کپی شد
انقراض حکومت مرعشیان
تیمور گورکانی پس از آنکه در سال 795 ق حکومت آل مظفر را منقرض کرد، عزم خویش را براى فتح مازندران جزم نمود. وى پیش از این در بیستم شوال 794 ق سید برکه، یکى از سادات مورد توجه و عنایت خویش را نزد مرعشیان فرستاد. او در بازگشت از مذاکره خویش با مرعشیان، «غیاث الدین» پسر کمال الدین را با خود آورد و چون با ادب و احترام کامل به محضر تیمور مشرف شد، احوال پدر بهمحضر تیمور بهعرض رساند و تقریر کرد که در مقام مطاوعت و فرمانبرداری است و سر بر آستان انقیاد و تسلیم نهاد؛ (اعلام وفاداری و تسلیم به امر تیمور نمود).
اگرچه تیمور توقع داشت که سید کمال الدین، خود بهخدمت وى آید، امّا علیرغم بدگویىهاى اسکندر چلاوى، سید غیاث الدین را احترام کرد و خلعت و انعام بخشید. سید غیاث الدین نیز در سفر جنگى تیمور بهعراق از جمله در یورش وى بههزارجریب وى را همراهى کرد. این تمهیدات اگرچه توانست یورش تیمور بهمازندران را بهتأخیر اندازد، امّا نتوانست مانع آن شود، بهویژه آنکه در این زمان، سعد الدوله طوس بن تاج الدوله زیار، حاکم رستمدار، علیرغم اقدام سیاسى مرعشیان سر بهاطاعت تیمور نهاده بود و پیرکپادشاه، حاکم استرآباد نیز از در نفاق با سادات درآمد.
سادات مرعشی نیز با شنیدن این اخبار، بار دیگر سید غیاث الدین را با تحف و هدایاى بسیار بهاُردوى تیمور فرستادند. این عمل؛ یعنى فرستادن سید غیاث الدین، در منابع گوناگون با شدّت و ضعف بیان شده است، لیکن وجه مشترک همه آنها عذرخواهى سید غیاث الدین و عدم پذیرش تیمور است، امّا سید ظهیر الدین مرعشی که مسلما نخستین منبع و اصلىترین آنها است با شرحى مفصل بهاین موضوع پرداخته و میگوید:
سید غیاث الدین عذرخواهى بسیار نمود که ما جمعى از سادات هستیم که در این جنگل مازندران مقیم گشته و بهدعاى دولت مواظبت مىنمائیم و چون پدر اسکندر شیخى نسبت بهولى نعمت خود خیانت کرده او را کشته بود و خود مرتکب امرى گشت که حدّ او نبوده است و بهمناهى مشغول گشت و استخفاف شریعت غرّا مىنمود، تقدیر الهى بر آن جارى شد که جهت ظلم چلاویان بدکردار، ولایت مازندران در تحت اطاعت ما درآید و اهالى آن ملک را از ظلم ظالمان خلاصى پدید آید. اکنون این من حقیر مدتى است که بهطریق جد و آباء خود در این جنگل مازندران با مردم آنچه وظیفه عدل و انصاف است مرعى داشته و بهدعاى دولت شاهان ذوى الاقتدار مشغول هستیم. امید آن است که نظر عنایت مشمول حال این فقیران گردانید از ما بهدعاگویى چیزى توقع ندارید.
در این پیام آمیزش تدبیر سیاسى و غرور آشکار است و اقدامات بعدى سادات و مقاومت آنان در برابر هجوم لشکریان تیمور که از سوى منابع گوناگون تأئید شده بیانگر این ادعا و صحت نوشته سید ظهیر الدین است. عدم تأثیر اینگونه اقدامات سادات بر عزم تیمور این گمان را تقویت مىکند که چهبسا وى از سوى اسکندر چلاوى و شنیدههاى دیگران از ثروت افسانهاى سادات باخبر و در حمله بهمازندران بیش از پیش تحریک و تشجیع شده باشد. چرا که عرض حال سید غیاث الدین «در جمله قبول نیفتاد» و غیر از سید ظهیر الدین دیگران نیز بر این نکته تأکید کردهاند که تیمور غیاث الدین را در بند کرد و جهت نصیحت بهپدر خویش بهسوى وى فرستاد و خود نیز در پى او روان شد. اخبار حرکت لشکریان تیمور که با شدّت و حدّت دهانبهدهان مىگشت، بر سادات آشکار ساخت که تدابیر سیاسى و ارتباط مستقیم آنان با تیمور نیز نتوانست سرنوشت آنان را که رودررویى با تیمور بود عوض کند. اطلاعاتى که از تعداد سپاهیان تیمور بهسادات مىرسید نیز بسیار ناامید کننده بود. چنانکه سید ظهیر الدین چنین انعکاس داده است: لشکر ایشان نسبت بهلشکر تیمور همچون قطره و دریا است.
