کپی شد
انسان و اختيار
فعلى كه انسان انجام مىدهد، يكى از پديدههاى جهان آفرينش است و پيدايش آن مانند ساير پديدههاى جهان، بستگى كامل به علت دارد و نظر به اين كه انسان جزء جهان آفرينش بوده و ارتباط وجودى با اجزاى ديگر جهان دارد، اجزاى ديگر در فعل وى بى اثر نخواهند بود.[1] مثلاً لقمه نانى كه انسان مىخورد، براى انجام اين فعل، چنان كه وسايل دست و پا و دهان و علم و قدرت و اراده لازم است، وجود نان در خارج و در دسترس بودن و مانع نداشتن و شرايط ديگر زمانى و مكانى براى انجام عمل لازم است كه با نبودن يكى از آنها فعل غير مقدور و با تحقق همه آنها (تحقق علت تامه) تحقق فعل ضرورى است.[2] (علت تامه = تحقق تمام علتها و شرايط انجام يك فعل يا ايجاد يك شىء است.)
حال خداى بزرگ كه صاحب و مالك همه ماست اراده كرده است كه انسان در كارهاى اختياريش با اراده خود منشاء اثر باشد؛ يعنى اگر براى تحقق يك حادثه مثلاً پنج شرط و علت نيازمند باشد، يكى از آن علتها اختيار و اراده انسان است، بر فرض براى روشن شدن يك چراغ بايد تمام وسايل لازم، سالم و مهيا باشد از جمله: كليد، سيم، لامپ، كنتور برق، اتصال سيم به كارخانه و منبع توليد برق و جريان برق در سيمها. حال يكى از علتهاى روشن شدن چراغ، فشار دادن كليد برق است كه در اين مثال در كارهاى اختيارى ما وقتى همه شروط مهيا است، زدن كليد همان اختيار ماست و خداوند خواسته است كه تا انسان با اختيار خودش كليد برق حادثهاى را نزند، چراغ آن واقعه روشن نگردد (در كارهاى اختيارى)، و ضرورى بودن فعل نسبت به مجموع اجزاى علت تامه منافات با اين ندارد كه نسبت به انسان كه يكى از اجزاى علت تامه است نسبت امكان باشد، در مثال قبل درست است كه اگر تمام علل و شرايط محقق شود چراغ روشن مىگردد، اما آيا فشار دادن كليد برق توسط انسان نيز ضرورى است و يا اين كه ممكن است؟ پاسخ، واضح و روشن است كه در صورت تمايل فرد نسبت به فشار دادن كليد برق، تمام علتها مجتمع گشته و ضرورتاً چراغ روشن مىگردد و همين ميل يا عدم تمايل فرد نسبت به اين كار، نسبت امكان را آشكار مىسازد، و لذا انسان، امكان؛ يعنى اختيار فعل را دارد و ضرورى بودن نسبت فعل به مجموع اجزاى علت، موجب ضرورى بودن نسبت فعل به برخى از اجزاى آن كه انسان است نمىباشد.
درك ساده و بى آلايش انسان نيز اين نظر را تأييد مىكند؛ زيرا ما مىبينيم مردم با نهاد خدادادى خود ميان أمثال خوردن و نوشيدن و رفتن و آمدن و ميان صحت و مرض و بزرگى و كوچكى قامت فرق مىگذارند و قسم اوّل را كه با خواست و اراده انسان ارتباط مستقيم دارد در اختيار شخص دانسته و مورد امر و نهى و ستايش و نكوهش قرار مىدهند، بر خلاف قسم دوم كه در آنها تكليفى متوجه انسان نيست.
در صدر اسلام ميان اهل سنت در خصوص افعال انسان دو مذهب مشهور وجود داشت گروهى از اين روى كه افعال انسان متعلق اراده غير قابل تخلف خدا است، انسان را در افعال خود مجبور مىدانستند و ارزشى براى اختيار و ارادهى انسان نمىديدند، و گروهى انسان را در فعل خود مستقل مىدانستند و آن را متعلق ارادهى خدايى نديده از حكم قَدَر خارج مىشمردند. ولى به حسب تعليم اهل بيت پيامبر (ص) كه با ظاهر تعليم قرآن مطابقت دارد، انسان در فعل خود مختار است، ولى مستقل نيست بلكه خداى متعال از راه اختيار فعل را خواسته است. به عبارت ديگر خداى متعال از راه مجموع اجزاى علت تامه كه يكى از آنها اراده و اختيار انسان است فعل را خواسته و ضرورت داده است كه در نتيجه، فعل، ضرورى و انسان نيز در آن مختار مىباشد؛ يعنى فعل نسبت به مجموع اجزاى علت خود ضرورى و نسبت به يكى از اجزاى كه انسان باشد اختيارى و ممكن است.[3]
برای اطلاع بیشتر به پاسخ های 2718 – 2085 – 3051 در سایت اسلام کوئست مراجعه شود.
كتابهاى مفيد در اين زمينه:
الف- انسانشناسى، محمود رجبى، فصل 5 و 6.
ب- آموزش فلسفه، مصباح يزدى، ج 2، درس 69.
ج- عدل الاهى، مرتضى مطهرى.
[1]. علت براى تحقق معلول، كفايت مىكند و وجود معلول، متوقف بر چيز ديگرى جز آن نيست. به عبارت ديگر، با فرض وجود آن، وجود معلول ضرورى است كه در اين صورت آن را علت تامه مىنامند، و يا به گونهاى است كه هر چند معلول بدون آن تحقق نمىيابد، ولى خود آن هم به تنهايى براى وجود معلول كفايت نمىكند و بايد يك يا چند چيز ديگر را بر آن افزود تا وجود معلول، ضرورت يابد، در اين صورت آن را علت ناقصه مىگويند.
[2]. طباطبايى سيد محمد حسين، شيعه در اسلام، ص 78.
[3]. همان، ص 79.