کپی شد
ابوطالب بن عبدالمطلب
فهرست
ایمان ابوطالب
از جمله شخصیت های اسلامی که در تاریخ مورد ظلم قرار گرفت، حضرت ابوطالب پدر بزرگوار امام علی (ع) است، این ظلم ها فقط به این دلیل است که وی پدر علی (ع) است. علی که دشمن درجه یک خط انحراف در میان مسلمانان؛ مانند منافقین و آزاد شده های از اموی ها بود. این گروه به دلیل آن که در مصاف و رویارویی با حضرتش عاجز ماندند؛- چرا که همه می دانند که او اولین کسی است که اسلام آورد و نزدیک ترین فرد به رسول الله بود، بلکه طبق آنچه را که در سوره مباهله آمده است او نفس رسول خدا بود -، از راه دیگری برای ضربه زدن به آن حضرت برآمدند، مانند این که پدرش ابوطالب در حال کفر از دنیا رفت. در حالی که این تهمت و دروغی بیش نیست. عالمان بزرگ ما این تهمت ها را به صورت مستدل رد کرده اند، به نحوی که جای هیچ گونه شک و تردین در ایمان حضرت ابوطالب باقی نمی ماند. ما در این جا خلاصه ای از این جواب ها را متذکر می شویم.[1]
حدیث زیر برای اثبات ایمان ابوطالب به عنوان دلیل در مکتب ما مطرح است:
از امام زین العابدین (ع) راجع به ایمان سؤال شده است ایشان چنین فرموده اند:
خداوند متعال به پیامبر (ص) دستور داد که مسلمانان رابطه زوجیت را با کفار قطع کنند. و فاطمه بنت اسد با این که مسلمان بود وی تا زمان مرگ ابوطالب زوجه وی باقی ماند.
قرآن کریم در سوره ممتحنه می فرماید:
ای کسانی که ایمان آوردهاید! هنگامی که زنان باایمان به عنوان هجرت نزد شما آیند، آنها را آزمایش کنید -خداوند به ایمانشان آگاهتر است- هرگاه آنان را مؤمن یافتید، آنها را به سوی کفار بازنگردانید؛ نه آنها برای کفار حلالند و نه کفار برای آنها حلال[2].
و هم چنین می فرماید:
و با زنان مشرک و بتپرست، تا ایمان نیاوردهاند، ازدواج نکنید! اگر چه جز به ازدواج با کنیزان، دسترسی نداشته باشید؛ زیرا کنیز باایمان، از زن آزاد بتپرست، بهتر است؛ هر چند (زیبایی، یا ثروت، یا موقعیت او) شما را به شگفتی آورد. و زنان خود را به ازدواج مردان بتپرست، تا ایمان نیاوردهاند، در نیاورید! (اگر چه ناچار شوید آنها را به همسری غلامان باایمان درآورید؛ زیرا) یک غلام باایمان، از یک مرد آزاد بتپرست، بهتر است؛ هر چند (مال و موقعیت و زیبایی او،) شما را به شگفتی آورد.
بر اساس این آیات حرمت ازدواج با مردان مشرک در مدینه تشریع شده است پس برای ایمان ابوطالب که در دوران مکه از دنیا رفته است روایت فوق چگونه می تواند دلیل باشد؟
طرز تفکّر و عقیده هر شخص را از راه های متعددی می توان به دست آورد از جمله :
1- بررسی آثار علمی و ادبی که از او به یادگار مانده است.