بنابراین بسیار طبیعى مىنمود که سادات بهانبوه درختان جنگلى که بهنظر مىرسید موضع دفاعى غیر قابل نفوذى باشد، پناه ببرند. تیمور نیز دستور داد تا سپاهیانش از میان و یمین و یسار خارها را جمع کنند و راهها را بگشایند.
سید ظهیر الدین از آگاهى تیمور بهشیوه دفاعى سادات و پیشبینى و تهیه و تدارک وى در جهت انهدام درختان جنگلى خبر مىدهد و همچنین پناه بردن سادات بهجنگل را یکى از عوامل شکست آنان یاد مىکند. بالاخره پس از چند روز، نبرد سنگین دو طرف آغاز شد.
در اخبار آمده است که تیرباران سپاهیان سادات بسیارى از سرداران تیمور را بهکام مرگ کشید، امّا سادات خود نیز کشتگان بسیار دادند. برخی درخواست امان از سوى سید کمال الدین را تأئید مىکنند. البته این پایان کار نبود؛ چراکه شرط تیمور در مورد پذیرش امانخواهى سید کمال الدین و مولانا عماد الدین از فقهاى سادات این بود که؛
هریک از بزرگان و مهتران این ولایت، فرزندان خود را با مال چندساله پیش ما فرستند و چون فرزندان ایشان در کوچها با ما باشند، پدران ایشان را امان دهیم.
از اردوى سادات طبل مخالفت بهصدا درآمد و این بار تیمور بهیک جنگ زمینى – دریایى دست زد؛ چراکه پیش از این اسکندر شیخى خبر آورده بود که مهمترین و آخرین پایگاه سادات، قلعه ماهانهسر است. مقاومت سادات در این مرحله بیش از پیش بهدرازا کشید. چندانکه این مدّت در اقوال مختلف از یک هفته تا دو ماه و شش روز گزارش شده است. امّا علیرغم آن که سادات، سنگر ماهانهسر را ناگشودنى مىانگاشتند، تیمور رزمدیدهتر از آنان، شیوه جنگى جدیدى بهکار بست. او دستور داد که کشتىبانان جیحون، کشتى بسازند و نفط و آتش تعبیه کرده و در قلعه اندازند. کشته شدن یکى از سرداران تیمور بهنام خواجه على بهادر بر شدت خشم و درندهخویى وى افزود. در این مرحله تیمور خود مستقیما در عملیات جنگى دخالت کرد.
پس از آن، حصارى پس از حصارى فرومىريخت و مدافعان آن مىگريختند و اين در حالى بود كه سادات هنوز با بهرهگيرى از تيراندازان خود، همچنان مقاومت مىكردند. ديگر هيچ اميدى بهقطع عمليات تهاجمى تيمور وجود نداشت. سادات نيز هيچگونه نيروى كمكى براى خود متصوّر نبودند. ناچار در آن هنگامه نبرد بهرايزنى پرداختند و تصميم گرفتند كه ديگر بار فرستادگانى با تحف و هدايا نزد تيمور بفرستند و از او امان بطلبند. اين گزارش را كه سيّد ظهير الدين ارائه كرده، منابع ديگر تأييد نكردهاند. آنان نوشتهاند تيمور با نبردى كه زبان از شرح حال آن قاصر است، قلعه را گشود. از گزارش مورّخان چنين برمىآيد كه تيمور پس از نبردى بسيار خونين كه بايد آن را يكى از شواهد آشكار سبعيت وى دانست، توانست از قدرت مقاومت سادات بكاهد؛ چراکه استمرار تهديدهاى تيمور، سيّد كمال الدين را بهگشودن دروازه آخرين حصارها وادار ساخته بود. (دوم شوال 795 ه. ق). بدین ترتیب حکومت سادات مرعشی، منقرض گردید.[1]
البته از زمان صفویه بار دیگر مرعشیها نضج گرفته و با حاکمان این طایفه وصلت کردند. مادر شاه عباس اول بانویی از همین خاندان است.[2]
[1]. مجد، مصطفى، مرعشيان در تاريخ ايران، ص 114 – 117.