کپی شد
ایمان
فهرست
مفهوم شناسی ايمان
ایمان در لغت عبارت است از: تصدیق در مقابل تکذیب[1] و در اصطلاح عبارت است از: اقرار به زبان، تصديق و اذعان قلبى -كه نوعى صفت و حالت نفسانى نسبت به يک امر است و با صرف شناخت و معرفت تفاوت دارد[2]– و عمل نمودن با اعضا و جوارح.[3]
هر جاندارى براى خود دلبستگىهايى دارد. انسان نيز غير از دلبستگىهاى مادى به پارهاى از معنويات، مانند، معرفت و زيبايى و… دلبستگى دارد. ايمان نيز نوعى حالت دلبستگى واپسين است كه تمام دعاوى ديگر را تحت شعاع قرار مىدهد.
قلمرو ايمان براى هر انسان حريم مقدسى است؛ يعنى دلبستگى واپسين انسان در نهايت به امر قدسى تبديل مىگردد و آن گاه است كه عنصر شجاعت و جسارت و عشق از آن زایيده مىشود.
ایمان دلبستگى نهايى انسان به امور معنوى است كه براى انسان مقدس هستند و براى آن حاضر است عشق و شجاعت از خود نشان دهد.
در برخی روایات در تعریف ایمان، آمده است که، ایمان عبارت است از: معرفت و شناخت قلبی و اقرار به زبان و عمل کردن به اعضا و و جوارح.
فرق ایمان با علم
شایع ترین معنای علم نزد حکما، مطلق ادراک است[4]. دانشمندان و متکلمان غربی «ایمان» را به گونه ای تعریف می کنند که با علم در یک مقوله نمیگنجد، ولی ایمان در مکتب اسلام و بیان فلاسفه و علمای اسلام، همان یقین منطقی، به علاوه پذیرش و تلقی به قبول قلب است. توضیح این که اگر ما گزارهای را صد در صد قبول داشته و صحیح بدانیم، این یقین است. (واضح است که ایمان با یقین روانشناختی هم سازگار است، و بین یقین منطقی و یقین روانشناختی تفاوت هایی وجود دارد) و بعد اگر این یقین را قلبا هم پذیرفتیم، آن گاه ایمان خواهد شد.
البته روشن است که ایمان دارای مراتب فراوانی است و هر مرتبه با مرتبه دیگر متفاوت خواهد بود. حضرت امام خمینی (ره) برای بیان فرق بین ایمان و علم؛ مثالی شنیدنی دارند، ایشان میگوید: هم ما و هم یک فرد مرده شوی علم داریم که مردگان به انسان آسیبی نمیرسانند، ولی مرده شوی علاوه بر علم به این واقعیت، قلبش هم تسلیم این حقیقت شده است و به این معنا ایمان پیدا کرده است و در نتیجه با طمأنینه و آرامش در میان خیل مردگان رفت و آمد میکند و اما ما چون تنها به این قضیه علم داریم و هنور قلب ما تسلیم این حقیقت نشده است، با رؤیت مردگان و یا تنهایی با آنان، دچار اضطراب میشویم و ترس ما را فرا میگیرد.[5]
علم یک قدم تا ایمان فاصله دارد. مسلماً علم به تنهایی آدمی را وادار به التزام به لوازم علمش نمی کند.[6] فرعونیان علم داشتند، ولی علی رغم آن کافر شدند. خداوند دربارۀ آنان می فرماید: (فرعونیان) از روی ستم و برتری جویی به آیات خدا کفر ورزیدند در حالی که در دل به آن یقین داشتند.[7] یکی دیگر از نمونه هایی که خداوند ذکر می کند بلعم باعورا است او اگرچه عالم بود، ولی در عمل لغزید، قرآن می فرماید: “و بر آنها بخوان سرگذشت آن كس را كه آيات خود را به او داديم، ولى (سرانجام) خود را از آن تهى ساخت و شيطان در پى او افتاد، و از گمراهان شد”!.[8] و اگر می خواستیم وی را بالا می بردیم به وسیلۀ آن (آیات)، ولی او به زمین چسبید و از هوای خویش تبعیت کرد.[9]
لذا علم؛ فقط زمینۀ التزام به محتوایش را فراهم می آورد، ولی این زمینه، وقتی مؤثر واقع می شود که به دنبال آن ایمان باشد. با علم و ایمان است که راه عمل هموار می شود، البته باید موانع بر سر راه ایمان نیز برداشته شود.[10] پیروی از هواهای نفسانی، وسوسه های شیطان و .. از این موانع هستند.
در باب فرق بین ایمان و اطمیان قلبی گفتنی است که: گاهی انسان به وسیله استدلال و برهان علمی و منطقی ممكن است به چیزی ایمان و یقین داشته باشد و با این استدلال، عقلش راضی شود، ولی آرامش خاطر نداشته باشد، اما اگر نسبت به آن چیز اطمینان قلبی داشت، این اطمینان باعث آرامش خاطر و سكون قلب او میشود كه در این صورت هیچگونه وسوسه و اوهام ذهنی در او راه ندارد؛ به عنوان مثال: همه ما یقین داریم كه از انسان مرده هیچ كاری بر نمیآید و این را با استدلال و دلیل باور داریم، اما در جان ما رسوخ نكرده، لذا ممكن است كسی از مرده خصوصاً در شب بترسد، اما افرادی هستند چون سر و كار آنها با مردگان است، هرگز چنین ترسی ندارند[11].
در رابطۀ ایمان و اطمینان قلبی، باید گفت: در برخی روایات بر این ذهنیت، كه ابراهیم (ع) شک داشت، پس ما هم اگر شک داشتیم معذوریم و اگر ایمان و یقین نداشتیم هیچ اشكالی و ایرادی بر ما وارد نیست، خط بطلان میكشد.
در روایتی نقل شده: شخصی به امام موسی كاظم (ع) نامهای نوشت و گفت: من در حال شک هستم و ابراهیم (ع) هم به خداوند عرض کرد: به من نحوۀ زنده شدن مردگان را نشان بده، من هم دوست دارم كه چیزی به من نشان بدهی. امام (ع) در جواب نوشتند: همانا ابراهیم (ع) مؤمن بود، فقط دوست داشت ایمانش زیاد شود، ولی تو در حال شک هستی و در انسان شاک خیری وجود ندارد. [12]
انسان باید نسبت به اصول دین، اعتقاد و ایمان و یقین داشته باشد و برای به دست آوردن ایمان و یقین، راههای استدلالی و برهانی وجود دارد كه دیگر برای انسان شكی باقی نماند و برای دفع شبهاتی كه القاء میشود، میتوان به علمای دین رجوع كرد.
به هر حال، با اندک تأمل و تعمق در آیات قرآن به این حقیقت پی می بریم که رفع نگرانى هاى روحى و روانى در سایه تقویت ایمان به خداى حكیم و دادگر و ایمان به روز واپسین و بهشت و جهنم، میسر است و نیز اعمال عبادی مثل نماز برای رسیدن انسان به این مرحله طراحی شده است. مؤمن زمانی که دست لطف و حمایت خدا را پیوسته بر سر خویش احساس مى كند، دیگر خوف و اضطراب و غمى به دل راه نمى دهد: “و لا تهنوا و لا تحزنوا و انتم الاعلون ان كنتم مؤمنین”؛[13] و سست نشوید و غمگین نگردید و شما برترید اگر ایمان داشته باشید .خداوند در این آیات مى فرماید: اگر با خدا باشید، تمام قواى زمین و آسمان در اختیار شما است و خداوند نیازها و مشكلات و گرفتارى هایتان را مى داند و از تلاش و اطاعت و بندگى شما باخبر است و با ایمان به این نویدهاى الاهى چگونه ممكن است آرامش خاطر (اطمینان قلبی)، بر وجود انسان حاكم نشود؟ قطعاً با این منش و معرفت، امور نگران كننده و اضطراب آور روحى از جان و دل بشر رخت بر مى بندد.
