کپی شد
بداء و قضا و قدر
از دیگر موارد موجب اختلاف در اثبات بداء برای خداوند مسئله قضا و قدر است که برخی این دو آموزه را در تضاد با یکدیگر میدانند.[1] عالمان شیعه در دفاع از همسازی این دو آموزه با یکدیگر، اینگونه استدلال میکنند که قضا و قدر به سه دسته کلی تقسیم میشود:
- قضا و قدر حتمی که فقط خدا از آن آگاه است و بَداء در آن واقع نمیشود؛ چرا که وقوع بَداء در این قسم، مستلزم تغییر در علم خداوند است و چنین چیزی محال است.
- قضا و قدر حتمی که جز خداوند، ملائکه، انبیا و اولیا نیز از آن آگاهی دارند و از آنجا که خدا، خود، فرشتگان و فرستادگانش را تکذیب نمیکند و بداء در این قسم موجب تکذیب اولیای الهی میشود، بداء ناپذیر است.
- قضا و قدر غیر حتمی که خداوند در آن وقوع چیزی و یا عدم آن را تقدیر میکند، ولی تحقّقش را به مشیت خویش معلّق میسازد و این قسم است که با بداء تغییر میکند.[2]
توضیح بیشتر اینکه بر اساس تعاليم قرآنى، علم خداوند از هر جهت مطلق است و محدوديتى ندارد. قرآن کریم میفرماید: «اِنَّ اللّهَ بِكُلِّ شَىء عَليم»؛ «خداوند به هر چیزی آگاه است».[3] اين بدان معنا است كه خداوند بر همه حوادث از ازل تا ابد آگاه است و در اين علم هيچ يک از مخلوقات با وى مشاركت ندارند؛ لذا قرآن کریم میفرماید: «فَلا يُظهِرُ عَلى غَيبِهِ اَحَداً»؛[4] «پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمیکند» و ممكن است تنها برخى از آن به صورت استثنا آگاه باشند: «اِلاّ مَنِ ارتَضى مِن رَسول»؛[5] «جز فرستادهای را که بپسندد» و اين همان قضاى حتمى است.
در كنار اين حقيقت، حقيقتى در سطح نازلتر قرار مىگيرد و آن اين كه سرنوشت انسانها و حوادث و وقايعى كه براى آنها پديد مىآيد، بر اثر عوامل و شرايط ويژهاى؛ همانند اختيار افراد و گروههاى انسانى و توانايى ايشان در انتخاب راههاى گوناگون رقم مىخورد. اين همان قضاى غيرمحتوم يعنى «قدر» است كه اطلاع بر آن براى نفس پیامبر يا ولىّ ممكن است.[6]
جايگاه بداء در اين ميان به عنوان يكى از افعال يا اوصاف الهى آن است كه بر اساس وعدههاى خداوند به جاى برخى از مقدرات غيرحتمى، به جهت اختيار و عملكرد انسان؛ نظير صدقه، صله رحم، نيكى به پدر و مادر و قدردانى از آنان يا ترک اينگونه امور، سرنوشت بهتر يا بدترى براى وى رقم مىخورد، چنانکه قرآن کریم میفرماید: «يَمحوااللّهُ ما يَشاءُ و يُثبِتُ و عِندَهُ اُمُّ الكِتـب».[7] بخش نخست اين آيه، اشاره به قضاى غيرمحتوم دارد و قسمت دوم، مربوط به قضاى محتوم است.[8]
نظير اين معنا را در آيه «قَضى اَجَلاً و اَجَلٌ مُسَمًّى عِندَهُ»؛[9] «سپس (برای هر فرد شما) مدتی (از عمر) مقرر داشت و مدت معیّنی هم در نزد او است»؛ مىتوان يافت.[10] بر اساس روايتى از امام باقر (عليهالسلام) مقصود از «قَضىاَجَلاً» حكم او درباره اجل محتوم است و مراد از «اَجَل مُسَمًّى عِندَهُ» اجل موقوف نزد خداوند میباشد.[11]
[1] . عیاشی، محمد بن مسعود، کتاب التفسیر، ج ۲، ص ۲۱۸ – 220.
[2] . خویی، سید ابو القاسم، البیان، ص ۳۸۸ – ۳۸۷، با استفاده از ویکی شیعه.
[3] . عنكبوت، 62.
[4] . جن، 26.
[5] . جن، 27.
[6]. ر ک: طباطبایی، سید محمد حسین، الميزان في تفسیر القرآن، ج 11، ص 376 ـ 378؛ ملا صدرا، صدر الدین، الاسفار الاربعه، ج 6، ص 398 ـ 399.
[7] . رعد، 39.
[8] . الميزان في تفسیر القرآن، ج 11، ص 380.
[9] . انعام، 2.
[10] . الميزان في تفسیر القرآن، ج 7، ص 14 و 15.
[11] . سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- قَضى أَجَلًا وَ أَجَلٌ مُسَمًّى عِنْدَهُ قَالَ هُمَا أَجَلَانِ أَجَلٌ مَحْتُومٌ وَ أَجَلٌ مَوْقُوفٌ؛ کلینی، محمد بن یعقوب، كافى، ج 1، ص 147، با استفاده از: حسين ديبا و بخش فلسفه و كلام، مدخل «بداء»، دائرة المعارف قرآن کريم، ج 5.