزاد كنند، چه بسا بيشتر آنها تلف مى شدند؛ زيرا گاه نيمى از جامعه را بردگان تشكيل مى دادند، آنها نه كسب و كار مستقلى داشتند، و نه خانه و کاشانه و وسيله اى براى ادامه زندگى.
اگر در یک روز و یک ساعت معين همه آزاد مى شدند یک جمعيت عظيم بي كار ظاهر مى شد كه هم زندگى خودش با خطر مواجه بود و هم ممكن بود نظم جامعه را مختل كند، و به هنگامى كه محروميت به او فشار مى آورد به همه جا حمله ور شود و درگيرى و خونريزى به راه افتد.
از این رو بايد تدريجا آزاد شوند، و جذب جامعه گردند، نه جان خودشان به خطر بيفتد، و نه امنيت جامعه را به خطر اندازند، و اسلام درست اين برنامه حساب شده را تعقيب كرد.
راه کار اسلام برای آزادی بردگان
برنامه اسلام مواد زيادى برای آزادی بردگان دارد كه رؤس مسائل آن به طور فشرده و فهرست وار در اين جا مطرح مى شود.
ماده اول. بستن سرچشمه هاى بردگى
بردگى در طول تاريخ اسباب فراوانى داشته، نه تنها اسيران جنگى و بدهكارانى كه قدرت بر پرداخت بدهى خود نداشتند به صورت برده در مى آمدند كه زور و غلبه نيز مجوز برده گرفتن و برده دارى بود، اما اسلام جلو تمام اين مسائل را گرفت، و تنها در یک مورد اجازه برده گيرى داد و آن در مورد اسيران جنگى بود. از آن جایی که زندان هایی وجود نداشت که حجم بالایی از اسیران را در خود جای ندهد، به ناچار اسرا برای نگهداری، به عنوان برده بین مردم تقسیم می شدند که در نهایت با یک برنامه حساب شده از طرف اسلام، این بردگان آزاد می شدند.
ماده دوم. گشودن دريچه آزادى
اسلام برنامه وسيعى براى آزاد شدن بردگان تنظيم كرده است كه اگر مسلمانان آن را عمل مى كردند در مدتى نه چندان زياد همه بردگان تدريجا آزاد و جذب جامعه اسلامى مى شدند.
رؤس اين برنامه چنين است:
1. يكى از مصارف هشت گانه زكات در اسلام خريدن بردگان و آزاد كردن آنها است[16] و به اين ترتيب یک بودجه دائمى و مستمر براى اين امر در بيت المال اسلامى در نظر گرفته شده كه تا آزادى كامل بردگان ادامه خواهد داشت.
2. مقرراتى در اسلام وضع شده كه بردگان طبق قراردادى كه با مالک خود مى بندند بتوانند از دسترنج خود آزاد شوند (در فقه اسلامى فصلى در اين زمينه تحت عنوان مكاتبه آمده است).
3. آزاد كردن بردگان يكى از مهم ترين عبادات و اعمال خير در اسلام است، و پيشوايان اسلام در اين مسئله پيش قدم بودند، تا آن جا كه در حالات على (ع) نوشته اند: هزار برده را از دسترنج خود آزاد كردند![17]
4. پيشوايان اسلام بردگان را به كمترين بهانه اى آزاد مى كردند تا سرمشقى براى ديگران باشد، تا آن جا كه يكى از بردگان امام باقر (ع) كار نيكى انجام داد امام (ع) فرمود: برو تو آزادى كه من خوش ندارم مردى از اهل بهشت را به خدمت خود درآورم.[18]
در حالات امام سجاد على بن الحسين (ع) آمده است: خدمتكارش آب بر سر حضرت مى ريخت ظرف آب افتاد و حضرت را مجروح كرد، امام (ع) سر را بلند كرد، خدمتكار گفت: و الكاظمين الغيظ حضرت فرمود: خشمم را فرو بردم عرض كرد: و العافين عن الناس فرمود : خدا تو را ببخشد عرض كرد: و الله يحب المحسنين فرمود: برو براى خدا آزادى.