رابطه ایمان با عمل
ايمان واقعى ملازم با عمل به دستورات شرع است، لذا اظهار ايمان و اسلام بدون عمل به دستورات خدا و رسول (ص) – گرچه سبب اجراى احكام ظاهرى اسلام بر فرد است – مفيد هدايت و سعادت واقعى او نخواهد بود؛ از اين رو قرآن كريم دستيابى به حيات طيبه را منوط به ايمان و عمل صالح توأمان مىداند.[14]
كسى كه تنها يكى از اين دو را دارد؛ يعنى یا ادعاى ايمان دارد و عمل نمىكند، يا صالح است ولى ايمان ندارد، بسان مرغى كه يك بال دارد و هرگز قادر به پريدن و اوج گيرى و صعود بر قله سعادت و كمال نیست، مگر اين كه تغيير روش دهد و ايمان خود را با عمل صالح یا عمل صالح خود را با اظهار اسلام و پذيرش معارف عاليه آن توأم نمايد تا از اين راه مقرب درگاه الهى شود و به بهشت درآيد. هر چه درجه معرفت انسان نسبت به اسلام، ایمان و دستورات خدا و رسول (ص) بالاتر رود و عمل او به دستورات شرع بیش تر و خالص تر باشد، درجه ایمان او نیز بالاتر خواهد رفت.
در اينجا لازم است به چند نكته اشاره شود:
1. بين ايمان و عمل صالح رابطهاى متقابل وجود دارد. هر چه ايمان قوىتر باشد، كيفيت و كميت اعمال صالح و اجتناب از عصيان و طغيان نيز بيشتر است و هر چه به اعمال صالح و اجتناب از كبائر عنايت بيشترى شود، ايمان نيز در قلب، رسوخ بيشترى مىيابد تا آن جا كه انسان به سعادت نهايىاش مىرسد و در فراز قله انسانيت سرافرازانه جلوهگر مىشود؛ و برعكس، گناهان و اصرار بر آنها سبب محو تدريجى ايمان از قلب مىگردد و صدور گناه نشانه ضعف ايمان است.
2. تصديق ساير انبيا و كتب اصيل ايشان، مستلزم عمل به شريعت آنها نمىباشد؛ زيرا شريعت برخى از آنها تنها مخصوص قوم خودشان بوده و شريعت برخى ديگر نيز با آمدن شريعت و كتاب بعدى منسوخ گشته است؛ يعنى تاريخ عمل به آنها منقضی شده است. پس تصديق آنان به معناى پذيرش آنها به عنوان پيامبر خداوند و احترام به مقامات و زحمات آنها است، نه عمل به شريعت ایشان.
3. اهم اعمال عبادى كه يك مسلمان را از غير مسلمان جدا مىكند، تحت عنوان “فروع دين” مشهورند و يادگيرى و عمل به همه آنها، بر كسانى كه اين تكاليف بر عهده ايشان مىآيد، ضرورى است .
از سوى ديگر عدم عمل به آنها، بدون انكار ضرورتشان، نيز سبب سقوط انسان از درجات بهشت مىگردد و اگر تا آخر عمر استمرار يابد و جبران نشود، سبب عقاب دايم خواهد گشت.
4. ايمان بايد مطلق باشد، زيرا اصولاً ايمان تبعيض بردار نيست. اگر كسى واقعاً مسلمان و مؤمن است، نمىتواند بگويد: من تنها بخشى از معارف دينى را پذيرفته و تنها به بخشى از احكام تكليفى عمل مىكنم؛ زيرا از ديدگاه قرآن اين چنين رفتارى، هواپرستى و مطابق ميل خود عمل كردن است و كفر محسوب مىشود؛ نه ايمان به خدا و روز جزا و نبوت انبيا.[15]
5. ايمان و عمل صالح داراى مراتب و شدت و ضعف مىباشند. همه مؤمنان صالح در يك درجه واقع نمىشوند و رتبه همه در پيشگاه الهى و در بهشت يكسان نيست. پس بايد در تعميق ايمان و ارتقاى كميت و كيفيت عمل صالح با كسب معارف حقه و دقت و همت بيشتر كوشيد تا به مراتب بالاتر دست يافت.[16]
6. انكار هر يک از اصول اعتقادی اسلام و همچنین انكار وجوب هر يک از واجبات که وجوب آنها ضرورى باشد و همچنین انكار حرمت هر يک از محرماتی که حرام بودن آنها ضرورى باشد به منزله انكار ضروريات دين است و با شرايط خاصى سبب خروج از اسلام مىگردد و مرتكب آن، مرتد محسوب مىشود.
شرط ایمان از دیدگاه شیعه
از نظر شيعه اثنى عشرى (جعفری) – با توجه به آيات و روايات معصومان (ع) – بعد از شهادت به وحدانیت خداوند متعال و رسالت پیامبر گرامی اسلام (ص)، که شرط اسلام هستند، پذيرش تمامى دوازده نفر به عنوان امام و ولى و وصى پس از رسول الله (ص) ، شرط ايمان و پذيرش اعمال در پيشگاه الهى است؛ زيرا لازمه تصديق نبى (ص) و قرآن، به عنوان وحى، كه دچار تحريف نشده است، عمل كامل و دقيق به توصيههاى قرآن و رسول اكرم (ص) است و از جمله سفارشات قرآن و رسول اکرم، تمسك به اهل بيت (ع) و اطاعت از ايشان است و تخلف از امامان (ع)، در واقع تخلف از اوامر خدا و رسول (ص) است. همان طوری که در قرآن آمده است، مرتبه ایمان بعد از اسلام قرار دارد و اولین درجه ایمان از درجات اسلام بالاتر است. ایمان نیز دارای درجات متعددی است. قرآن كريم حد نصاب ايمان را چنين ترسيم مىنمايد: “نيكى آن است كه 1. به خدا و 2. روز جزا و 3. ملايكه و 4. كتاب و 5. انبيا ايمان آورد”[17] و كفر و نفاق و شرک آشكار را سبب خلود در جهنم و خروج از اسلام و ايمان مىشمارد.[18]بنابراین مسلمانی از حداقل ایمان برخوردار است كه:
أ: توحيد را در تمامى ابعاد آن پذيرفته باشد.
ب: معتقد به رسالت و خاتميت نبى اكرم (ص) باشد.
ج: به تمامى اوامر و نواهى ايشان از جمله ولايت گردن نهد.
د: پذيراى اعتقاد به حيات پس از مرگ و جزئيات توصيفاتى كه قرآن و رسول (ص) و ولى (ع) از آن نمودهاند، شود.
ایمان از دیدگاه فیلسوفان شیعی
فیلسوفان شیعی در تعریف ایمان، چنین بیان می دارند که، حقيقت ايمان عبارت است از: علم و معرفت فلسفى به واقعيت هاى عالم هستى، به عبارت ديگر؛ سير نفس انسان در مراحل كمال نظرى، حقيقت ايمان را تشكيل مىدهد. پس عمل به واجبات و ترك محرمات – كه سير نفس در مراحل كمال عملى است – آثار خارجى اين علم و معرفت است، و هر چه كه عقايد مورد نظر يک مؤمن با واقعيات هستى مطابقت بيشترى داشته باشد، ايمان وى كاملتر خواهد بود.[19] چنانچه صدر المتألهين در آغاز سفر سوم از اسفار اربعه وقتى مىخواهد وارد مباحث الهيات بالمعنى الاخص شود، مىنويسد:
“ثم اعلم انّ هذا القسم من الحكمة التى حاولنا الشروع فيها هو افضل اجزائها و هو الايمان الحقيقى بالله و آياته و اليوم الآخر، المشار اليه فى قوله تعالى: «و المؤمنون كل امن بالله و الملائكته و كتبه و رسله»، و قوله: «و من يكفر بالله و ملائكته و رسله و اليوم الاخر فقد ضل ضلالاً بعيداً» و هو مشتمل على علمين شريفين: احدهما العلم بالمبدأ و ثانيها العلم بالمعاد، و يندرج فى العلم بالمبدأ معرفة اله و صفاته و افعاله و آثاره، و فى العلم بالمعاد معرفة النفس و القيام و علم النبوات».[20]
در اين نظريه تصديق خدا و پيامبران به معناى يک تصديق منطقى مطرح است كه به يک واقعيت خارجى مربوط مىشود و بخشى از معرفت به عالم هستى است و مفهوم عمل به وظيفه و تكليف، خارج از مفهوم ايمان است.