ما از میان ذخایر علمی و ادبی حضرت ابوطالب و قصائد طولانی وی، قطعاتی چند انتخاب نمودیم که بر ایمان حضرت ابوطالب دلالت دارد و مضمونش چنین است: “اشخاص شریف و فهمیده بدانند که محمد(ص) بسان موسی و مسیح پیامبر است، همان نور آسمانی را که آن دو در اختیار داشتند او نیز دارد و تمام پیامبران به فرمان خداوند، مردم را راهنمایی و از گناه باز می دارند، سران قریش! تصوّر کرده اید که می توانید بر او دست بیابید در صورتی که آرزویی را در سر می پرورانید که کمتر از خواب های آشفته نیست، او پیامبر است وحی از ناحیه خداوند بر او نازل می گردد”[3] ایشان در بخش دیگری از اشعار خود سروده اند: “قریش آیا نمی دانید که ما او (محمد) را مانند موسی پیامبر یافته ایم و نام و نشان او در کتاب های آسمانی قید گردیده است و بندگان خدا محبّت مخصوصی به وی دارند و نباید دربارۀ کسی که خدا محبّت او را در دل ها به ودیعت گذارده ستم کرد.”[4]
همچنیین در جای دیگر آورده اند: “اى برادرزاده تا ابوطالب در ميان خاك نخوابيده و لحد را بستر نساخته هرگز دشمنان به تو دست نخواهند يافت” به آن چه مأموری آشکار کن، از هیچ کس مترس و بشارت ده و چشمانی را روشن ساز، مرا به آیین خود خواندی و می دانم تو پند دهندۀ من هستی و در دعوت خود امین و درستکاری، حقّا که کیش محمد(ص) از بهترین آئین ها است.”[5]
دلالت این اشعار و کلمات بر ایمان راسخ حضرت ابوطالب (ع) واضح و غیر قابل انکار است.
2- طرز رفتار و کردار او در میان جامعه:
حضرت ابوطالب شخصیتی است که در طول زندگی خود حتی برای یک لحظه راضی نشد برادر زادۀ عزیزش آزرده و دلشکسته شود و علی رغم تمام مشکلات و عدم امکانات زحمت بردن او را به شام همراه خود پذیرفت.
اعتقاد او به فرزند برادر تا آن جایی است که او را همراه خود به مصلّی برده و خدا را به مقام او قسم داد و باران رحمت طلبید.
وی در راه حفظ پیامبر(ص) لحظه ای از پای ننشست و سه سال آوارگی و زندگی پر مشقت در شکاف کوه و اعماق درّه (شعب ابی طالب ) را بر ریاست و سیادت مکّه ترجیح داد تا آن جا که این آوارگی سه ساله او را فرسوده و بیمارکرد و چند روز پس از نقض محاصره اقتصادی بدرود حیات گفت.
ایمان او به پیامبر(ص) به قدری قرص و محکم بود که راضی بود تمام فرزندان گرامی خود کشته شوند، ولی او زنده بماند، وقتی آیه شریفه “و انذر عشیرتک الاقربین” نازل شد و پیامبر تمام اعمام و خویشاوندان خود را دور خود جمع کرد و آئین اسلام را به آنها معرفی کرد، ابوطالب به او گفت: “برادر زاده عزیزم قیام کن! تو والا مقامی !حزب تو از گرامی ترین حزب ها است! تو فرزند مرد بزرگی هستی!، هر گاه زبانی تو را آزار دهد، زبان های تیزی به دفاع از تو بر می خیزد و شمشیرهای برّنده آنها را می رباید به خدا سوگند، اعراب مانند کودک نسبت به مادرش در پیشگاه تو خاضع خواهند شد.”[6]
3- عقیدۀ دوستان و نزدیکان بی غرضش در حقّ او:
الف: وقتی امام علی(ع) خبر ارتحال ابوطالب را به پیامبر(ص) داد وی سخت گریست و به علی(ع) دستور غسل و کفن و دفن را صادر نمود و از خدا برای او طلب مغفرت کرد.[7] در حالی که غسل و کفن و دفن میّت مسلمان واجب بوده و انسان کافر غسل و کفن و دفن ندارد.[8] و هیچ مسلمانی حق ندارد برای کافر از خداوند طلب مغفرت نماید.[9]
ب: امام باقر(ع) می فرماید: ایمان ابوطالب بر ایمان بسیاری از مردم ترجیح دارد و امیر مؤمنان دستور می داد از طرف وی حج به جا آورند.[10]
ج: امام صادق(ع) فرمود: حضرت ابوطالب(ع) همانند اصحاب کهف است که در دل ایمان داشتند و تظاهر به شرک می کردند؛ از این جهت دو بار مأجور خواهند بود.[11]
این روایت دلیل بر آن است که در مقاطعی از عمر خود، برای حفظ اسلام و جان پیامبر ایمان خود را کتمان نموده است، اما این کتمان نه تنها هیچ خدشه ای به ایمان او وارد نمی سازد که نشانه درجه والای ایمان و اجر مضاعف او در پیشگاه خداوند است.
