searchicon

کپی شد

اهل بيت (علیهم السلام) در آيۀ مودت

در آیۀ مودّت: «قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى‏»[1]، ‏ مراد از “القربى”، اهل بيت پيامبر (ص) مى‏‌باشند. در این باره قراينى[2] وجود دارد که در ذیل به آنها اشاره می شود:

1. به تصريح اهل لغت، واژۀ “قربى” به معناى خويشاوندى و نزديکى در نسب است[3] و در قرآن هم به همين معنا آمده است، لکن به جز آيۀ مورد بحث، در ساير آيات، کلمات “ذى”[4]  يا “ذوى”[5] و يا “اولى”[6] بدان اضافه شده است و با اين اضافه مفاد ذوی القربى، خويشاوند مى‌‏باشد؛ از اين رو در آيۀ مورد نظر هم محققين واژۀ “اهل”[7] و يا “ذوى” و … را در تقدير گرفته‏اند. پس ما نمى‌‏توانيم تفسيرى را بپذيريم که “القربى” را به معناى قرب الاهى[8] يا معانى ديگر گرفته‏‌اند.[9]

2. قراينى گواه هستند بر اين که آيه به اين معنا نيست که بر هر مسلمانى لازم باشد که به عنوان اجر رسالت، به خويشاوندان خود، مودّت بورزد. این قراین عبارتند از:

اوّلاً، تعيّن منسوب اليه، خود قرينه‌‏اى است براى تعيّن صاحب قرابت. گاهى منسوب اليه در کلام آمده است و اين خود مى‌‏تواند نشانه‌‏اى باشد بر اين که مراد از نزديکان چه کسانى مى‌‏باشند؛ مثلاً در اين آيه قرآن: “ما كانَ لِلنَّبِيِّ وَ الَّذينَ آمَنُوا أَنْ يَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِكينَ وَ لَوْ كانُوا أُولي‏ قُرْبى‏…”[10]، ذکر “نبى” و “الذين آمنوا”، گواه بر اين نکته‏‌اند که مراد از “اولى قربى” نزديکان هر انسانى، مى‏‌باشد و يا در آيۀ “ما أَفاءَ اللَّهُ عَلى‏ رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرى‏ فَلِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبى‏”[11]، “على رسوله” قرينه است که مراد از “لذى القربى” اقرباى رسول هستند. در آيۀ شريفۀ “قل لا اسألکم عليه اجراً…” نيز تقدم فعل “لااسألکم” نشانه‌‏اى است بر اين که مراد از “القربى” اقرباى سائل مى‌‏باشند.[12]

پس در خود آيه قرينه‌‏اى است که گواهى مى‏‌دهد مراد از “القربى” اهل بيت و اقرباى رسول گرامى اسلام (ص) هستند؛ لذا نمى‌‏توان اين احتمال را داد که در آيه دوست داشتن نزديکان خود به عنوان اجر رسالت تلقى شده و آيه از مسلمانان نمى‏‌خواهد که بستگان خود را دوست داشته باشند.[13]

 ثانياً، آياتى که پيرامون اجر رسالت در قرآن وارد شده است، شامل مطالب ذيل مى‌‏باشند.

1. طلب اجر و پاداش از طرف انبيا[14] و همچنين پيامبر اکرم (ص)[15] را نفى مى‌‏کنند.

2. دربارۀ شخص پيامبر (ص) آمده که: من از شما پاداشى نمى‏‌خواهم مگر دوستى خويشاوندانم.

3. نيز بيان شده است که: مزد من کسانى هستند که دعوت مرا به اختيار خود بپذيرند.[16]

4. از سوى چهارم در آيه‏‌اى ديگر آمده که: پاداشى که از مردم خواسته شده تنها به سود آنها است و اجر و پاداش پيامبر (ص) تنها بر خدا است.[17]

 از ضميمه کردن اين آيات مى‏‌توان نتيجه گرفت که پيامبر گرامى اسلام‏(ص) هم مانند ساير پيامبران، پاداشى براى خود نخواسته است، بلکه مودّت خويشاوندان (عترت و اهل بيت) او، راهى است به سوى خدا و در واقع به نفع خود مردم است؛ چون اين مودّت دريچه‏‌اى است به سوى مسئلۀ امامت و خلافت و جانشينى پيامبر (ص) و هدايت مردم و اين مودّت امرى است که به استجابت دعوت برگشت مى‏کند.[18]