علامه طباطبايى (قدس سره) به عنوان يك فيلسوف شيعى و يک مفسر قرآن، ايمان را چنين معنا و تعریف مىكند:
“ايمان تنها صرف «علم» و «معرفت» نيست؛ زيرا بعضى آيات خبر از ارتداد افرادى مىدهد كه با وجود علم منحرف و مرتد شدند، بلكه مؤمن علاوه بر علم، التزام به مقتضاى علم خود نيز بايد داشته باشد و بر طبق مؤداى علم، بايد عقد قلب داشته باشد به طورى كه آثار علم هر چند فى الجمله، از او بروز نمايد. پس كسي كه علم دارد به اين كه خداى تعالى، الاهى است كه جز او الاهى نيست و التزام به مقتضاى علمش دارد؛ يعنى در مقام انجام مراسم عبوديت خود و عبادت خدا بر مىآيد، چنين كسى مؤمن است”.[21]
ایمان از دیدگاه عرفا
از نظر عرفا ايمان، نه علم است و نه عمل و نه شهادت دادن، بلكه جوهر ايمان، عبارت است از: اقبال آوردن به خداوند و اعراض نمودن از همه اغيار. “الايمان هو الذى يجمعك الى اله و يجمعك بالله، و الحق واحد و المؤمن متوحد و من وافق الاشياء فرقّه الاهواء و من تفرق عن الله بهواه و اتبع شهوته و ما يهواه فاته الحق”: ايمان آن است كه تو را به سوى خداى عزوجل سوق دهد و به خدا نزدیک نماید؛ يعنى ايمان آوردن به خدا، رو آوردن به سوى حق تعالى است و خدا یکی است و مومن، یکتا پرست، پس اگر به هر چیزی غیر از خدا، خودت را مشغول کنی، به همان مقدار از خدا روی برگردانده ای و اطاعت از شهوات نفسانیت کرده ای و در ایمانت ضعف و کاستی ایجاد نموده ای، چون ايمان رو آوردن است و ضد آن رو برگرداندن است، (و الضدان لايجتمعان)”.[22]
ايمان از دیدگاه معتزله
از نظر «معتزله» حقيقت ايمان عبارت است از: عمل به تكليف و انجام وظيفه.
تصديق وجود خداوند و پيامبران خود يک عمل به وظيفه است. وظايف ديگر، انجام واجبات و ترك محرمات است و كسي كه به تمامى وظايف خود عمل نمايد «مؤمن» به شمار مىرود. از نظر ايشان ايمان با عمل محقق مىشود نه با نظر.[23]
ایمان از دیدگاه اشاعره
در ميان متكلمان اسلامی درباره حقيقت ايمان، سه نظريه عمده وجود دارد که یکی از آنها نظریه اشاعره است:
از نظر «اشاعره» حقيقت ايمان عبارت است از: تصديق وجود خداوند عزوجل و پيامبران (ع) و امرها و نهىهاى او كه به وسيله پيامبران بيان شده است، و نیز اقرار زبانى به همه تصديق هاى قلبى؛ يعنى شهادت دادن به حقانيت واقعى آشكار شده و پذيرفتن آن واقعيت. اين حالت از يك طرف گونهاى تسليم و خضوع روانى است، (عقد القلب) و از طرف ديگر نوعى ارتباط فعالانه با موضوع تصديق و شهادت است.[24]
ایمان از دیدگاه متکلمان مسیحی
با دقت نظر در آراء متکلمین مسیحی به این مطلب می رسیم که آنها بيشتر طريقه عرفانى را در تعريف ايمان پيش گرفتهاند، پس با توجه به این مطلب دیدگاه های برخی از آنان را نقل می کنیم:
ايان باربور مىنويسد:
“تيليخ” گفته است كه دين همواره با مسائل مربوط به «دلبستگى واپسين» سر و كار دارد كه سه خصيصه دارد. اول: دلبستگى واپسين داشتن؛ يعنى تعهد بىمحابا، بيعت و سرسپردگى. اين موضوع، موضوع مرگ و زندگى است، چه پاى معناى زندگانى در ميان است و انسان زندگىاش را در گرو اين مىگذارد كه يا اين عهد را به سر برد، يا جان را بر سر اين كار بگذارد. دوم: دلبستگى واپسين يک ارزش والا پديد مىآورد كه ساير ارزش ها بر وفق و طبق آن تنظيم مىگردد.
سوم: اين كه دلبستگى واپسين در دل خود يک ديدگاه شامل و جامع، و جهت يافتگى زندگى، نهان دارد؛ چرا كه به همه حوزههاى زندگى و همه هستى انسان مربوط مىشود».[25]
در جاى ديگر از قول “ريچارد سن” مىنگارد:
«براى پى بردن به مراد كتاب مقدس يا الهيات اهل كتاب از كلمه ايمان، بايد به اين نكته پى برد كه مراد از آن القای یک فهم يا يک انديشه به شيوهاى كه از معرفت برهانى كمتر باشد، نيست. مسئله، مسئله باور كردن است، نه اثبات كردن».[26]
اين نظريه ضمن اين كه قصد دارد ايمان را امرى فراتر از علم و معرفت و برهان بداند، مىخواهد اين نكته را روشن سازد كه ايمان امرى متناقض با عقل نيست و عملى كوركورانه محسوب نمىگردد.
«در بسيارى از آيات و عبارات “عهد جديد”، ايمان را نقطه مقابل بيم و اضطراب مىيابيم. ايمان عبارت است از: جهت يافتگى يا اهتداى اراده و بيشتر اعتقاد به پسين در يک شخص است، تا متقاعد شدن به صدق و صحت يک قضيه. اعتماد يا وثوق، واكنشى است كه از “وثوق پذيرى” خدا و آمرزگارى و لطف او انگيخته مىشود، و در عين حال عمل انسانى وثوق كردن نيز هست. چه در اعتماد به خداوند است كه انسان از حول و قوه خويش دست مىشويد. روى آوردن به خدا مستلزم روى برتاختن از هر آن چيزى است كه بيش از آن محل وثوق و اعتماد بوده است. ايمان، مستلزم «ايمان ورزى، توكل، بيعت، و اطاعت است».[27]
راه ایمان به خدا
یکی از مباحثی که در آموزه های دینی بر آن تأکید شده است، تقویت ایمان است و در همین رابطه برخی علاقمند هستند بدانند چگونه باید به خدا ایمان بیاورند و ایمانشان را قوی کنند.
در توضیح این گونه مطالب، باید گفت که: این که فردی علاقمند است، ایمانش محکم و عمیق باشد، سرمایه بسیار خوبی است که باید از آن، حداکثر استفاده را بکند و با شناخت و آگاهی، ایمان خود را قوی سازد.
