searchicon

کپی شد

انسان و تعقل در بهشت

در بسیاری از آیات قرآن که به توصیف روز قیامت و حالات انسان ها در آن روز می پردازد؛ مواردی را مشاهده می نماییم که نشانگر استفاده انسان عقل و قوه تفکر خویش است. از جمله هنگامی که مؤمنان و پرهیزگاران؛ با دریافت نامۀ اعمالشان از سمت راست؛ در می یابند که بهشت جاودان در انتظارشان است و با خوشحالی تمام،[1] دیگران را به مطالعۀ کارنامۀ درخشان خود دعوت نموده و آن را نتیجه ای از نوع تفکر و عملکرد خویش در زندگی دنیوی اعلام می نمایند[2] و در مقابل، افرادی که پروندۀ رفتار ناشایست خود را از سمت دیگری دریافت نموده اند، آغاز به فغان و فریاد نموده[3] و از جهنمی که در انتظارشان است، بیمناک و هراسان خواهند شد و دقیقا درخواهند یافت که قدرت دنیوی و ثروت فراوان آنان، هیچ به کارشان نخواهد آمد و به همین دلیل آرزو می کنند که کاش از پرونده خود مطلع نشده و کاش دوباره، مرگ به سراغشان آید.[4]

همچنین خداوند، صریحا بیان فرموده است که انسان، بعد از خروج از این دنیا  این دنیا و به دنبال آن، با برداشته شدن برخی موانع و حجاب ها که قدرت تفکر را محدود می سازد، از تیزبینی و دقت نظر خاصی در ارتباط با تحلیل آنچه گذشت و آنچه فراروی او است، برخوردار خواهد شد،[5] و به همین دلیل است که خداوند، با در اختیار قرار دادن نامۀ عمل افراد، از هر انسانی خواهد خواست که خود به تنهائی در ارتباط با عملکرد خویش، قضاوت نماید![6]

از طرف دیگر عقل و اندیشه، برترین نعمتی است که از جانب خداوند به انسان ها ارزانی شده[7] با این وجود، آیا سزاوار است که خداوند، بندگان شایستۀ خود را که در بهشت جاودان جای گرفته اند، از این نعمت بزرگ محروم نماید؟!

با مرورِی در آیات توصیف کنندۀ وضعیت بهشتیان، نشانه هایی از اندیشیدن مشاهده می نماییم: آنان، نعمت های بهشتی را با آنچه خدا در دنیا در اختیارشان قرار گرفته بود، مقایسه می نمایند[8]و دست یاری خداوند را در رسیدن به این سرنوشت نیک در نظر دارند[9]و درستی وعده های الاهی را به دوزخیان گوشزد می نمایند[10]و از همنشینی با پیامبران[11] و این که در آن جا سخن بیهوده ای نمی شنوند،[12]… لذت خواهند برد و در میان انبوه نعمت های الاهی، قدرت انتخاب خواهند داشت[13]و با ارزیابی موقعیت موجود و این که بهتر از آن متصور نخواهد بود، هیچ گاه خواستار دگرگونی و تحول نخواهند شد،[14] و …

آیا تمام اینها، نشانی از عقل و دانش نبوده و آیا می توان این زندگی شیرین و آکنده از احساس و تفکر را به زندگی حیواناتی تشبیه نمود که تنها به بهره برداری های ناقصی از زندگی طبیعی می اندیشند؟!

همچنین دوزخیان نیز خواهند اندیشید و از آنچه بر آنان خواهد گذشت، رنج خواهند برد. آنان، گاهی بهشتیان را مورد خطاب قرار داده، درخواست می نمایند که مقداری آب و یا برخی نعمت های دیگر الاهی را در اختیارشان  قرار دهند،[15] و گاهی خطاب به فرشتگان نگاهبان جهنم نموده و از آنان می خواهند تا از خداوند کسب اجازه نموده و تخفیفی در عذابشان به عمل آورد[16] و یا این که به “مالک”؛ بزرگ آن فرشتگان؛ التماس می نمایند که اگر تخفیفی در کار نیست، دست کم مرگ آنان فرا رسد تا از این وضعیت، خلاصی یابند[17] و حتی مستقیما با ناله و فریاد از خداوند خواهش می نمایند تا فرصتی دوباره به آنان داده که در این فرصت، رفتار ناشایست گذشتۀ خود را جبران نمایند.[18] دوزخیان به لعنت و نفرین یکدیگر پرداخته[19] و هر یک، گناه خویش را بر گردن دیگری می اندازند.[20] آنان افسوس می خورند که چرا سخن خدا و پیامبرش را نپذیرفته بودند[21] و در نهایت، نتیجه می گیرند که اگر به سخن آنان گوش فرا داده و یا حتی اگر از عقل و دانش خود، به خوبی استفاده کرده بودند، هرگز به این سرنوشت دچار نمی شدند.[22]