د: علماء امامیّه، زیدیه به پیروی از اهل بیت(ع) همگی اتّفاق دارند که ابوطالب یکی از افراد برجسته اسلام بوده و روزی که جان از بدنش خارج گردید، دلی مالامال از ایمان و اخلاص به اسلام و مسلمانان داشت و در این باره کتاب ها و رساله های زیادی نوشته اند.[12]
هـ: بسیاری از علمای بزرگ اهل سنّت مثل علّامه برزنجی، شیخ ابراهیم حنبلی، ابن جوزی و نیز همۀ علمای بزرگ شیعه؛ مثل امین الاسلام طبرسی، محمد باقر مجلسی، علاّمه شیخ ابو جعفر،ابن فتال نیشابوری، سید عبد الله شبر، محقق راوندی، شیخ صدوق، علامه کراجکی، سید بن طاووس، سید مرتضی به ایمان ابوطالب شهادت داده و تصریح کرده اند.[13]
امّا در مورد ایمان ابوطالب شبهه ای مطرح شده که ضمن بیان آن به پاسخش می پردازیم.
امام زین العابدین (ع) راجع به ایمان ابوطالب سؤال شده است ایشان چنین فرموده اند: خداوند متعال به پیامبر (ص) دستور داد که مسلمانان رابطه زوجیت را با کفار قطع کنند. و فاطمه بنت اسد با این که مسلمان بود وی تا زمان مرگ ابوطالب زوجه وی باقی ماند.
قرآن کریم در سوره ممتحنه می فرماید:
ای کسانی که ایمان آوردهاید! هنگامی که زنان باایمان به عنوان هجرت نزد شما آیند، آنها را آزمایش کنید -خداوند به ایمانشان آگاهتر است- هرگاه آنان را مؤمن یافتید، آنها را به سوی کفار بازنگردانید؛ نه آنها برای کفار حلالند و نه کفار برای آنها حلال.[14]
و هم چنین می فرماید: و با زنان مشرک و بتپرست، تا ایمان نیاوردهاند، ازدواج نکنید! اگر چه جز به ازدواج با کنیزان، دسترسی نداشته باشید؛ زیرا کنیز باایمان، از زن آزاد بتپرست، بهتر است؛ هر چند (زیبایی، یا ثروت، یا موقعیت او) شما را به شگفتی آورد. و زنان خود را به ازدواج مردان بتپرست، تا ایمان نیاوردهاند، در نیاورید! (اگر چه ناچار شوید آنها را به همسری غلامان باایمان درآورید؛ زیرا) یک غلام باایمان، از یک مرد آزاد بتپرست، بهتر است؛ هر چند (مال و موقعیت و زیبایی او،) شما را به شگفتی آورد.
