searchicon

کپی شد

براهين اثبات توحيد

برای توحید ذاتی حق تعالی می توان دلایل عقلی زیادی ارائه کرد که در آیات قرآن و روایات نیز شواهدی بر آن وجود دارد. در زیر به تعدادی از این دلایل اشاره می شود:

1. برهان وحدت هماهنگى عالم:

اگر دو تدبير و اراده در عالم هستى حاكم باشد، فساد و بى نظمى در عالم يافت مى شود؛ پس نبودن فساد در عالم، دليل بر وحدت ذات بارى تعالى است.[1] شايان ذكر است، گر چه اين برهان اولا و بالذات، وحدت خالق و مدبّر را ثابت مى كند، ولى مى توان از آن به وحدت ذات نيز نايل آمد.

2. برهان وحدت انبيا:

 اگر ذات واجب الوجود بيش از يكى بود، هر آينه مى بايست خدايان ديگر نيز به ارسال رسل بپردازند، تا مردم را هدايت كنند، ولى در هيچ جاى عالم چنين اتفاقى نيفتاده است.[2] به عبارت دیگر؛ نفس نیامدن پیغمبر از جانب شریک مفروض و نیز عدم مشاهدۀ آثار ملک سلطنت شریک و هم چنین شناخته نشدن افعال و صفات شریک دلیل بر نبود شریک است.[3]

3. برهان نفى شبيه و مثل و نظير:

ذات خدا ذاتی است که از هر جهت نامتناهی و دارای تمام کمالات است.[4] او وجودی است که از هر جهت که فرض کنیم نامحدود است. جایی نیست که نباشد، زمانی نیست که وجود نداشته باشد، کمالی نیست که دارا نباشد.[5] او هیچ حد و مرزی ندارد و به فرمودۀ قرآن کریم “هُوَ اللَّهُ فِي السَّماواتِ وَ فِي الْأَرْضِ”،[6] و ” فَأَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ”.[7] او در همه جا وجود داشته و محدود به حد و مرز خاصی نیست و از جمله، فوق زمان و مکان است.[8] حال اگر خداى ديگرى را فرض كنيم، بايد آن خدا مثل ذات واجب الوجود باشد و بین آن دو ما به الاشتراك و ما به الامتيازی وجود داشته باشد؛ و چون خداوند، وجود صرف و نامتناهی است و به لحاظ كمال نامحدود است، شبيه و نظيرى ندارد، پس فرض خداى ديگر ممتنع است.[9]

4. برهان بى نيازى خداوند:

 در جای خود به اثبات رسیده است که هیچ نوع نیازمندی در وجود خداوند راه ندارد. بدیهی است که نفى نيازمندى به معناى نفى تركيب از خداوند است؛ زيرا موجود مركب، به اجزاى خود محتاج است، پس می توان با نفی نیاز از خداوند، توحيد ذاتى به معناى بساطت واجب تعالى را اثبات كرد.[10]

5. برهان بساطت و عدم محدودیت خداوند:

همان گونه که بیان گردید و در جای خود نیز براهین زیادی بر آن اقامه گشته است، حضرت حق وجود صرف است و وجود صرف به خاطر بى كرانگى اش، هيچ گونه ماهيت و حَدّ وجودى براى آن مطرح نيست. اگر شريكى براى واجب باشد هر كدام كمال مخصوص به خود را دارند و فاقد كمال مخصوص به ديگرى هستند، پس هر كدام مركب از وجدان و فقدان هستند كه اين قسم از تركيب (تركيب از وجدان و فقدان و به عبارت ديگر وجود و عدم)، بدترين قسم از تركيب است.[11] بر این اساس ممكن الوجود به خاطر محدوديت وجودى نمی تواند در كنار وجود حضرت حق قرار بگیرد؛ چرا كه بساطت و عدم محدوديت وجود بارى تعالى او را از شريك منزّه ساخته است.[12]




[1]. نک: انبیاء، 22؛ مؤمنون، 91.

[2]. نک: احقاف، 4؛ انبیاء، 25.

[3]. «نهج البلاغة»، نامۀ 31.

[4]. نک: مکارم شیرازی، ناصر، عقیده یک مسلمان، ص 38، مطبوعاتی هدف، چاپ اول.

[5]. نک: مکارم شیرازی، ناصر، خدا را چگونه بشناسیم، ص 42، انتشارات محمدی (ص)، 1343.

[6]. انعام، 3.

[7]. بقره، 155.

[8]. مکارم شیرازی، ناصر، عقیده یک مسلمان، ص 43.

[9]. نک: سوره توحید؛  شوری، 11.

[10]. آياتى در قرآن كريم وجود دارد كه بر بى نيازى خداوند دلالت مى كنند: مانند «وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَميدُ»؛ فاطر، 15.

[11]. جوادى آملى عبداللَّه، شرح حكمت متعاليه (اسفار اربعه)، ج 6، بخ 1، ص 434 – 433 – انتشارات الزهراء.