5. در بعضى از روايات اسلامى آمده است: بردگان بعد از هفت سال خود به خود آزاد مى شوند، چنان كه از امام صادق (ع) مى خوانيم: كسى كه ايمان داشته باشد بعد از هفت سال آزاد مى شود، صاحبش بخواهد يا نخواهد و به خدمت گرفتن كسى كه ايمان داشته باشد بعد از هفت سال حلال نيست.[19]
در همين باب حديثى از پيامبر گرامى اسلام (ص) فرمود: پيوسته جبرئيل سفارش بردگان را به من مىكرد تا آن جا كه گمان كردم به زودى ضرب الاجلى براى آنها مى شود كه به هنگام رسيدن آن آزاد شوند.[20]
6. كسى كه برده مشتركى را نسبت به سهم خود آزاد كند موظف است بقيه را نيز بخرد و آزاد كند.
7. هر گاه بخشى از برده اى را كه مالک تمام آن است آزاد كند، اين آزادى سرايت كرده و خود به خود همه آزاد خواهد شد!
8. هر گاه كسى پدر يا مادر و يا اجداد و يا فرزندان يا عمو يا عمه يا دائى يا خاله، يا برادر يا خواهر و يا برادر زاده و يا خواهر زاده خود را مالک شود فورا آزاد مى شوند.
9. هر گاه مالک از كنيز خود صاحب فرزندى شود فروختن آن كنيز جائز نيست و بايد بعد از سهم ارث فرزندش آزاد شود.
اين امر وسيله آزادى بسيارى از بردگان مى شد؛ زيرا بسيارى از كنيزان به منزله همسر صاحب خود بودند و از آنها فرزند داشتند.
10. كفاره بسيارى از تخلفات در اسلام آزاد كردن بردگان قرار داده شده (كفاره قتل خطا – كفاره ترک عمدى روزه – و كفاره قسم را به عنوان نمونه در اين جا مى توان نام برد).
11. آزادی برده به واسطه پاره اى از مجازات هاى سخت كه صاحب برده نسبت به او انجام می داد.
قبل از اسلام صاحبان بردگان خود را به انجام هر گونه تنبیه و مجازات شکنجه ای در مورد بردگان مجاز می دانستند و بدون هیچ مانعی هرگونه جنایتی را آزادانه در حق آنان روا می داشتند، اما اسلام پاره ای از مجازات ها (مثل بریدن گوش، زبان، بینی و …) را ممنوع کرد، و اعلام نمود برده ای که چنین جنایتی از طرف صاحب او در حق او صورت گیرد آزاد خواهد شد.[21]
ماده سوم. احياى شخصيت بردگان
در دورانی كه بردگان مسير خود را طبق برنامه حساب شده اسلام به سوى آزادى مى پيمايند، اسلام براى احياى حقوق آنان نیز اقدامات وسيعى كرده است، و شخصيت انسانى آنان را احيا نموده، تا آن جا كه از نظر شخصيت انسانى هيچ تفاوتى ميان بردگان و افراد آزاد نمى گذارد و معيار ارزش را همان تقوا قرار مىدهد، لذا به بردگان اجازه مى دهد همه گونه پست هاى مهم اجتماعى را عهده دار شوند، تا آن جا كه بردگان مى توانند مقام مهم قضاوت را عهده دار شوند. در عصر پيامبر (ص) نيز مقامات برجسته اى از فرماندهى لشكر گرفته تا پست هاى حساس ديگر به بردگان يا بردگان آزاد شده سپرده شد.
بسيارى از ياران بزرگ پيامبر (ص) بردگان بودند و يا بردگان آزاد شده، و در حقيقت بسيارى از آنها به صورت معاون براى بزرگان اسلام انجام وظيفه مى كردند. سلمان و بلال و عمار ياسر و قنبر را در اين گروه مى توان نام برد، بعد از غزوه بنى المصطلق پيامبر (ص) با يكى از كنيزان آزاد شده اين قبيله ازدواج كرد و همين امر بهانه آزادى تمام اسراى قبيله شد.
