Warning: filemtime(): stat failed for /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/assets/js/front.min.js in /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/easy-table-of-contents.php on line 236
searchicon

کپی شد

انسان شناسی در فلسفه

پیرامون فلسفه در بستر فرهنگ و تمدن اسلامی سه مکتب ظهور یافته اند، فلسفه مشّاء، فلسفه اشراق و حکمت متعالیه، که یکی از مباحث مهم در این مکاتب فلسفی انسان شناسی است.

در این مقاله به مقوله «انسان» از منظر دو تن از بزرگان فلسفه اسلامی؛ یعنی فارابی و ملا صدرا؛ بنیانگذار حکمت متعالیهبه عنوان فلسفه بالنده تر جهان اسلام پرداخته می شود.

انسان از منظر حکمت متعالیه (نظر ملاصدرا):

وی می گوید: انسان دارای نفس است و تعلّق نفس به بدن امری طبیعی است و منشأ آن ویژگی ها و استعداد ماده و حرکت جوهری طبیعت است تا آن گاه که طبیعت در جهت کمال به درجه و مرتبه نفس نایل شود. نفس پس از عروج، دیگر به این بدن باز نخواهد گشت، بلکه به بدن دیگر (اخروی) که متناسب با نشئه آخرت است تعلّق می یابد.[1]

نفس در بدن اگرچه جسمانیة الحدوث است، ولی دو کینونت دارد: کینونت عقلی که مربوط به وجودِ نفسِ قبل از تعلق به بدن است و کینونت نفسی که مربوط به تعلق به بدن است.[2]

انسان به دلیل برخورداری از نفس ناطقه، ویژگی هایی دارد که بدین وسیله از سایر موجودات طبیعت، به ویژه حیوانات، متمایز می شود:[3]

1. نطق ظاهری: سخن گفتن. 2. تعجب: امری انفعالی که متبوع خندیدن است. 3. زجر: امری انفعالی که متبوع گریستن است. 4. خجلت. 5. خوف و رجاء. 6. ادراک معانی عقلی.

انسان موجودی دو بعدی است که خیر و شرّ در او درآمیخته اند. نه خیر محض و فرشته وار است و نه شرّ محض و شیطان صفت. جنبه خیر مربوط به روح و نفس و جنبه شر مربوط به طبیعت و شهوت وی است.[4]از این رو، در برخورد با امور ممکن است یکی از چهار حالت ذیل را از خود بروز می دهد:

1. تمایل عقل و دوری شهوت (مثل بیماری ها، فقرها و رنج ها). 2. خرسندی شهوت و ناخرسندی عقل (مثلا در گناهان). 3. رضایت هر دو (مثلا در علم). 4. عدم رضایت هیچ کدام (مثلا در جهل).

نفس انسان مقامات و نشئاتی دارد که عبارتند از: نشئه حس، نشئه خیال و نشئه عقل.[5]

اولین نشئه حس است که مظهر آن حواس پنجگانه ظاهری است. مظهر نشئه خیالی یا مثالی نیز حواس باطنی است و مظهر نشئه عقلی قوّه عاقله بوده و کمالش در عقل بالفعل شدن است. اگر نشئه حس، دارِ قوه و استعداد است، دو نشئه دیگر، دار فعلیت و تحصیل ثمرات هستند.[6] نفس، مبدأ همه افعال است؛ زیرا از سنخ ملکوت است و وحدتی به نام وحدت جمعیه دارد.[7] این وحدت در عین بساطت، جامع همه مراتب نباتی و حیوانی و عقلانی است. نفس در مرتبه ذات خود هم عاقل است، هم متخیل و حساس و هم قابل نمو و تحرک. ملاصدرا این مطلب را چنین تبیین می کند: «النفس فی وحدتها کل القوی».[8]

تقسیم دیگری نیز برای مراتب نفس وجود دارد: 1. امّاره (سوق دهنده به زشتی و بدی). 2. لوّامه (سرزنشگر نسبت به زشتی ها). 3. مطمئنه (بعد از فراغت از همه هوس ها حاصل می شود). 4. مهمله (نفسی که می تواند حقایق عقلی و معارف الهی را مشاهده کند).[9]

