کپی شد
انسان و مقام خلیفة الهی
خداوند، استعداد خلیفه شدن خود را با دمیدن روح خود در انسان به ودیعت نهاد؛ چنان که از آیۀ «و نفخت فیه من روحی»[1] استفاده می شود و علاوه در آیۀ «انّی جاعل…»[2] صریحاً از خلافت «آدم» سخن به میان آمده است. البته از آنجا که اولاً: در آن آیه جعل خلافت به صورت جملۀ اسمیه بیان شده و جملۀ اسمیه دال بر استمرار جعل خلافت است، پس خلافت منحصر در حضرت آدم (ع) نیست. ثانیاً: جملۀ «ا تجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدماء» حاکی از این موضوع است که خلافت منحصر در حضرت آدم نیست؛ زیرا اگر سخن از خلافت حضرت آدم بود و بس، با توجه به این نکته که حضرت آدم (ع) معصوم است و فساد و خونریزی نمی کند، جا داشت خداوند به فرشتگان بفرماید: آدم فساد و خونریزی نمی کند.
البته از آنجایی که مدار خلافت الاهی علم به اسماء است و از سوی دیگر آگاهی به اسما الاهی نیازمند استقامت در مسیر بندگی است، و همۀ انسان ها استقامت در مسیر بندگی ندارند، مقام خلافت الاهی در همۀ انسان ها تحقق و فعلیت ندارد و مقامی که فرشتگان شایستۀ آن نبودند در اختیار جنایتکاران عالم قرار نمی گیرد.[3]
[1] « و از روحم در او دمیدم»، حجر، 29.
[2] وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلیفَةً قالُوا أَ تَجْعَلُ فیها مَنْ یفْسِدُ فیها وَ یسْفِكُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ قالَ إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُون. بقره، 30.
[3] رجبی، انسان شناسی، با کمی تغییرات ص 153و 154.