مجازات کنیز
برای تبیین بحث نخست آیه ای را که به این موضوع پرداخته بررسی می کنیم:
آیۀ 25 سورۀ نساء می فرماید: «و آنها كه توانايى ازدواج با زنان (آزاد) پاكدامن با ايمان را ندارند، مى توانند با زنان پاكدامن از بردگان با ايمانى كه در اختيار داريد ازدواج كنند -خدا به ايمان شما آگاه تر است و همگى اعضاى یک پيكريد- آنها را با اجازه صاحبان آنان تزويج نماييد، و مهرشان را به خودشان بدهيد به شرط آن كه پاكدامن باشند، نه به طور آشكار مرتكب زنا شوند، و نه دوست پنهانى بگيرند. و در صورتى كه «محصنه» باشند و مرتكب عمل منافى عفت شوند، نصف مجازات زنان آزاد را خواهند داشت …». همان طور که پیدا است این آیه دربارۀ ازدواج با کنیزان نازل شده و ازدواج با کنیزان مؤمن برای کسانی که توانایی ازدواج با زنان آزاد را ندارند، بیان می کند. در ادامۀ آیه، خداوند واژۀ «محصنه» را به کار برده که کنیزان اگر با دارا بودن این وصف زنا کنند نیمی از مجازات زنان آزاد را مستحق می شوند.
واژه محصنه از ریشۀ «حصن» به معنای قلعه استفاده شده است.[22] خداوند می فرماید: «لا يُقاتِلُونَكُمْ جَمِيعاً إِلَّا فِي قُرىً مُحَصَّنَة؛ یعنی آنها هرگز با شما به صورت گروهى نمى جنگند جز در دژهاى محكم».[23] اما همین معنا به طور مجاز در هر تحفّظ و نگهداشتن به كار می رود به كسی كه خود را از بى عفّتى حفظ كند می گویيم: محصن و به زنی كه در اثر شوهر دار بودن و يا عفّت، خود را از بى عفّتى نگه دارد محصنه (به صيغه فاعل و مفعول) می گويند.[24]
در آیۀ می فرماید: «فَإِذا أُحْصِنَّ فَإِنْ أَتَيْنَ بِفاحِشَةٍ فَعَلَيْهِنَّ نِصْفُ ما عَلَى الْمُحْصَناتِ مِنَ الْعَذابِ».
كلمه (احصن) هم به ضمه همزه قرائت شده تا صيغه مجهول باشد، و هم به فتحه همزه تا صيغه معلوم، بنابر قرائت اول معنايش اين مى شود كه هر گاه كنيزان به وسيله شوهران حفظ شوند (یعنی ازدواج کنند)، و بنا بر قرائت دوم چنين مىشود: هر گاه كنيزان با اسلام آوردن خود را حفظ كنند. از این دو قرائت، علامه طباطبائی قرائت دوم را ترجیح می دهند.[25]
بنا بر قرائت اول که قرائت کنونی قرآن است، احصان به معنای ازدواج است، پس قطعاً منظور جایی است که کنیز بعد از شوهر داشتن، عمل فاحشه ای را انجام دهد، ولی چه شوهر داشته باشد و چه بدون شوهر باشد،در هر دو صورت،عقوبتش نصف عقوبت زن آزاد است.
اما اگر احصان در آیه بنابر قرائت دوم به معنای اسلام باشد، معنايش روشن تر است و معنايش چنين مىشود: كنيزان مسلمان اگر زنا بدهند -چه شوهر داشته باشند و چه نداشته باشند- نصف عذاب زنان آزاد را دارند.
پس بنابر هر دو قرائت معنای آیه این است که عقوبت کنیزان در صورت ارتکاب عمل زنا، نصف عقوبت زنان آزاد است.
بنابراین کلمۀ محصنات در تمام استعمالات این آیه به معنای زنان آزاد آمده است، در ابتدای آیه می فرماید: آنها كه توانايى ازدواج با زنان (آزاد) پاكدامن و باايمان را ندارند می توانند…» مسلم است که محصنات به معنای زنان آزاد بی شوهر است و گرنه ازدواج با زن شوهر دار که معنا ندارد.