چنین فردی برای شناخت واقعی خداوند راه زیادی در پیش ندارد، زیرا خداوند می فرماید: ” ما از رگ گردن به شما نزدیک تریم.”[28] و پیامبر گرامی اسلام (ص) می فرمایند: “کسی که خود را بشناسد خدا را خواهد شناخت.”[29] براین اساس، کافی است انسان کمی با خود خلوت کرده و در باره وجود و ضعف ها و نیازهای خود تفکر کند که روزی در این جهان نبود و او را به این جا آوردند و نیازهای او را برآورده کردند و در هر لحظه نیازش را به هوا و همچنین آب و غذا و … به یاد آرد، که خود نمی تواند هیچ کدام آنها را فراهم نماید، حتی نمی تواند یک مولکول هوا بسازد! این چه کسی است که نیازهای او را بر آورده می سازد؟ همچنین اگر اندکی در باره فانی بودن جهان و موجودات آن اندیشه کند، پی خواهد برد که جهان و هر آنچه در آن است همگی موجوداتی ضعیف، ناتوان، موقت و محکوم به مرگ و خروج از این جهان هستند و همه این موجودات نیازمند خالق و مدبری هستند که وجودش دائمی و همیشگی و غنی باشد تا نیازهای آنان را برآورده سازد.
آری اگر انسان اندکی به زیبایی هایی که در جهان اطراف اوست بیندیشد و متوجه شود که آنها به خودی خود پدید نیامده اند و نیاز به آفریدگار توانایی دارند، وجود خدا را با تمام وجود خود درک خواهد کرد.
راستی کیست که در مشکلات و سختی ها یار و مددکار ما است؟ کیست که در هنگام ناامیدی و یأس از تمام قدرت ها و نیرو ها در امید را به روی انسان بی پناه می گشاید و او را یاری می کند؟ مردی خدمت امام صادق رسید و عرض کرد: ای فرزند رسول خدا مرا به سوی خدا راهنمایی کن. حضرت پرسیدند: آیا سوار کشتی شده ای؟ مرد گفت: آری! حضرت فرمود: آیا پیش آمده که کشتی شما در دریا بشکند و هیچ وسیله نجاتی که تو را نجات دهد در دسترس نداشته باشی؟ مرد گفت :آری. حضرت فرمود: آیا در آن هنگام، قلب تو متوجه قدرتی که بتواند تو را نجات دهد نشد؟ مرد گفت: آری! حضرت فرمود: آن قدرتی که ناخودآگاه قلب تو متوجه او و توانایی او شد خداوندی است که در هنگامی که هیچ نجات دهنده ای برای خود نمی بینی قادر است تو را نجات بخشد.! [30]
آری اگر انسان تعلقات دنیایی را کنار بگذارد و از قدرت ها مادی و دنیایی قطع امید کند، خیلی زود متوجه خدا و مهربانی و قدرت و عظمت او خواهد شد.
ممکن است با مطالعه کتاب هایی که در این زمینه نوشته شده است، هرچه بیشتر با خدا آشنا شده و ایمان خود را قوی تر ساخت.
تقویت ایمان و اعتقادات
انسان به طور فطری طالب کمال است و پیوسته می کوشد از نقص به سوی کمال حرکت کند و در همۀ جهات به کمال برسد. ایمان یکی از شاخص های کمال انسان و نیز مهم ترین کمالی است که دارای مراتب بوده و سزاوار است هر انسان مؤمنی کوشش کند تا هر روز بر ایمان خود افزوده و آن را تقویت نماید.
برای تقویت ایمان صحیح باید در عرصه های مختلف از جمله در عرصه علمی و عملی کوشید:
1. از جهت علمی:
همۀ فقهاء شیعه فرموده اند تقلید در اصول دین جایز نیست و انسان باید با فکر و تحقیق و دلیل این اصول را بپذیرد و به آنها یقین پیدا کند. بنا براین هر فرد شیعه ای باید باورها و اعتقادات خود را مستدلٌ سازد و مطالعه و تحقیق در مسائل دین به ویژه مسائل اعتقادی را جزء برنامه های روزانه خود قرار داده و روز به روز بر عمق و گسترۀ اطلاعات دینی خود بیفزاید تا بتواند ساحت اعتقادات را از خرافاتی که توسط افراد مغرض و ناآگاه در آنها وارد شده و به اسم دین و مقدسات عرضه می شود پاک ساخته، اسلام ناب محمدی (ص) که همان مذهب حقه شیعه اثنا عشری (دوازده امامی)است را به دیگران نیز عرضه نماید. اگر انسان با دلیل و استدلال، مطلبی را باور کند، در این صورت با کوچک ترین شبهه ای ایمانش سست نخواهد شد؛ لذا سزاوار است همۀ سفارشاتی که اسلام و قرآن به دانش و تفکر کرده اند، در همین راستا مورد ارزیابی قرار می گیرد و هر فرد شیعه ای با مطالعه اعتقادات شیعه از برتری این اعتقادات بر اعتقادات سایر مذاهب مطلع گشته و با درک این برتری ها ایمانش تقویت می شود.[31]
همچنین باید نسبت به شبهاتی که احتمالاً در اذهان ایجاد می شود، کاملا حساس بوده و با تحقیق و مطالعه دقیق، جواب صحیح و قانع کننده ای برای آن تهیه شود چرا که شبهه بسان بیماری واگیر دار است که اگر درست و سریع درمان نشود، ممکن است هم فرد مبتلا را گرفتار کرده و هم به دیگران سرایت و آنان را نیز بیمار سازد. شبهات دینی نیز اگر به طور صحیح و منطقی بر طرف نشود، به تدریج پایه ایمان و ا عتقادات فرد و جامعه را ویران می سازد.
2. از جهت عملی:
تهذیب نفس که در منابع دینی ما از آن به «جهاد اکبر» یاد شده است، مهمترین عامل تکامل و تقویت ایمان است. همچنین انجام صحیح عبادات با مراعات شرایط و آداب آن در باورهای انسان اثر مثبت گذاشته و این باورها را محکم تر می سازد. از دید قرآن و روایات، عمل انسان در تحکیم یا تضعیف باورهای دینی او بسیار مؤثر است. قرآن کریم می فرماید: «پروردگارت را عبادت کن تا یقین به سوی تو بیاید».[32]
از طرف دیگر عمل ناشایست و معصیت به تدریج ایمان انسان را سست کرده و حتی او را به کفر می کشاند. قرآن کریم در این باره می فرماید: «سرانجام کار آنان که به اعمال زشت و کردار بد پرداختند، این شد که کافر شده و آیات خدا را تکذیب و تمسخر کردند».[33]
همچنین تقویت عواطف بر پایه شناخت و معرفت صحیح یکی دیگر از عوامل تقویت باورهای شیعی است.[34] بنا براین ما باید در همه محورهای یاد شده به تقویت ایمان و اخلاق خود بپردازیم.
در پایان به این نکته نیز توجه شود که افراد بی ایمان، هرگز در آرامش نبوده، بلکه تظاهر به آرامش می کنند و گرنه چگونه می توانند جایگاه خود را در نظام هستی و آینده ای که در انتظار آنهاست، نشناسند و با این وجود، در آرامش به سر برند؟
برای تقویت اعتقادات خود به منابع زیر مراجعه شود:
1. آشنایی با قرآن کریم ج1 و 2، شهید مرتضی مطهری.
2. نگاهی به قرآن، سید علی اکبر قرشی.
3. قرآن در آیینه نهج البلاغه، آیة الله مصباح یزدی.
4. تأثیر قرآن در جسم و جان، نعمت الله صالحی حاجی آبادی.
5. قرآن کریم از منظر امام رضا (ع)، آیة الله جوادی آملی.
6. تفسیر نمونه، آیة الله مکارم شیرازی.
ايمان گرایی
با توجه به این مطلب که حقایق دینی یا مبتنی بر ایمان هستند، یا بر اساس خردورزی و استدلال استوار هستند، اشاره ای مختصر به بحث ایمان گرایی می شود:
ايمان گرايى را در فارسى معادل واژه “فيدئيسم” (Fideism) [35] به كار مىبرند. اين واژه در برابر “عقل گرايى” به معناى كلامىاش قرار دارد. در ديدگاه ايمان گرايانه حقايق دينى مبتنى بر ايمانند و از راه خردورزى و استدلال نمىتوان به حقايق دست يافت. سابقه تاريخى اين مدعا طولانى است و به زمان پولس قديس مىرسد، اما بروز جدى و پرنفوذ اين جريان از قرن نوزدهم تا زمان حاضر مىباشد كه به ويژه در غرب و در مسيحيت به چشم مىخورد.