بر اساس این آیات حرمت ازدواج با مردان مشرک در مدینه تشریع شده است پس برای ایمان ابوطالب که در دوران مکه از دنیا رفته است روایت فوق چگونه می تواند دلیل باشد؟
اما دو آیه ای که در متن شبهه به آن اشاره شده و آنها مرتبط به روایت امام سجاد (ع) دانسته شد باید گفت که معلوم نیست روایت مربوط به این دو آیه باشد؛ زیرا آن حضرت می فرماید: “راستى در شگفتم كه چرا برخى مىپندارند كه ابوطالب كافر بوده است! آيا نمىدانند كه با اين عقيده بر پيامبر و ابوطالب طعنه مىزنند؟ مگر نه اين است كه در چندين آيه از آيات قرآن از اين موضوع منع شده است كه زن بعد از اسلام آوردن در قيد زوجيت كافر خود نماند و اين مسلم است كه فاطمه بنت اسد از پيشگامان در اسلام است و تا پايان عمر ابوطالب همسرش بود[15]” و بر فرض که این روایت مربوط به این آیات (مدنی) باشد[16] دلالت این روایت بر ایمان حضرت ابوطالب مشکل می شود، اما با توجه به این که این حدیث مرفوعه است و از حیث سند اعتباری ندارد این مشکل حل می شود و همان گونه که ملاحظه شد برای اثبات ایمان ابوطالب نیازی به خصوص این روایت نداریم.
بررسی حدیث از حیث سند
حدیثی که از امام سجاد (ع) نقل شده از چند جهت ضعیف است:
1- هیچ منبع معتبر حدیثی شیعه؛ مثل کتب اربعه آن را نقل نکرده اند و تنها کتاب “إيمان أبي طالب”[17] این روایت را نقل نموده است.
2- راوی این حدیث ابو علی موضح است که در کتب تراجم و رجال از او یاد نشده است تنها در کتاب “اعیان الشیعة” سید محسن امین، این طور معرفی شده است:
في الرياض اسمه عمر بن الحسين بن عبد الله بن محمد الصوفي بن يحيى بن عبد الله بن محمد بن عمر بن أمير المؤمنين علي (ع) العمري العلوي الكوفي المعروف بالموضح.[18]
3- همان طور که ملاحظه می شود او با هفت واسطه به امیرالمؤمنین (ع) می رسد که محمد بن عمر بن أمير المؤمنين پسر عمو و هم طبقۀ امام سجاد محسوب می شود؛ از این رو موضح که با پنج واسطه به محمد بن عمر بن أمير المؤمنين می رسد نمی تواند از امام سجاد به طور مستقیم روایت کند.
با توجه به ادله ای که بیان شد اگر در هر چيز ترديد كنيم در اين حقيقت هيچ كس نمی تواند ترديد كند كه ابوطالب از حاميان درجۀ اول اسلام و پيامبر بود حمايت او از پيامبر و اسلام به حدى بود كه هرگز نمىتوان آن را با علايق و پيوندهاى خويشاوندى و تعصبات قبيلهاى تفسير كرد.
نمونۀ بارز آن داستان شعب ابوطالب است همان که گفتیم همه مورخان نوشتهاند هنگامى كه قريش پيامبر و مسلمان ها را در يك محاصره اقتصادى و اجتماعى و سياسى شديد قرار دادند و روابط خود را با آنها قطع كردند ابوطالب يگانه حامى و مدافع حضرت سه سال از همه كارهاى خود دست كشيد و بنى هاشم را به درهاى كه در ميان كوههاى مكه قرار داشت و به شعب ابوطالب معروف بود برد و در آن جا سكنى گزيد.
ابوطالب فداكارى را به جايى رسانيد كه اضافه بر ساختن برج هاى مخصوصى به خاطر جلوگيرى از حمله قريش هر شب پيامبر را از خواب گاه خود بلند مىكرد و جايگاه ديگرى براى استراحت او تهيه مىنمود و فرزند دلبندش على (ع) را به جاى او مىخوابانيد[19] ما معتقديم هر كس تعصب را كنار گذاشته و بيطرفانه سطور طلايى تاريخ را دربارۀ ابوطالب مطالعه كند با ابن ابى الحديد شارح نهج البلاغه هم صدا شده و مىگويد:
و لو لا ابوطالب و ابنه لما مثل الدين شخصا و قاما
فذاك بمكة آوى و حامى و هذا بيثرب جس الحماما[20]
یعنی :”هر گاه ابوطالب و فرزند برومندش نبود هرگز دين و مكتب اسلام به جاى نمي ماند و قد راست نمىكرد ابوطالب در مكه به يارى پيامبر شتافت و على (ع) در يثرب (مدينه) در راه حمايت از اسلام در گرداب مرگ فرو رفت!”.
