کپی شد
انواع فرهنگ
در مقولۀ فرهنگ و سخن از انواع آن دیدگاه های متنوع و نظرات گوناگونی مطرح شده است که شاید جمع میان آنها به راحتی امکان پذیر نباشد، اما در یک نگاه کلی فرهنگها را به چهار نوع عمده مىتوان تقسيم کرد، که خلاصه آنها به شرح زير باشد؛
1. فرهنگ رسوبى:
عبارت است از رنگ آميزى و توضيح شئون زندگى با تعدادى از قوانين و سنتهاى ثابت نژادى و روانى خاص و محيط جغرافيايى و رگههاى ثابت تاريخى که در برابر هرگونه تحولات، مقاومت مىورزند و همۀ دگرگونىها را يا به سود خود تغيير مىدهند و يا آنها را حذف مىکنند.[1]
2. فرهنگ تابع و بى رنگ:
عبارت است از آن رنگآميزىها و توجيههايى که به هيچ ريشۀ اساسى و روانى و اصول ثابت تکيه ندارد، پيوسته در معرض تحولات قرار مىگيرد. شايان ذکر است که اين گونه فرهنگها در جوامعى که داراى تاريخ هستند به ندرت يافت مىشود.
3. فرهنگ خود هدفى و پيرو:
در فرهنگ پيرو، نمودها و فعاليتهايى که توجيه و تفسير کنندۀ واقعيّات فرهنگى است، مطلوب بالذّات بوده و اشباع آرمانهاى فرهنگى را به عهده مىگيرند، اين خود هدفى ويژه و فرهنگ علمى، تکنولوژى، و اقتصادى اکثر جوامع در سدههاى نوزدهم و بيستم بوده است. اين خود هدفى، طبيعت اصل فرهنگ را که خلاقيّت و گسترش آرمانهاى زندگى در ابعاد “من” انسانى است، ضایع نموده است.
4. فرهنگ پويا، هدفدار و پيشرو:
اين گونه فرهنگ در محاصرۀ آن نمودها و فعاليتهايى که تحت تأثير عوامل سيّال زندگى و شرايط زودگذر محيط و اجتماع قرار مىگيرد، نمىافتد؛ زيرا عامل محرّک اين فرهنگ، واقعيّات مستمر طبيعت و ابعاد اصيل انسانى است و هدف آن عبارت است از آرمانهاى نسبى که آدمى را در جاذبۀ هدف اعلاى حيات به تکاپو در مىآورد؛ با کمال اطمينان مىتوان گفت: اين همان فرهنگ انسانى است که هيچ تمدن انسانى اصيل در گذرگاه تاريخ بدون وجود زمينۀ چنين فرهنگى به وجود نيايد. اين همان فرهنگى است که گريبان خود را از چنگال خودخواهان و خودکامگان تواند رهانيد.[2]
در اين جا بايد يادآورى نمود که در يک جامعه دينى، فرهنگ الاهی خاصى حاکم است. بدين معنا که اين باور وجود دارد که معنويت، کمال مطلوب و نهايت زندگى انسان است و اين کمال در پرتو مراقبت و تلاش و با دقّت در به کارگيرى و بهرهورى به اندازه از همۀ مواهب جسمى و روحى براى انسان حاصل مىشود. در اين بينش، انسان رو به سوى خدا دارد که کمال مطلق و سرچشمۀ همه خوبىها و ارزشها است، ليکن در جوامع سرمايه دارى و صنعتى و غربى، فرهنگ خاص به آن جوامع حاکم است.
[1] صاحبی، محمد جواد، مناسبات دين و فرهنگ در جامعه ايران (مجموعه مقالات)، ج 2، ص 154، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، سازمان چاپ و انتشارات، 1384ش.
[2] جامعه و فرهنگ، ج 1، ص 432. (نیاز به تکمیل کتابنامه)