بنا بر این دوزخیان نیز در قیامت و بعد از آن از قدرت اندیشه و تفکر برخوردار بودهو همین تفکر و تعقل است که عذاب وجدانی برای آنان به وجود می آورد که به مراتب از عذاب جسمی دردناک تر است؛ چون قلب ها و جان ها را تحت تأثیر خود قرار می دهد[23] و به همین دلیل است که در دعای کمیل می خوانیم: “فهبنی یا الهی … صبرت علی عذابک فکیف أصبر علی فراقک و هبنی صبرت علی حر نارک فکیف أصبر …”.

مطمئنا، اگر در دوزخ، تعقل و اندیشه ای نبود و انسان ها، در زندگی حیوانی به سر می بردند، بیان چنین کلمات، معنا و مفهومی نداشت.


[1] انشقاق، 9-7، “… و ینقلب إلی أهله مسرورا”.

[2] حاقه، 19-17، “فیقول هاؤم اقرؤا کتابیه. إنی ظننت أنی ملاق حسابیه”.

[3] انشقاق، 11-10، “… فسوف یدعوا ثبورا”.

[4] حاقه، 30- 25، “…یا لیتنی لم أوت کتابیه و لم أدر ما حسابیه یا لیتها کانت القاضیه…”.

[5] ق، 22، “… فکشفنا عنک غطاءک فبصرک الیوم حدید”.

[6] اسراء، 14-13، “… کفی بنفسک الیوم علیک حسیبا”.

[7] ر.ک: اولين روايات موجود در جلد اول کتاب اصول کافی.

[8] بقره، 25، ” کلما رزقوا منها من ثمره رزقا قالوا …”.

[9] اعراف، 43، “و قالوا الحمد لله الذی هدانا لهذا و ما کنا لنهتدی …”.

[10] اعراف، 44، “… قد وجدنا ما وعدنا ربنا حقا فهل وجدتم…”.

[11] نساء، 69، “فأولئک مع الذین أنعم الله علیهم من النبیین و …”.

[12] غاشیه، 11، “لا تسمع فیها لاغیة”، واقعه، 25، “لا یسمعون فیها لغوا و لا تأثیما”.

[13] نحل، 31؛ فرقان، 16؛ زمر، 34؛ شوری، 22؛ ق، 35، و… “لهم ما یشاؤن”.

[14] کهف، 108، “…لا یبغون عنها حولا”.

[15] اعراف، 50، “و نادی آصحاب النار اصحاب الجنة أن أفیضوا علینا…”.

[16] غافر، 49، “و قال الذین فی النار لخزنة جهنم ادعوا ربکم یخفف عنا یوما من العذاب”.

[17] زخرف، 77، “و نادوا یا مالک لیقض علینا ربک…”.

[18] فاطر، 37، “و هم یصطرخون فیها ربنا أخرجنا نعمل صالحا غیر الذی کنا نعمل…”.

[19] اعراف، 37، “کلما دخلت أمه لعنت أختها”.

[20] غافر، 47، “و إذ یتحاجون فی النار…”؛ احزاب، 67؛ “و قالوا ربنا إنا أطعنا سادتنا و …”.

[21] احزاب، 66، “یقولون یا لیتنا أطعنا الله و أطعنا الرسولا”.

[22] ملک، 10، “و قالوا لو کنا نسمع أو نعقل ما کنا فی اصحاب السعیر”.

[23] همزه، 7-6، “نار الله الموقدة التی تطلع علی الأفئدة”.