searchicon

کپی شد

براهین اثبات وجود خدا

عده ای وجود خدا را بدیهی و بی نیاز از استدلال شمرده اند؛[1] گروهی وجود او را اثبات ناپذیر پنداشته اند؛[2] و دسته سوم برای اثبات هستی وی، به دلیل یا دلایلی تمسک جسته اند.

بر اساس تقسیمی عقلی، می توان براهین اثبات وجود خدا را بر سه قسم دانست:

الف. ادله ای که تنها با تکیه بر مفهوم وجود به اثبات مصداق اصیل آن می پردازند. مدافعان این نوع از ادله، گاه در آغاز، تعریفی وجود شناختی از خدا؛ مانند «کامل ترین موجود» ارائه می دهند، سپس با تحلیل این مفهوم، تحقق خارجی آن را نتیجه می گیرند. جز واژه خدا، درباره هیچ واژه دیگری چنین ادعا نشده است که صرفا با ارائه تعریف و تأمل در مفهوم، بتوان به وجود مصداق آن پی برد.

در جهان غرب، این قسم از اقسام براهین اثبات وجود خدا، «برهان وجودی» نام گرفته است، هر چند اقامه براهینی از این دست، اختصاص به غربیان ندارد.

ب. ادله ای که «مصداقی نامعین» از وجود یا مطلق وجود را واسطه اثبات خدا می سازند. کسانی که از این گونه ادله بهره می برند، بر این باورند که شرط لازم برای اثبات وجود خدا آن است که همچون سوفسطائیان نباشیم و وجود «موجودی» را در عالم بپذیریم. از آن جا که در این استدلال، وجود هیچ موجود معینی را مفروض نمی گیریم، یا آن که در پایان چنین استدلالی به این نتیجه می رسیم که آن چه در آغاز وجودش را مفروض گرفته بودیم، در واقع خود خدا بوده است، می توان گفت که برای اثبات وجود خدا از غیر او مدد نگرفته ایم.

این قسم از اقسام براهین اثبات وجود خدا، که گویا اختصاص به اندیشمندان اسلامی دارد، «برهان صدیقین» خوانده می شود.

ج. ادله ای که برای اثبات وجود خدا، از «مصادیق معینی» از وجود؛ همچون وجود حادث یا ممکن، بهره می برند. این مصداق معین لزوما، «غیر خدا» خواهد بود؛ زیرا استدلالی که برای اثبات وجود خدا، وجود خود او را مفروض بگیرد، چیزی جز مصادره به مطلوب نیست.

قسم سوم، خود دربرگیرنده براهین متنوعی است که عبارتند از:

برهان امکان و وجوب، برهان حدوث، برهان حرکت، برهان نظم، برهان فطرت، برهان اجماع عام، برهان تجربه دینی، برهان اخلاقی و برهان درجات کمال.[3]

[1]. برای نمونه، ر.ک: جان هیک، اثبات وجود خداوند، ترجمه عبدالرحیم گواهی، ص 17 – 39 و 249؛ علامه طباطبایی (قدس سره) در تعلیقات خود بر اسفار، پس از ارائه تقریری از برهان صدیقین، می گوید: کسی که اهل تأمل باشد، از این بیان ما در می یابد که اصل وجود واجب بالذات، برای انسان امری بدیهی است، و براهینی که وجود خدا را ثابت می کنند، در حقیقت ما را به آن امر بدیهی توجه می دهند، ر.ک: صدر المتألهین شیرازی، الحکمة المتعالیة، ج 6، ص 15، تعلیقه علامه طباطبایی.

[2]. برای آشنایی تفصیلی با این نظریه و دلایل آن، ر.ک: عسکری سلیمانی امیری، نقد برهان ناپذیری وجود خدا.

[3]. برگرفته از: یوسفیان، حسن، کلام جدید، ص 57 – 62.