البته، هر چند كه زمينهها و ضرورت هاى وجود ايمان گرايى افراطى در تفكر اسلامى – آنچنان كه در غرب و مسيحيت به وجود آمد، وجود ندارد، اما در عين حال نمونههايى از آثار متفكران اسلامى بىشباهت به ايمان گرايى غربى نيست.
مطلب قابل ملاحظه این که: به نظر مىرسد يكى از علل گرايش ايمان گرايى چه در مسيحيت و چه در اسلام زياده روى عقل گرايان و گرفتار كردن گوهر ايمان در پيچ و خمهاى مسائل فلسفى و استدلال بوده است.
همچنین در مسيحيت ناتوانى فلسفه ايشان در اثبات دعاوى متافيزيكى، اين روند را تشديد كرده است. در واقع بسيارى از متفكران مسيحى با ايمان، خواستهاند گوهر دين و ايمان را از سيطره بحث هاى سرد و بىروح عقلانى و كلامى نجات دهند.[36]
اقسام ایمان گرایی
ايمان گرايى را می توان به طور کلی، به دو شكل عمده افراطى و اعتدالی تقسيم کرد، که عبارتند از:
1. ايمان گرايى افراطى يا خرد ستيز (ضد عقل): در این قسم، ايمان گرايان افراطى، قائل به این هستند که، ماهيت حقايق دينى با هر نوع اثبات عقلانى ناسازگار است، و حقايق دينى تنها بر اساس ايمان، مورد پذيرش و اعتماد قرار مىگيرند و اصول دينى، نه تنها “فراعقل”، بلكه “ضد عقل” هستند.
از جمله قائلین این نظریه می توان به ديدگاه “كى يركگور” اشاره کرد،[37]همچنین یکی دیگر از ایمان گرایان افراطی “شستوف” است،که می گوید: «رد همه معيارهاى عقلى بخشى از ايمان راستين است». وى معتقد است، اين كه انسان به فرض مثال، بتواند بر اساس آموزههاى دينى و بدون هيچ دليل عقلى، ايمان بياورد كه (2+2=5)، چنين ايمان و باورى نمونهاى از ايمان راستين است».[38]
2. ايمان گرايى اعتدالى، يا خرد گريز، يا غير عقلى: اين گونه ايمان گرايى در درون سنت مسيحى”اگوستينى” به وجود آمد. در اين ديدگاه ضمن تأكيد بر تقدم ايمان بر عقل، عقل و استدلال هم، براى جست و جو از حقايق دينى و نيز براى تبيين و فهم اين حقايق مىتواند تا اندازهاى نقش آفرين باشد. از جمله دانشمندان اسلامی که قائل به این نوع از اسلام گرایی هستند، می توان به امام محمد غزالی اشاره کرد.[39]
ایمان گرایی از دیدگاه مولوی
از جمله کسانی که تا اندازه ای ایمان گرایی افراطی دارند، “جلال الدین محمد مولوى” است. ایشان گرايش صرف به عقل و تكيه بر برهان را چون راه رفتن با پاى چوبين مىداند و عقل را پست تر از عشق و ايمان قرار می دهد. از ديدگاه وى، ايمان بر آمده از مفاهيم و براهين، هر دم در آستانه فروپاشى است.[40]
ایمان گرایی از دیدگاه امام محمد غزالی
با نگاهی به دیدگاه “امام محمد غزالى” در زمینه ایمان گرایی ایشان را مىتوان در عداد ايمان گرايان اعتدالى محسوب كرد. وى بر آن است كه كلام مدرس (استاد) نمىتواند ايمان بيافريند. به عقيده وى ايمان آن گونه نيست كه با تأملات و تعملات عقلى به چنگ آيد. ايمان نوعى نور روشن گر است كه خدا به عنوان موهبتى رايگان و از سر لطف در اختيار بندگان قرار مىدهد.[41]
ایمان گرایی از دیدگاه محی الدین عربی
برخى از عرفاى اسلامى دارای دیدگاه ایمان گرایی افراطی، یا این که دارای نشانه های ایمان گرایی افراطی هستند، که از جمله آنها می توان به “محى الدين عربى” اشاره کرد. ایشان در کتاب فتوحات مكيه، نشانههايى از ايمان گرايى افراطى دارد. به عقيده وى هرگاه كسى بر مبناى تعقل ايمان آورد، به واقع ايمان نياورده است؛ زيرا ايمان راستين آن است كه مستند به وحى باشد، در حالي كه اين ايمان مستند به عقل است.[42]
عوامل پایداری در راه عقیده و ایمان
بعضی از مؤمنین گاهی مجبور هستند در محیط های غیر اسلامی، مخصوصا خارج از کشور زندگی کنند، به عنوان راهنمایی و هدایت به حق، به این افراد، باید گفت: دستورات و احکام دین به منظور سعادت و کمال انسان بر ما واجب شده است. مراقبت از اخلاق انسانی و اسلامی و عمل به دستورات دین و پای بندی به ارزشهای دینی از اموری است که تأثیر مستقیم در سعادت دنیایی و بهبود زندگی دارد و زندگی پست حیوانی را به زندگی پاک و طیب تبدیل می کند، انسان هایی که واقعاً به دستورات دینی صحیح و خارج از التقاط و خرافات و افراط و تفریط مقید باشند، بیش ترین لذت را از زندگی خود می برند. و از طرف دیگر اگر انسان به این قوانین عمل نکند، تنها خود را از آثار و برکات مادی و معنوی آنها محروم کرده است و تنها به خود ضرر زده است و گرنه از این ناحیه هیچ ضرری متوجه دین و خدا نمی شود.
بر این اساس باید برای محروم نماندن از این آثار و برکات، در هر شرایطی ایمان خود را حفظ کنیم و به طور کامل به دستورات آن پایبند باشیم به ویژه اگر مجبور هستیم در محیط هایی زندگی کنیم که مظاهر فسق و فجور و گناه در آنها بیشتر است.
یکی از هشدارهای مهم و تأکیدهای مکرر در عصر غیبت، مراقبت از دین و ارزشهای دینی است، تا گرفتار انحرافات فکری و عقیدتی نشده و به زرق و برق دنیا تمایل نداشته باشیم. پیامبر اکرم(ص) در مورد مؤمنان این عصر میفرمایند: هر یک از آنان (مؤمنان واقعی دوره غیبت) اعتقاد و دین خویش را با هر سختی حفظ میکنند. چنان که گویی، درختان خار مغیلان را در شب تاریک با دست پوست میکند، یا آتش پر دوام را با دست نگاه میدارد.[43]
حضرت علی(ع) در توصیف مؤمنان حقیقی میفرمایند: پس از غیبت امام عصر (عج)، مردم دچار حیرت و سرگردانی بسیار سختی میشوند؛ گروهی گمراه میشوند و گروهی دیگر، علی رغم تمام ناملایمات، بر هدایت باقی مانند.[44]
یکی از عواملی که باعث از بین رفتن شخصیت انسان می شود، ارتکاب گناه است، کسی که دستورات خدا را زیر پا بگذارد و مطیع هوای نفس شیطانی خود شود، در حقیقت خدای مهربان را بر شیطان برتری داده، چنین شخصی در حقیقت به دست خود ارزش خود در نزد خدا را پایین آورده است. در حالی که اگر انسان ارزش و مقام والای خود را در پیشگاه خالق یکتا بداند، هیچ گاه خود را به بهای اندک نخواهد فروخت.