در ادامۀ آیه این وصف را برای کنیزان آورده است و می فرماید: «… آنها را با اجازه صاحبان آنان تزويج نماييد، و مهرشان را به خودشان بدهيد به شرط آن كه پاكدامن باشند، نه بطور آشكار مرتكب زنا شوند …»، بدون هیچ اشکالی ازدواج با کنیز شوهر دار نیز جایز نیست، پس محصنات در این جا هم به معنای کنیز پاکدامن و مسلمان است. و باز هم کلمۀ محصنات در آخرین استعمال خود در ادامۀ آیه که می فرماید: «فَعَلَيْهِنَّ نِصْفُ ما عَلَى الْمُحْصَنات …» به معنای زنان آزاد است، نه زنان شوهردار؛ زیرا در ابتدای آیه صحبت از آنان بود و الف و لام که در ابتدای این کلمه آمده است، الف و لام عهد ذکری است،[26] يعنى همان محصناتى كه در اول آيه بیان کردیم، نه محصناتى كه در آيه قبلى[27] ذكر كرديم، چون محصنات در آيه قبلى به معناى زنان آزاد شوهردار بود، كه مى فرمود: ازدواج با آنان حرام است، و محصنات در آيه مورد بحث به معناى زنان آزاد است كه مى فرماید: اگر توانايى آن را نداريد كه با زن آزاد ازدواج كنيد با كنيزان وصلت کنید.
پس منظور از عذاب و عقوبت کنیزان فقط تازیانه است که در صورت تنصیف به پنجاه تازیانه تقلیل پیدا می کند.[28]
اگر هم بنابر هر توجیهی محصنات در «فَعَلَيْهِنَّ نِصْفُ ما عَلَى الْمُحْصَنات…» به معنای زنان آزاد شوهر دار بگیریم که در صورت زنا با تحقق شرایطش، سنگسار می شوند، باز هم به علت عدم امکان تنصیف رجم، حکم به تنصیف عقلاً به عقوبت و حد بعدی یعنی تازیانه انتقال پیدا می کند.[29]
برده داری در عصر حاضر
برده داری واقعیتی بوده که در عصر ظهور اسلام، در تمام مناطق دنیا رواج داشته است و اسلام در حدّ امکان و از راه های مختلف، تلاش نموده تا برده داری را ریشه کن نماید، بدون آن که آسیب چندانی به صاحبان آنان وارد شده و با اقدامی دفعی و نسنجیده، توازن اجتماعی موجود را از بین ببرد. راه های پیشنهادی اسلام در مورد آزادی بردگان، در نهایت منجر به آن شد که به تدریج، نظام برده داری در جهان اسلام از میان برداشته شود.
اما برده گیری اکنون در جوامع اسلامی مجاز نیست؛ چون حتی اگر شرایطی ایجاد شود که در جنگ با کشورهای غیر اسلامی و یا از راه های دیگر، افرادی از غیر مسلمانان به اسارت درآمده و بر اساس احکام اولیۀ اسلامی، امکان نگهداری آنان به عنوان برده و کنیز وجود داشته باشد، اما با توجه به معاهدات و کنوانسیون های بین المللی منع برده داری که کشورهای اسلامی نیز آنها را امضا و تصویب نموده اند، و با توجه به این که طبق آیات فراوانی از قرآن کریم، وفای به عهد و پیمان ها، به عنوان وظیفه ای از وظایف جامعۀ اسلامی اعلام شده است،[30] هیچ یک از کشورهای اسلامی و نیز تابعان آن کشورها، نمی توانند اشخاصی را به عنوان برده و کنیز، نگهداری نموده و مقررات بین المللی موجود در این زمینه را نقض نمایند.