براى اطلاع بيشتر از ايمان ابوطالب كه در تمام دوران حياتش حامى پيامبر (ص) و مدافع او بود و سر بر فرمانش داشت و روايات و شواهدى که در مورد ايمان جناب ابوطالب وجود دارد به ترجمه الميزان، ج 7، ص 80 و تفسیر نمونه ج 5 ، ص 191 – 198 و الغدير جلد 8 مراجعه شود.
[1] . اقتباس از پاسخ شمارۀ 8430.
[2]. ممتحنه 10.
[3]. سبحانی، جعفر، فرازهایی از تاریخ پیامبر اسلام، ص163 ،نشر مشعر، 1378، به نقل از دیوان ابو طالب ص32، و سیره ابن هشام ج 1 ص 373.
[4]. همان
[5]. همان، به نقل از تاریخ ابن کثیر، ج 2 ص 42؛ تفسير نمونه، ج 5، ص 195.
[6]. همان به نقل از سید بن طاووس، الطرائف، ص 85.
[7]. همان
[8]. مکی عاملی، محمد بن جمال الدین، اللمعه الدمشقیه، ص20، مؤسسه دار الفکر، 1374؛ امام خمینی(ره)، تحریر الوسیله، ج 1 ص 65، دار العلم، 1374؛ توضیح المسائل سیزده مرجع، ج 1 ص313، مه 542، دفتر تبلیغات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1383.
[9]. توبه، 113، پيامبر و كسانى را كه ايمان آوردهاند نرسد و شرعا جايز و عقلا صحيح نباشد كه براى مشركان آمرزش بخواهند هر چند خويشان (آنها) باشند، پس از آن كه برايشان آشكار شده كه آنان اهل دوزخند.
[10]. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 14،ص 76.
[11]. سبحانی، جعفر، فروغ ابدیت، ج 1 ص 377، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی،1377، به نقل از اصول کافی ص244.
[12]. مردانی، خیر الله، پرتویی از سیمای تابناک ابو طالب، ص136، نشر راه قران،1384، به نقل از وسائل الشیعه، ج 11،ص 480.
[13]. طباطبائی، محمد حسین، المیزان في تفسیر القرآن، موسوی همدانی، محمد باقر، ج 2 ص 308، دفتر انتشارات اسلامی، بی تا؛ مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 24، ص 35، دار المکتب الاسلامیّه، 1371.
[14]. ممتحنه 10.
[15]. كتاب الحجه، درجات الرفيعه، به نقل از الغدير، ج 8، به نقل از تفسير نمونه، ج 5، ص 197،إيمان أبي طالب للفخار، ص 123، و بالإسناد عن أبي علي الموضح قال تواترت الأخبار بهذه الرواية و بغيرها عن علي بن الحسين (ع) أنه سئل عن أبي طالب أ كان مؤمنا فقال (ع) نعم فقيل له إن هاهنا قوما يزعمون أنه كافر فقال (ع) وا عجبا كل العجب أ يطعنون على أبي طالب أو على رسول الله (ص) و قد نهاه الله تعالى أن يقر مؤمنة مع كافر في غير آية من القرآن و لا يشك أحد أن فاطمة بنت أسد… .
[16]. علامه معتقد است که این آیات در مدینه نازل شده اند. نک: ترجمه الميزان، ج 2، ص 308.
[17]. موسوى، فخار بن معد، إيمان أبي طالب، انتشارات سيدالشهداء (ع) قم، 1410 هجرى قمرى
[18]. امين، سيد محسن أعيانالشيعة، ج 2، ص 387.
[19]. الغدير جلد 8 تفسير نمونه، ج 5، ص 198.
[20]. ابنأبيالحديد، شرح نهج البلاغه، ج 14، ص 84.