باید بدانیم اصل مقاومت در برابر گناه نشانۀ پايدارى در ايمان است، و حفظ ايمان در شرايط و محیط های آلوده نياز به همت و تلاش بيشترى، به ویژه در دوران جوانى دارد، كه زمينۀ گناهان مختلف بیشتر و جذاب تر، فرا روى انسان قرار مىگيرند، البته همان گونه كه جوان از پتانسيل بالايى براى انجام گناه برخوردار است، از طرف دیگر، نشاط و اميد و ارادۀ بيشتری براى پيگيرى زندگى سالم و مقابله با گناه را دارا است. از این رو با تلاش خود و عنایت پروردگار می تواند در مبارزه با شیطان و گناه سربلند باشد.
برای این منظور باید به نکات زیر توجه داشته کرد:
الف: از آن جا که زمينۀ گناه در ایام جوانى مساعد است: بايد سعی شود زمينههای گناه را از بين برد یا به حداقل رساند. زمينههایى همانند خلوت یا شوخى با نامحرم ، تنها بودن در محیط کار و زندگی، دیدن فیلم و مناظر شهوت انگیز و حضور در مكان های گناه مانند کنار دریاها، استخرها و… .
ب: تقویت اراده: هر چه ارادۀ انسان قوی تر باشد در برابر گناه مقاوم تر خواهد بود.
ج: توجه به آثار گناه در زندگی.
د: توجه به آثار و عواقب کارهای ضد اخلاقی که در بعضی محیط ها انجام می گیرد، نظیر از بین رفتن عاطفه ها، گسستن کانون خانواده ، عدم احترام به پدر و مادر و معلم و…، می تواند نقش مهمی در حفظ ایمان داشته باشد.
حضرت رسول اكرم(ص) مىفرمايند: «در برابر گناهان پارسايى را پيشه كنيد؛ زيرا گناهان نابودكنندۀ خيرات مىباشند، همانا بنده كه مرتكب گناه مىشود آن آگاهى و علمى را كه قبلاً داشت فراموش مىكند».[45]
هـ: توجه به حضور امام زمان (ع) و آگاهی او از احوال مؤمنان در دوره غیبت.
و: ارتباط و پیروی از علمای متعهد؛ از آن جا که در عصر غیبت امام (عج)، تشخیص وظایف و تکالیف دینی برای افراد به راحتی امکانپذیر نیست، مسئولیت تبیین احکام دینی و هدایت مردم و حفظ ارزشهای اسلامی و دفاع از مکتب اسلام بر عهده عالمان متعهد و با تقوا گذاشته شده است. آنان با استفاده از منابع اصیل دینی، یعنی قرآن و سنت، پاسخ گوی نیازهای دینی مردم هستند. امام هادی (ع) فرمودند: اگر نبودند عالمانی که مردم را به سوی او فرا میخوانند و به سوی او راهنمایی میکنند و با برهانهای استوار از دین پاسداری میکنند و بندگان بیچاره و ناآگاه را از دام های ابلیس و پیروان او و هم چنین از دام های دشمنان اهل بیت (ع) رهایی میبخشند، هیچ کس بر دین خدا باقی نمیماند. اما علمای دین، دلهای متزلزل شیعیان ناتوان را حفظ میکنند، هم چنان که کشتی بان، سکان کشتی را حفظ میکند؛ این دسته از عالمان در نزد خداوند دارای فضیلت و مقام بسیار والایی هستند.[46]
شرط اصلی حفظ سلامت فکری و عقیدتی مردم در عصر غیبت، پیروی از این علمای متعهد است. در همین زمینه وقتی از امام عصر (ع) سؤال شد که در زمان غیبت شما، به چه کسانی مراجعه کنیم و در حوادثی که پیش میآید از چه کسانی کسب تکلیف کنیم و رهنمودهای چه قشری را وسیله هدایت خود قرار دهیم؟، آن حضرت فرمودند: در حوادثی که برای شما رخ میدهد به راویان احادیثها (فقهای جامع الشرایط) مراجعه کنید، چرا که آنان حجت ما بر شمایند و من حجت خدایم.[47]
به این ترتیب، برای حفظ عقاید و ایمان، مردم موظف شدهاند که در عصر غیبت به عالمان با تقوا و فقیهان واجد الشرایط مراجعه کنند و معالم دین خود را از آنان بیاموزند و تمام رویدادهای زندگی خویش را هماهنگ با دستورالعملهایی که از متن تعالیم دینی به دست آمده است هماهنگ سازند.
بدیهی است اگر مردم در این امر، بدون تقصیر و کوتاهی به انجام وظیفه بپردازند، نه تنها فتنههای عصر غیبت و دسیسههای دشمنان و مدعیان دروغین دین شناس و . . . صدمهای به دین و اعتقاد آنان نمیزند، بلکه عملکرد آنان در چهار چوب تعالیم دینی، روز به روز زمینه ظهور حضرت مهدی(عج) و حاکمیت احکام و ارزشهای الهی را در سراسر جهان فراهم خواهد ساخت،[48] ان شاء الله.
شروط ایمان
ایمان به خدا و دین اسلام برای شخصی که به دامن اسلام می آید و به دنبال آن به عنوان یک مسلمان شناخته می شود، شرط هایی دارد که به طور مختصر به آنها پرداخته می شود:
مهم ترين چيزى كه دين اسلام را از ساير اديان متمايز مىنمايد، اعتقاد به وحدانیت پروردگار متعال، خاتميت نبىاكرم (ص) و معارف ناب توحيدى است. اعتقاد به اسلام و ایمان به آن، دارای درجاتی است که در ذیل به آن اشاره می کنیم:
اولین درجه و قدم در اسلام که شرط ورود به اسلام نیز محسوب می شود، اقرار به دو اصل (توحید و نبوت ) است. كلمه طيبه “لا اله الا الله” لب لباب و جوهرهۀ دين اسلام و در بردارنده جميع ابعاد توحيد است و اقرار به رسالت نبى اكرم (ص)، اقرار به خاتميت او و خاتميت دين او و نفى و نسخ ساير راه ها و روشها و منشها است . درجات بعدی و بالاتر ایمان با گردن نهادن بىچون و چرا به تمامى تعاليم و اوامر و نواهى اين رسول الهى شروع می شود و بالا می رود؛ از اين رو كسى كه به اين دو مطلب شهادت دهد، از ساير مرامها و مكاتب و اديان جدا شده و وارد گروه مسلمانان مىشود و احكام يک مسلمان، مثل حليت ازدواج با او و جواز معامله با او، طهارت بدن خود و كودكانش بر او جارى مىشود[49] و جان و مال او نيز براى همه محترم و دفاع از او بر عهده حاكم اسلامى و جامعه اسلامى خواهد بود. این نازل ترین درجه ایمان است و نمی توان به اشخاصی که در این مرتبه از ایمان قرار دارند نسبت شرک و کفر داد.
بنابراین فرقه هایی همچون خوارج، که مسلمانان فاسق و مرتكب گنا ه كبيره را كافر دانسته و خون آنان را مباح مىشمردند؛ و معتزله اين گروه را نه مؤمن مىدانند و نه كافر؛ و وهابىهایی که سجده بر مهر و بوسيدن ضريح امامان معصوم (ع) و تبرک به تربت آنها را از مصاديق شرک مىدانند و سایر مسلمانانی را که همچون آنان فکر نمی کنند را مشرک معرفى مىكنند، همگی در انحراف هستند.!
برای آگاهی بیشتر رجوع شود به نمایه های:
1) آشنایی با مؤمنین واقعی، سؤال 802 (سایت اسلام کوئست: 863).
2) تضاد رفتار مسلمانان با اعتقادات دینی، سؤال659( سایت اسلام کوئست:798).
3) قرآن و معنای اسلام و مسلمانان، سؤال 665( سایت اسلام کوئست:829).
منابع و مآخذ:
سبحانى، جعفر، ملل و نحل، ج 2، ص 53، مركز مديريت حوزه، چاپ دوم، قم، 1366.