 از يک سو “اجر”، واژه‏اى است که هم بر “اجر دنيوى” اطلاق مى‏شود و هم بر “اجر اخروى” و آن چه در اين آيات نفى شده، اجر دنيوى است؛ زيرا در اين آيات آمده که از شما مردم مزدى نمى‏طلبم و طلب مزد ننمودن، ظهور در اجر دنيوى دارد و زندگى آن پيامبر عظيم الشأن شاهد و گواه اين معنا است[19] که به دنبال پاداش دنيايى نبوده است و از سوى ديگر: پاداش و اجر واقعى، زمانى تحقق مى‏يابد که فايدۀ پاداش به گيرندۀ پاداش برسد، در حالى که مودّت و محبّت ذوی القربى، به نفع محبّ است نه پيامبر (ص)؛ چون محبت به ذوی القربى باعث خواهد شد که محبّ، در زندگى خود از آنان پيروى نموده و آنها را الگوى خود قرار دهد و خود را از دام شيطان برهاند.[20]پس پيامبر(ص) از مردم اجر دنيوى نخواسته و اگر از آنان خواسته که به ذوی القربی مودّت و محبّت بورزند، اين اجر واقعى نيست چون قرآن فرموده که نفع اين به خود مردم مى‏رسد.

3. روايات زيادى از پيامبر (ص) در تفسير اين آيه وارد شده است که مراد از “القربى” را مشخص مى‏‌نمايد که آنها عبارت هستند از اهل بيت پيامبر(ص). به پاره‌‏اى از آن‏ها اشاره مى‏‌شود:

1. حاکم حسکانى در ذيل اين آيه رواياتى را نقل مى‏‌کند که بيان مى‏‌دارند منظور از “ذوی القربى” چه کسانى هستند؛ مانند: «ابن عباس مى‏‌گويد: وقتى آيۀ “قل لا اسالکم عليه اجراً الاّ المودة فى القربى” نازل شده، اصحاب از پیامبر (ص) سؤال کردند، کسانى که خداوند ما را به دوستى آنان امر کرده است، چه کسانى هستند؟ فرمود: على و فاطمه و فرزندان اين دو».[21]

2. سيوطى در ذيل اين آيه روايتى را از پيامبر(ص) مى‌‏آورد که بيان مى‌‏کند: مراد آيه اين است که حق مرا در اهل بيتم حفظ کنيد.[22]

3. احمد بن حنبل در فضايل الصحابة و قرطبى در تفسير آيه از پيامبر (ص) روايت نقل کرده‌‏اند که منظور، على و فاطمه و دو پسران او مى‌‏باشند.[23]

4. زمخشرى[24] و فخر رازى[25] هم با استناد به رواياتى از پيامبر (ص) آيۀ “ذوی القربى” را به على و فاطمه و فرزندان اين دو، اختصاص مى‏‌دهند.

البته پيرامون تفسير “المودة فى القربى” به مودّت اهل بيت(ع) اشکالاتى مطرح شده است. از جمله اين که نمى‌‏توان قبول کرد که مراد از “المودة فى القربى” اهل بيت (ع) باشد؛ زيرا آيۀ مذکور در سورۀ شورى است و اين سوره، مکى است و در مکه، فاطمۀ زهرا (س) و حسنين(ع) نبودند تا مودّت آنان مزد رسالت باشد!

 پاسخ اين است که: اوّلاً روايات فراوانى وجود دارد و به دنبال آن بسيارى از مفسران نیز گفته‌‏اند که اين چهار آيۀ سورۀ شورى مدنى است نه مکى. ثانياً مکى بودن غير از قبل از هجرت بودن است، ممکن است بعد از هجرت در مکه نازل شده است، مثل اين که در حجة الوداع و بعد از ولادت فاطمه و حسن و حسين(ع) نازل شده باشد.[26]

پرداختن به ديگر اشکالات و پاسخ آنان، مجال ديگرى را مى‏‌طلبد. برای تحقيق و مطالعۀ بيشتر لازم است به منابع مربوط مراجعه شود. [27]

 


[1]. شورى، 23، «بگو: من هيچ پاداشى از شما بر رسالتم درخواست نمى‏كنم جز دوست‏داشتن نزديكانم».

