searchicon

کپی شد

اهمیت و ضرورت معرفت شناسی

معرفت شناسی پایۀ علوم بشری است؛ زیرا تمام علوم قبل از این که به پژوهش و کاوش اقدام کنند پیشتر می پذیرند واقعیتی وجود دارد، دستگاه های ادراکی بشر می توانند به واقعیت دست یابند، وجود خطای در ادراک قابل تصحیح است و… اینها مباحثی هستند که باید در علم معرفت شناسی به اثبات برسند.[1]

شهید مطهری در رابطۀ با اهمیت معرفت شناسی می گوید: دنيا، دنياى مکتب و ايدئولوژى است. مکتب و ايدئولوژى بر پايه جهان‏بينى است و جهان‏بينى بر پايه شناخت. از اين جا انسان به اهميت مسأله شناخت پى مى‏برد. آن که ايدئولوژى‏اش مثلًا بر اساس جهان‏بينى مادى است، جهان‏بينى مادى‏اش بر اساس نظريه خاصى در باب شناخت است. آن ديگرى ايدئولوژى ديگرى دارد بر اساس جهان‏بينى ديگرى و آن جهان‏بينى بر اساس نظريه‏اى است که در باب شناخت دارد. اين است که ما قبل از بحث درباره ايدئولوژی ها، مکتب ها و جهان‏بينى‏ها بايد تکليف مسأله شناخت را روشن کنيم. عرض کردم به آن اندازه که امروز اين مسأله اهميت پيدا کرده است، در جهان ديروز به اهميت اين مسئله پى نبرده بودند.[2]

استاد مصباح یزدی در کتاب آموزش فلسفه آورده است:

برای انسان به عنوان يک موجود آگاه که فعّاليّت هايش از آگاهی، نشأت می‏گيرد يک سلسله مسائل بنيادی، مطرح است که تغافل و شانه خالی کردن از تلاش برای يافتن پاسخ های صحيح آنها او را از مرز انسانيّت خارج کرده به چارپايان، ملحق می‏سازد، و باقی ماندن در حال شک و دودلی علاوه بر اين که وجدان حقيقت جويش را خرسند نمی‏کند و نگرانی از مسئوليت محتمل را رفع نمی نمايد وی را موجودی ايستا و بی‏تحرّک و احياناً خطرناک به بار می‏آورد، چنانکه راه‏حلّ های غلط و انحرافی مانند مادّيگری و پوچ‏انگاری نيز نمی‏توانند آرامش روانی و خوشبختی اجتماعی را فراهم کنند، و ريشه‏ای‏ترين عامل مفاسد فردی و اجتماعی را بايد در کژبينی‏ها و کژانديشی‏ها جست و جو کرد. پس چاره‏ای جز اين نيست که با عزمی راسخ و سستی ناپذير به بررسی اين مسائل بپردازيم، و از هيچ کوششی در اين راه دريغ نورزيم، تا هم پايه‏های زندگی انسانی خود را استوار سازيم و هم ديگران را در اين راه ياری دهيم، و از نفوذ انديشه‏های نادرست و رواج مکتب های منحرف در جامعۀ خويش جلوگيری کنيم … ولى اکنون با توجه به شرایط فعلى که اندیشه‏هاى غربیان کمابیش در محافل فرهنگى ما نفوذ یافته و بسیارى از مسلمات فلسفه الهى را زیر سؤال برده است نمى‏توان کادر مسائل فلسفه را بسته نگاه داشت و روش سنتى را در طرح و تنظیم مباحث ادامه داد؛ زیرا این کار علاوه بر این که از رشد و تکامل فلسفه به وسیله برخورد با دیگر مکاتب جلوگیرى مى‏کند روشنفکران ما را هم که خواه ناخواه با اندیشه‏هاى غربى آشنا شده و مى‏شوند نسبت به فلسفه اسلامى بدبین مى‏سازد و چنین توهمى را در ایشان پدید مى‏آورد که این فلسفه کار آیى خود را از دست داده و دیگر توان هماوردى با سایر مکتب هاى فلسفى را ندارد و در نتیجه روز به روز بر گرایش ایشان به سوى فرهنگ هاى بیگانه افزوده مى‏شود و فاجعه عظیمى را به بار مى‏آورد چنانکه این روند در زمان رژیم گذشته (پهلوی) در دانشگاه هاى کشور خودمان مشهود بود. پس به پاس پیروزى انقلاب اسلامى (ایران) و به احترام خون هاى پاکى که در راه آن نثار شده و به حکم وظیفه الهى که بر عهده ما آمده است مى‏بایست بر تلاش خودمان در راه تبیین مبانى فلسفه بیفزائیم و آنها را به صورتى عرضه کنیم که پاسخ گوى شبهات مکتب هاى الحادى و انحرافى و تأمین کننده نیازمندی هاى عقیدتى این عصر بوده براى جوانان حق جو و حقیقت پژوه هر چه بیشتر و بهتر قابل فهم و هضم باشد تا آموزش فلسفه اسلامى در سطح وسیعى گسترش یابد و فرهنگ اسلامى را از آسیب‏پذیرى در برابر اندیشه‏هاى بیگانه بیمه کند.[3]


[2]. مجموعه‏آثار، ج‏13، ص342.

[3]. آموزش فلسفه، ج1، ص146 و151.