تغییر شکل بردگی در دنیای امروز
(درحال تکمیل است)
قاچاق انسان یا بردگی مدرن زنان
(درحال تکمیل است)
[1]. حر عاملی، وسائل الشيعة، ج 15، ص 92، على (ع): اطعام الاسير و الاحسان اليه حق واجب و ان قتلته من الغد: غذا دادن به اسير و نيكى نسبت به او حق واجبى است هر چند بنا باشد كه فردا او را اعدام كنى؛ کلینی، كافي، ج 5، ص 35، از امام على بن الحسين (ع) آمده است كه فرمود: اذا اخذت اسيرا فعجز عن المشى و ليس معك محمل فارسله، و لا تقتله، فانك لا تدرى ما حكم الامام فيه، هنگامى كه اسيرى گرفتى و او را با خود مى آورى اگر از راه رفتن ناتوان شد و مركبى براى حمل او ندارى او را رها كن، و به قتل مرسان، چرا كه نمى دانى هنگامى كه او را نزد امام آوردى چه حكمى در باره او خواهد كرد.
.[2] بقره، 155، “وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرين …”
[3]. بقره، 222.
[4]. بلد، 13.
[5]. حر عاملی، محمد بن الحسن، وسائل الشیعة، ج 23، ص 31، ح 29037، مؤسسه آل البیت، قم، 1409 ق.
[6]. همان، ص 32 – 31، ح 29038.
[7]. همان، ج 1، ص 88، ح 209.
[8]. کلینی، كافی، ج 5، ص 114، شر الناس من باع الناس.
[9]. مستدرك الوسائل، ج 13، ص 378، ان الله تعالى غافر كل ذنب الا من جحد مهرا، او اغتصب اجيرا اجره، او باع رجلا حرا .
[10] مکارم، ناصر، تفسير نمونه، ج 21، ص 413 و 417 .
[11]. نساء، 36.
[12]. نهج الفصاحة، مجموعه كلمات قصار حضرت رسول (ص)، ص174.
[13]. الحياة، ترجمه احمد آرام، ج 2، ص 402.
[14]. مجلسی، بحار الانوار، ج 46، ص 303، مؤسسة الوفاء بيروت – لبنان، 1404 هـ ق.
[15]. التمیمی المغربی، نعمان بن محمد، دعائم الاسلام، ج 2، ص 461- 460، دار المعارف، مصر، 1385ق.
[16]. توبه، 60.
[17]. کلینی، كافی، ج 5، ص 74، اعتق الفا من كد يده.
[18]. من لايحضره الفقيه، ج 1، ص 27، اذهب فانت حر فانى اكره ان استخدم رجلا من اهل الجنة.
[19]. كافی، ج 6، ص 196، من كان مؤمنا فقد عتق بعد سبع سنين، اعتقه صاحبه ام لم يعتقه، و لا يحل خدمة من كان مؤمنا بعد سبعة سنين.
[20]. صدوق، من لايحضره الفقيه، ج 1، ص 52؛ وسائلالشيعة، ج 2، ص 7؛ مستدرك الوسائل، ج 13، ص 379، ما زال جبرئيل يوصينى بالمملوك حتى ظننت انه سيضرب له اجلا يعتق فيه.
[21]. شرح اللمعة الدمشقیة، ج 6، ص280.
[22]. قرشی، سید علی اکبر، قاموس قرآن، ج2، ص 149، دار الکتب الاسلامیه، تهران،1371.
[23]. حشر، 14.
[24]. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غريب القرآن، ص 239، دار العلم، (الدار الشامیه، دمشق) بیروت،1412.
[25]. طباطبایی، محمد حسین، ترجمه الميزان ( موسوی همدانی)، ج4، ص 444، دفتر انتشارات اسلامی حوزه علمیه قم، قم، 1374.
[26]. همان.
[27]. بقره، 24.
[28]. فاضل مقداد، مقداد بن عبد الله، كنز العرفان في فقه القرآن، ج2، ص 177،مجمع جهانی تقریب اسلامی.
[29]. جعفری، یعقوب، تفسیر كوثر، ج2، ص 412، بی جا، بی تا.
.[30] اسراء 34، مائده 1، توبه 4، نحل 91 و ….