[2]. قراين به دو گونه‏اند: قراينى که در خود گزاره و جمله وجود دارند و يا در خارج هستند ولى کلام محفوف به آنها است، که از اين گونه قراين، به قرينۀ متصله تعبير مى‏شود، و قراينى که در همان کلام جاسازى نشده و گوينده در جاى ديگرى مقصود خود را از القا کرده است که به چنين قرينه‏اى، قرينۀ منفصله مى‏گويند.

[3]. مقاييس اللغة گفته: “فلان ذو قرابتى هو من يقرب منک رحما” وی در ادامه مى‏گويد: القربى و القرابة به يک معنا مى‏باشند.

لسان العرب در اين مورد بيان مى‏دارد: قرابت و قربى به معناى نزديکى نسبى مى‏باشند و ديگرى مى‏گويد: و (القربى) فى الرحم و (القربة) فى المنزلة و الاصل واحد (اقرب الموارد، ج2، ص 978).

[4]. بقره، 83، “و بالوالدين احساناً و ذى القربى و اليتامى”.

[5]. همان، 177،”و آتى المال على حبّه ذوى القربى و اليتامى”.

[6]. توبه، 113، «ما کان للنبى (ص) و الذين آمنوا أن یستغفروا للمشرکين و لو کانوا اولى قربى».

[7]. زمخشرى، محمود، الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل، ج 4، ص 219 (ذيل تفسير آيۀ 23 سورۀ شورى)، دار الكتاب العربي، چاپ سوم، بيروت، 1407ق‏، « زمخشرى در اين مورد مى‏گويد: القربى مصدر کالزلفى و البشرى، بمعنى القرابة و المراد فى اهل القربى».

[8]. اين تفسير، «دوست داشتن امورى که انسان را به قرب الاهى دعوت مى‏کند» را مفاد آيه مى‏داند.

[9]. البته اين نظريه اشکالات ديگرى هم دارد که در جاى خود بدان پرداخته شده؛ مثلاً تعبير به محبت و مودت تناسبى با اين معنا ندارد؛ زيرا آنچه که موجب قرب الاهى است عمل کردن به نماز و… است نه مودت و محبت آنها و علاوه، مگر در ميان مخاطبين پيامبر (ص) کسى بود که به اين امور علاقه‏اى نداشته و آيه در شأن او نازل شده تا… ر.ک: طباطبایی، سید محمد حسین، الميزان فی تفسیر القرآن، ج 18، ص 45 و 46، دفترانتشارات اسلامى جامعۀ مدرسين حوزه علميه قم‏، چاپ پنجم، قم، 1417ق؛ مکارم شيرازى، ناصر، تفسير موضوعى پيام قرآن، ج 9، ص 225– 237.

[10]. توبه، 113، «شايسته نيست که پيامبر و مؤمنان براى مشرکان (از خداوند) طلب آمرزش کنند هر چند از نزديکانشان باشند».

[11]. حشر، 7، «آنچه را خداوند از اهل اين آبادى‏ها به رسولش بازگرداند از آن خدا و رسولش و خويشاوندان او… است».

[12]. ر.ک: سبحانى، جعفر، مفاهيم القرآن، ج10، ص 268 و 269.

[13]. اين احتمال نه تنها در خود آيه مؤيدى بر آن نيست، بلکه تناسبى هم با اجر رسالت ندارد وانگهى مگر تمامى افراد قريش (اگر خطاب آيه به قريش باشد) يا تمامى افراد بشر (اگر خطاب آيه بر عموم مردم باشد) خويشاوند مؤمن دارند که از طريق مودت آنها اجر رسالت را بدهند. رک: الميزان، ج 18، ص 45؛ پيام قرآن، ج 10، ص 237 – 225.

[14]. هود، 29 و 51؛ شعراء 109، 127، 145، 164 و 180.