شهرستانى، عبدالكريم، ملل و نحل، ج 1و 2، ص 46، الا نجلو مصر، چاپ دوم، مصر، 1375ق.
سعيدى مهر، محمد، آموزش كلام اسلامى، ج1 و 2، ص 161-163 ازجلد اول و ص 135 از جلد دوم، طه، چاپ دوم، قم، سال 81.
طوسى، خواجه نصير الدين ، كشف المراد، ص 454، شكورى، چاپ چهارم، قم، سال 73.
مصباح يزدى، محمد تقى، آموزش عقايد، ج3، ص126-163، درس های 54-58، سازمان تبليغات اسلامى، چاپ دوازدهم، قم، سال 76.
مصباح يزدى، محمد تقى، اخلاق در قرآن، ج1، ص 122- 145، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى (ره)، قم.
ارتباط حکمت نظری و عملی با ایمان و عمل صالح
در بررسی ارتباط «حکمت عملی و نظری» در فلسفه، با «ایمان و عمل صالح» در قرآن، گفتنی است که اگر غایت حکمت نظری را در فلسفه، ایمان، و غایت حکمت عملی را، عمل نیک بدانیم، با توجه به تقسیم بندی های حکمت نظری و عملی، چه ارتباط هایی بین این دو برقرار است؟
در توضیح و پاسخ این مطلب باید گقت که:
حکمت نظری و عملی اصطلاحاتی فلسفی اند که در جای خود تعریف شده اند[50] و اصطلاح ایمان و عمل صالح نیز اصطلاحاتی قرآنی اند که در مورد حقیقت آنها باید به بحث و بررسی پرداخت. بنابراین برای پرداختن به این مبحث، باید دو دیدگاه قرآنی و فلسفی را با هم مقایسه کرد:
تقسیم حکمت، به عملی و نظری نخستین بار توسط ارسطو انجام گرفته و در فلسفه مشاء ادامه یافته و در علوم اسلامی نیز وارد شده است، ولی قبل از هر چیز باید به این سؤال بپردازیم که، آیا تقسیم معارف قرآنی به دو جنبه نظری و عملی به پیروی از تقسیم حکمت به نظری و عملی پذیرفته است؟
واقعیت این است که جدا کردن عمل و نظر نه تنها در قرآن و معرفت دینی معمول نبوده، بلکه چنین جدایی یک انحراف محسوب شده است. از دیدگاه قرآن کسانی که صرفاً به طور نظری معارف دینی را می دانند در واقع بهره ای حقیقی از این علوم هم ندارند و به بارکشی تشبیه شده اند که بار آنها کتاب است.[51] از دیدگاه روایات و معارف اهل بیت (ع) نیز هیچ گاه علمی که با عمل متحد نباشد به عنوان علم الاهی پذیرفته شده نیست. بلکه برعکس برخی بیانات معصومان (ع) نشان می دهد که علم قرآن در اثر تقوا، اخلاص و صدق از طرف خداوند افاضه می شود، گو این که این علم برخلاف علوم فنی، بعد از عمل است، نه جدای از عمل.
از طرفی عمل ظاهری بدون علم الاهی (که از آن در روایات به «معرفت» تعبیر شده) نیز، همچون علم بدون عمل، هیچ ثمره ای نداشته و از اساس، عمل خالصانه و عمل صالح محسوب نمی شود.
بنابراین وجود علم و عمل در قرآن جدایی ناپذیر بوده، نه علم و ایمان بدون عمل، علم و ایمان حقیقی است و نه عمل بدون علم و ایمان، عملی صالح.
ولی در علوم ذهنی و فنی و ظنی این گونه نیست، بلکه می توان کاملاً نظر را از عمل، به طور جداگانه تصور و تعریف نمود. همچنان که یک کامپیوتر می تواند حاوی تمامی اطلاعاتی باشد که از دیدگاه علوم بشری علم محسوب می شود و این علم هیچ منافات و ارتباطی با عمل ندارد، اما علوم الاهی علومی وجودی هستند که دوگانگی نظر و عمل و ادعا و حقیقت و قالب و محتوا در آنها امکان پذیر نیست.
بنابراین، اساساً تقسیم حکمت به حکمت نظری و عملی یک تقسیم ارسطوئی و یونانی بوده و صرفا برای سهولت بحث و گفت وگو و دسته بندی های نظری می تواند کاربرد داشته باشد، اما «حکمت» آن گونه که در قرآن و معارف اهل بیت (ع) همچنین در عرفان ذکر شده، پدیده ای تئوریک و ذهنی نیست، بلکه یک امر وجودی و قلبی و محیط بر تمامی جوانب انسان، اعم از دل و جان و زبان و عمل و کردار و ادعا و … است؛ چرا که ذات این حکمت امری است بنیادی، نه صرفاً یک فکر و ایده.
اما علوم ذهنی هرچه باشند صرفاً نظری هستند و اعمالِ بر خاسته از ذهن هم، همگی اعمالی فنی هستند نه اعمالی از سر اخلاص و … و این است که در روایات اهمیت هر فعلی به نیت آن داده شده، نه به قالب ظاهری آن؛ بنابراین در معارف دینی، خود عمل هم پدیده ای معنوی محسوب می شود نه مادی.
برای پی گیری رابطه ایمان با حکمت نظری با این سؤال مواجهیم که ایمان، برخاسته از چه بعدی از ابعاد وجودی انسان است؟ آیا ایمان نوعی نظر است که به صورت حصولی در ذهن ایجاد می شود یا حالتی است قلبی و وجودی که نمی تواند برخاسته از علوم حصولی باشد؟
در واقع سؤال این است که اساساً چگونه انسان به خدا ایمان می آورد؟ چگونه انبیای الاهی انسان ها را دعوت به ایمان نموده اند، آیا اول تعلیمات فلسفی را تحت عنوان اعتقادات ارائه دادند و بعد وارد جنبه عملی شدند؟
طبق آیات قرآن روش انبیا در تربیت مردم غیر از این بوده و اساساً معارف الاهی را نمی توان با این شیوه انتقال داد. چگونه حکمت نظری جدای از عمل که فقط با بعد ذهنی انسان سر و کار دارد و مطالب خود را جدای از به اصطلاح حکمت عملی مطرح می کند، می تواند انسان را به ایمان قلبی برساند؟ و حکمت عملی هم جدای از ایمان چگونه می تواند باعث عمل خالصانه شود؟ و می دانیم که منظور از حکمت عملی در اصطلاح فلسفی همان اخلاق ارسطوئی است که بر اساس فضیلت تعادل، همه اخلاقیات را هماهنگ می کند، اما عمل خالصانه در قرآن تعریف دیگری داشته و عملی است که هیچ شرکی در آن نبوده و فقط برای خدا انجام گرفته است.
بنابراین بحث تعادل که در حکمت عملی مطرح شده از عمق لازم برای ایجاد عمل صالح برخوردار نیست؛ چرا که عمل صالحی که باعث نجات انسان است، عملی است که فقط از سر عشق به خدا – که همان ایمان در اصطلاح قرآنی است – صادر می شود و اساساً در قرآن فاصله ای بین ایمان راستین و عمل صالح نیست و بر اساس برخی از تعبیرات، ایمان و ولایت و … نه تنها تئوریک و نظری محسوب نمی شوند، بلکه خود عظیم ترین پاداش ها را دارند.
با این حال وقتی با دیدگاه فلسفه ارسطوئی با معارف قرآن مواجه شویم، طبیعی است که باید ابتدا از طریق فلسفه (حکمت نظری) به اعتقادات خود بپردازیم و بعد با پرداختن به حکمت عملی (علم اخلاق ارسطوئی) سعی در تحصیل عمل صالح نماییم. اما وقتی به طور مستقیم با خود قرآن مواجه می شویم، این دو مرحله را جدای از هم نخواهیم یافت، بلکه کاملا در هم ممزوج هستند ضمن این که علم و حکمت و عمل اخلاقی و … در قرآن و همین طور در عرفان معانی خاص خود را داشته و جدای از هم نمی توانند وجود داشته باشند.