ذات انسان دارای دو صفت اولیت (دنیوی) و آخریت (اخروی) است و وجودش مستمراً قوی شده و به واسطه حرکت جوهری در مراتب وجودی، سیر استکمالی می یابد و همواره رو به آخرت دارد و مراتب گوناگونی دارد؛ مثل منازل سفر به سوی خداوند که برخی در دنیا (اختیاراً) و برخی در آخرت (اضطراراً) تحقق پیدا می کند. مراتب عنصری و نباتی و حیوانی انسان مربوط به دنیا است و منازل آن مثل قلب، روح، سِرّ، خفی و آنچه بعد از آن است همگی در آخرت می باشد.[10]

انسان­ در نگاه فارابی:

انسان­بینی فارابی که یکی از فیلسوفان اسلامی است، مانند ارسطو می باشد؛ چرا که وی ذات انسان را مدنی بالطبع می داند. او معتقد است که بشر برای بقا و دست یابی به کمالات انسانی خویش نیازهایی دارد که به تنهایی از عهده تدارک آنها بر نمی آید. در واقع تأمین نیازهای انسان در گرو تشکیل جامعه ای است که هریک از اعضای آن عهده دار بر طرف کردن بخشی از این نیازها می باشد؛ از این رو آدمی بر حسب فطرت خویش به اجتماع گرایش دارد و می خواهد در مجاورت هم نوعان زندگی کند. در حقیقت نیاز متقابل انسان ها به یک دیگر، عامل بر پایی جوامع بوده است تا مردم به دور هم گرد آیند و به یاری هم به کمال و سعادت نزدیک شوند.[11]

فارابی بین مفاهیمی؛ چون عقل، وحی، سیاست و شریعت جدایی قائل نیست، بلکه بیشترین تلاش ها را در جهت هماهنگی آنها انجام داده است. اساساً فرض اصلی فارابی پیوند دادن سیاست با حکمت بوده است؛ زیرا فارابی غایت انسان ها را سعادت، و تحقق سعادت را در پرتو سیاست حکیمانه دانسته است که در این صورت، نسبت سیاست با حکمت ضروری می‌شود. از دید فارابی راه رسیدن انسان به سعادت حقیقی عدالت است و عدالت محور حرکت انسان در مسیر کمال و دست یابی به سعادت است.[12]

فارابی معتقد است که رأی جمعی و قصد همگانیِ شهروندان، شرط حصول سعادت است؛ یعنی اصلاح طلبی یک مصلح و همراهی گروهی از خیراندیشان. این مصلح که رئیس مدینه فاضله هم هست، انسان کاملی است که هم عقل است و هم معقول. این فرد کسی است که روح او به عقل فعّال متصل است و معرفت را از طریق وحی از عقل فعّال می گیرد. رئیس مدینه یا پیامبر یا امام خواهد بود.[13]



[1].  ملاصدرا، اسفار، ج 9، ص 122؛ ملاصدرا، الشواهدالربوبیه، ص 373.

[2]. اسفار، ج 8، ص 353.

[3]. ملاصدرا، المبدأ و المعاد، ص 259 و 260.

[4]. همان، ص 300.

[5]. همان، ص 307.

[6]. المبدأ و المعاد، ص 351 و 404.

[7]. الشواهدالربوبیه، ص 227.

[8]. اسفار، ج 8، ص 221 تا 230: سه برهان بر مطلب فوق اقامه کرده اند.

[9]. ملاصدرا، عرفان و عارف نمایان، ص 111.

[10]. مرادی، جعفر، در آمدی بر مطالعات انسان شناختی تطبیقی: انسان شناسی فلسفی، معرفت،  شماره 92، ص 31-32.

[11].  نوروزی، فرشاد، بررسی و مطالعه شخصیت و اندیشه های سیاسی اجتماعی فارابی؛ امام خمینی، سایت رسمی انجمن احیاگران فلسفه نو.

[12]. همان.

[13]. فارابی، آراء اهل المدینة الفاضله، ص، ۸۶.