searchicon

کپی شد

اهل سنت و متعه (عقد موقت)

اهل سنت به حرمت متعه (عقد موقت) قائل هستند. برخی از آنان معتقدند که آیه متعه «فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةً»،[1] به وسیله آیه «مُحْصِنِينَ غَيْرَ مُسافِحِينَ»،[2] یا آیه  «إِلَّا عَلى‏ أَزْواجِهِمْ أَوْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُهُمْ»[3] و… نسخ شده‌است، برخی نیز به نسخ باور ندارند، بلکه معتقدند که این حکم قطعی توسط خلیفه دوم تحریم شده ‌است. بر خلاف دیدگاه شیعه که به حلیت نکاح موقت قائل است و در این باره نه نسخ را باور دارد و نه حقی برای عمر بن خطاب در تحریم آن قائل است.

اهل سنت اخبارى را گزارش می‌کنند مبنی بر این‌که حكم متعه نسخ شده است؛ به عنوان نمونه:

در الدر المنثور آمده، كه ابن ابى حاتم از ابن عباس روايت كرده كه گفت: متعه نساء در اول اسلام عملى مى‏‌شد، فلان آقا به شهرى وارد مى‌‏شد، در حالى كه كسى همراه نداشت كه كارهايش را انجام دهد، و اثاث زندگيش را حفظ كند، با زنى ازدواج موقت مى‌‏كرد، كه تا چندى كه در آن شهر هست همسرش باشد، و اثاث و سرمايه‌‏اش را زير نظر داشته باشد، و زندگيش را اداره كند و  (ابن عباس) آيه مربوط به متعه را این‌گونه مى‏‌خواند: «فما استمتعتم به منهن الى اجل مسمى» و مى‏‌گفت: اين آيه به وسيلۀ آيه: «مُحْصِنِينَ غَيْرَ مُسافِحِينَ» نسخ شده، و محصن بودن زن به دست مرد بود تا هر وقت مى‌‏خواست زن را نگه مى‏‌داشت، و هر وقت مى‏‌خواست طلاق مى‏‌داد.[4]

حاكم در مستدرک به سند خود از ابى نضرة روايت آورده كه گفت: من آيه «فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةً» را نزد ابن عباس اين‌طور خواندم، ولی ابن عباس این گونه خواند: «فما استمتعتم به منهن الى اجل مسمى». من گفتم: ما اين‌ گونه قرائت نمى‏كنيم. ابن عباس گفت: به خدا سوگند، خداوند همين‌طور آن را نازل كرده است.[5]

و در الدر المنثور است كه عبد بن حميد و ابن جرير از قتاده روايت كرده‌‏اند كه گفت: در قرائت ابى بن كعب، آيه شريفه اين‌طور است: «فما استمتعتم به منهن الى اجل مسمى».[6]

در الدر المنثور آمده، ابو داوود در كتاب ناسخ خود و ابن منذر و نحاس از طريق عطا از ابن عباس روايت كرده‌اند: در باره آيه شريفه: «فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةً»[7] گفته است: اين آيه به‌وسيله آيه شريفه: «يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ»[8] و آيه «وَ الْمُطَلَّقاتُ يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ ثَلاثَةَ قُرُوءٍ»[9] و آيه «وَ اللَّائِي يَئِسْنَ مِنَ الْمَحِيضِ مِنْ نِسائِكُمْ إِنِ ارْتَبْتُمْ فَعِدَّتُهُنَّ ثَلاثَةُ أَشْهُرٍ»[10] نسخ شده است.[11]

و نیز احادیثی دال بر نهی رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) از متعه پس از تجویزشان، در منابع اهل سنت گزارش شده ‌است.[12]

در الدر المنثور است كه ابن منذر از طريق عمار؛ غلام آزاد شده شريد روايت آورده كه گفت: من از ابن عباس از متعه پرسيدم كه آيا اين عمل سفاح (زنا) است و يا نكاح؟ گفت: نه سفاح است و نه نكاح، گفتم: پس چيست؟ گفت: همان متعه است، هم چنان كه خداى تعالى نامش را متعه نهاده. گفتم: آيا زن متعه، عده دارد؟ جواب داده عده او حيض او است، گفتم آيا با شوهرش از يكديگر ارث مى‏‌برند؟ گفت: نه.[13]

روایاتی مبنی بر تحریم متعه توسط عمر

در همان كتاب است كه عبد الرزاق، و ابن منذر، از طريق عطا از ابن عباس روايت كرده كه گفت: خدا به عمر رحم كند، متعه جز رحمتى از خداى تعالى نبود كه به امت محمد كرد، و اگر نهى عمر از متعه نمى‌‏بود، جز شقى‏‌ترين افراد كسى احتياج به زنا پيدا نمى‏‌كرد، آن گاه گفت: اين متعه همان است كه در سوره نساء در باره‏اش فرموده: «فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ»؛ يعنى تا مدت كذا و كذا و به مبلغ كذا و كذا، و بين چنين زن و شوهرى وراثت نيست، و اگر دلشان خواست به رضايت يک‌ديگر مدت را تمديد كنند مى‏‌توانند، و اگر از هم جدا شدند، آن نيز خوب است و بين آن دو نكاحى نيست، عطا در آخر خبر داد كه از ابن عباس شنيده كه او امروز هم متعه را حلال مى‏‌داند (با اين‌كه عمر از آن نهى كرده است).[14]

در تفسير قرطبى از عمر نقل كرده كه در خطبه‌‏اش گفت: «متعتان كانتا على عهد رسول اللَّه (صلی الله علیه و سلم) و انا أنهى عنهما و اعاقب عليهما متعة الحج و متعة النساء»؛[15] «دو متعه در زمان رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بود، و من شما را از آن دو نهى مى‏‌كنم، و بر ارتكابش عقوبت مى‌‏كنم، متعه حج و متعه زنان».[16]

 

[1]. نساء، 24.

[2]. همان.

[3]. مؤمنون، 6؛ معارج، 30.

[4]. سیوطی، جلال الدین، الدر المنثور فى تفسير المأثور، ج 2، ص 139 و 140.

[5]. همان، ص 140.

[6]. همان.

[7]. نساء، 24.

[8]. طلاق، 1.

[9]. بقره، 228.

[10]. طلاق، 4.

[11]. الدر المنثور فى تفسير المأثور، ج 2، ص 140.

[12]. همان، ص 140 و 141.

[13]. همان، ص 141.

[14]. همان.

[15]. قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لاحکام القرآن، ج 2، ص 392.

[16]. طباطبایی، سید محمد حسین، ترجمه تفسیر الميزان، مترجم: موسوی همدانی، سید محمد باقر، ج ‏4، ص 462 – 472.