[15]. انعام، 90.

[16]. فرقان، 57 ،«بگو من در برابر ابلاغ رسالت هيچ گونه پاداشى از شما مطالبه نمى‏کنم مگر کسانى بخواهند راهى به سوى پروردگارشان برگزينند» و اين يعنى مزد من همين است که يکى از شماها بخواهد راهى به سوى پروردگارش اتخاذ کند و دعوت مرا اختياراً بپذيرد پس به جز دعوت، مزد و اجرى در کار نيست.

[17]. سباء، 47، «قل ما سالتکم من اجر فهو لکم ان اجرى الاّ على الله و هو على کل شى‏ء شهيد».

[18]. ر.ک: الميزان، ج 18، ص 49 – 42؛ مفاهيم القرآن، ج 10، ص 274 – 261؛ پيام قرآن، ج 9، ص 225 – 237.

[19]. السيرة النبوية، ج 1، ص 294 – 293؛ شيخ مفيد (ره) در اين باب مى‏فرمايد: عمل بايد براى خدا و خالص باشد و آنچه که براى خدا است، اجرش هم بر خدا است نه بر غيرش و پيامبر در تمام زندگى خود اين گونه بوده است، شيخ مفيد، تصحيح الاعتقاد، ص 68.

[20]. امام صادق (ع) در روايتى مى‏فرمايد که: «ما احب الله عزوجل من عصاه» و آن گاه اين شعر را قرائت فرمود:  تعصى الإله و انت تظهر حبه، هذا محال فى الفعال بديع، لو کان حبک صادقاً لأطعته، ان المحبّ لمن يحب مطيع، (سفينة البحار، مادۀ حبّب)؛ يعنى اگر محبت واقعبی باشد اطاعت به دنبال آن می آید.

[21]. حسكانى، عبيد الله بن احمد، شواهد التنزیل لقواعد التفضيل، محمودى، محمد باقر، ج 2، ص 130 و 131- 135 و 141، سازمان چاپ وانتشارات وزارت ارشاد اسلامى، چاپ اول، تهران، 1411ق.

[22]. سيوطى، جلال الدين،‏ الدر المنثور في تفسير المأثور، ج 6، ص 7، كتابخانه آية الله مرعشى نجفى، قم‏، 1404ق‏.

[23]. قاضى نور الله، إحقاق الحق و إزهاق الباطل‏، مرعشى نجفى، سید شهاب الدین، ج3، ص 2، مكتبة آية الله المرعشي النجفي، چاپ اول، قم، 1409 ق.

[24]. تفسير کشاف، ج 4، ص 221 – 220.

[25]. فخرالدين رازى، محمد بن عمر، مفاتيح الغيب (تفسير کبير)،  ج 27، ص 165- 167، دار احياء التراث العربى، چاپ سوم، بيروت، 1420ق.

[26]. ر.ک: جوادى آملى، عبداللَّه، تفسير موضوعى قرآن کريم، ج 8، ص 341.

[27]. سيوطى، جلال الدین، احياء الميت بفضائل اهل البيت، ص 8؛ ابن حجر، الصواعق المحرقه، ص 101؛ طباطبايى، الميزان في تفسیر القرآن، ج 18، ص 53 – 51؛ اهل البيت مقامهم، منهجهم، مسارهم، ص 19- 14؛ مکارم شيرازى، پيام قرآن، ج 9 ، ص 225- 237؛ تفسير قرطبى، ج 8 ، ص 5843، ج 16، ص 21 و 22؛ تفسير نمونه، ج7، ص 174 و ج 11، ص 369 و ج 12، ص 95؛ طبرى، جامع البيان، ج 25، ص 16؛ حاکم ، مستدرک الصحيحين، ج3، ص 173؛ حافظ ابونعيم اصفهانى، حلية الاولياء، ج 3، ص 201؛ طبرى، احمد بن عبد الله، ذخاير العقبى، ص 138؛ روح المعانى، ج 25، ص 32؛ کنز العمال، ج1، ص 118؛ مجمع البيان، ج 9، ص 28 و 29 و 50 ؛ ج 7 و 8 آغاز سوره‏ى مؤمن، ص 512؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 168. ‏