برای مطالعه در این زمینه به بحث تفاوت حکمت و فلسفه نمایه: 9771 (سایت اسلام کوئست: 9747) مراجعه شود.
براین اساس، بعد از این که به تعریف قرآنی ایمان و عمل صالح دست یافتیم، خواهیم دید که رابطه بین این دو رابطه ای متقابل است. و در تمامی مراتبِ ایمان و درجات سیر و سلوک، این دو، در راستای هم می باشند و تفکیک بین آنها فقط از باب سهولت در بیان و تدوین و دسته بندی مطالب انجام گرفته است، در غیر این صورت هرجا که به جدایی بین نظر و عمل تأکید شده و یا این که ایمان را همان علوم تصوری و عقیدۀ نظری دانسته اند و راه حصول آن را تنها مباحثات و مجادله های فلسفی قلمداد کرده اند، می توان آن را برخاسته از یونانی زدگی فلسفی در تبین معارف دینی دانست.
.[1] ابن منظور، محمد بن مكرم، لسانالعرب، ج 13، ص 21، دار صادر، بيروت، چاپ سوم، 1414 ق، الإِيمان، بمعنى التصديق، ضدُّه التكذيب.
[2]. شيرازى، اوائل المقالات، ج 1،ص 249، شيخ مفيد، نظريه ايمان در عرصه كلام در قرآن، ص 48،جوادى، محسن، اخلاق اسلامى، ص 119-158،ديلمى احمد و آذربايجانى مسعود، ص 73.
.[3] کلینی، كافي، ج 2، ص 27، ح 1، دار الكتب الإسلامية، تهران، 1365 هـ ش، امام صادق (ع) می فرماید: الْإِيمَانُ هُوَ الْإِقْرَارُ بِاللِّسَانِ وَ عَقْدٌ فِي الْقَلْبِ وَ عَمَلٌ بِالْأَرْكَانِ.
برای اطلاع بیشتر از معنای ایمان و فرق آن با اسلام و علم، به نمایه های «شروط اسلام و ایمان شمارۀ 1311 (سایت اسلام کوئست: 1343)» و «فرق ایمان و علم شمارۀ 5382 (سایت اسلام کوئست: 5651)» مراجعه شود.
[4]. برای دانستن دیگر معانی علم و نظریات مختلف پیرامون آن به سؤال 3150 (سایت اسلام کوست: 3414) (تعریف علم) مراجعه کنید.
.[6] برای آگاهی بیشتر از فرق بین علم و ایمان، نک: چهل حدیث، امام خمینی، ص 37؛ اخلاق در قرآن، مصباح یزدی ص 140.
.[7] نمل، 14.
[8]. اعراف، 175.
[9]. اعراف، 176.
[10]. با استفاده از سؤال، 1855 (سایت اسلام کوئست: 1838).
.[11] شيرازي، ناصر مكارم، تفسير نمونه، ج 2، ص 304، دار الكتب الإسلامية، تهران، چاپ اول، 1374 ش.
.[12] همان، ج1، ص 336.
.[13] آل عمران، 139.
[14]. نحل، 97، بقره، 103 ، نساء، 122 و 57.
[15]. بقره، 85، نساء، 151 و 150.
[17]. بقره، 177 و 285؛ نساء، 136.
[18]. نساء، 145 و 140.
[19]. شهيد ثانى، حقايق الايمان، ص 16- 18.
[20]. شيرازى،صدرالدین محمد، الحكمة المتعاليه فى الاسفار العقليه الاربعة، ج 6، ص 7، دار احياء التراث العربى، بيروت، لبنان، چهارم، 1990 م.
[21]. طباطبايى، سيد محمد حسين، مترجم، همدانی، سید محمد باقر، ج 18، ص 411 – 412، بنياد علمى و فكرى علامه طباطبايى، 1363 هـ ش.
[22]. خلاصه شرح التعريف، از متون عرفانى قرن پنجم، ص 227، انتشارات بنياد فرهنگ ايران.
[23]. درباره عقايد معتزله، نك: احمد امين، فجر الاسلام و ضحى الاسلام، مبحث معتزله.
[24]. نك: مقالات الاسلاميين، ابوالحسن اشعرى، ج 1، ص 347، مصر، 1969م؛ اللمع، ص 75، چاپ مدينه، 1975 م؛ تقتازانى، شرح المقاصد، ج2، ص 184، چاپ عثمانى، 1305 هـ ق، به نقل از محمد مجتهد شبسترى، ايمان و آزادى، ص 12، طرح نو، تهران، سوم 79 ش.
[25]. ايان باربور، علم و دين، ترجمه، بهاء الدين خرمشاهى، ص 257، مركز نشر دانشگاهى تهران، 1362.
[26]. همان، ص 259
Alam Riehardson, cd. A Theological Work book of the bible ) london, SCM press, 1951 pb)
[27]. همان، ص 260.
[28]. ق، 16،” وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَريد”.
[29]. علامه مجلسی، بحارالأنوار، ج 2، ص32، دار الوفاء، بیروت، 1404هـ ق، قَالَ النَّبِيُّ (ص) مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ … .
[30]. بحارالأنوار، ج 3، ص 41.
[31]. برای اطلاع بیشتر، رجوع شود به: نمایۀ دلایل برتری شیعه، شماره 277 (سایت اسلام کوئست: 2163) و برتری تشیع بر سایر مذاهب، شماره 1000 (سایت اسلام کوئست: 1252).
[32]. حجر، 99.
[33]. روم، 10.
.[34] برگرفته از نمایه: تقویت اعتقادات شیعی، سؤال 2998 (سایت اسلام کوئست: 3243).
[35]. بحث ايمان گرايى، اقتباس از كتاب “فرهنگ واژهها” نوشته عبدالرسول بيات و ديگران.
[36]. همان.
[37]. بحث ايمان گرايى، اقتباس از كتاب “فرهنگ واژهها” نوشته عبدالرسول بيات و ديگران.
[38]. همان.
[39]. همان.
[40]. بحث ايمان گرايى، اقتباس از كتاب “فرهنگ واژهها” نوشته ی عبدالرسول بيات و ديگران.
[41]. بحث ايمان گرايى، اقتباس از كتاب “فرهنگ واژهها” نوشتۀ عبدالرسول بيات و ديگران.
[42]. بحث ايمان گرايى، اقتباس از كتاب “فرهنگ واژهها” نوشته عبدالرسول بيات و ديگران.
.[43] مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 52، ص 124.
.[44] طوسی، محمدبن الحسن، کتاب الغيبة، ص 104.
.[45]محمدی ری شهری، محمد، ميزانالحكمة، ج 3، ص 465، ر 6633؛ بحارالأنوار، ج 70، ص 377.
.[46] بحار الانوار، ج 2، ص 6.
.[47] طبرسی، احتجاج، ج 2، ص 469.
.[48] نک: سید صادق سید نژاد ، دینداری در عصر غیبت، دیدار آشنا، آبان 1381، شماره 29.
[49]. البته در خصوص طهارت بدن غير مسلمان (اهل كتابهاى آسمانى باشد و يا نه)، علماى اسلامى ديدگاههايى دارند كه جهت اطلاع، به رسالههاى عمليه آنان مىتوان مراجعه نمود.
.[50] در این باره: حکمت نظری و حکمت عملی، پاسخ 507 (سایت اسلام کوئست: 548) را مطالعه شود.
.[51] «مَثَلُ الَّذينَ حُمِّلُوا التَّوْراةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوها كَمَثَلِ الْحِمارِ يَحْمِلُ أَسْفاراً بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذينَ كَذَّبُوا بِآياتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمينَ»، الجمعه،.