Warning: filemtime(): stat failed for /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/assets/js/front.min.js in /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/easy-table-of-contents.php on line 236
searchicon

کپی شد

اندیشه و مکتب شیخ یوسف بحرانی

مرحوم بحرانی یکی از برجسته‌ترین عالمان و مدافعان نحله فقهی و حدیثی اخباری و نیز آخرین شخصیت در خورِ ذکرِ این نحله علمی است که با علامه «وحید بهبهانی»؛ مجتهد ضداخباری معاصر خود، در کربلا مناظرات طولانی داشته است. گفته شده این مناظرات در تغییر دیدگاه او و احتمالا از رونق افتادن مسلک اخباری و رواج مکتب اصولی مؤثر افتاده است.[1]

عنوان «اخبارى» يا «اخباريان» در کتاب‌هاى فقهى متأخّر، بر گروهى از فقهاى شيعه اطلاق مى‌گردد که خط مشى عملى آنان در دستيابى به احکام شرعى و تکاليف الهى، پيروى از اخبار و احاديث است، نه روش‌هاى اجتهادى و اصولى. در مقابل آنان، فقهایى که معتقد به خط مشى اجتهادى هستند، با عنوان «اصولى» شناخته مى‌شوند. تقابل اين دو گونه نگرش به سده‌هاى نخستين حيات فقه شيعه بازمى‌گردد. با پايان يافتن عصر حضور امامان (عليهم السلام) و آغاز عصر غيبت صغرى در سال 260 ق، در چگونگى دستيابى به احکام شرعى، دو نوع نگرش پديد آمد. يک نگرش-‌که امتداد خط مشى عصر حضور بود و بيشتر ياران أئمّه (علیهم السلام) بر آن بودند- بسنده کردن به احاديث و عدم تجاوز از آن در دستيابى به احکام شرعى بود. چهره‌هاى برجستۀ اين نگرش در اين دوره عبارتند از: محمد بن يعقوب کلينى (م 328 يا 329 ق)، على بن بابويه قمى (م 328 ق) و محمد بن على بن بابويه قمى معروف به شيخ صدوق (م 381 ق) که در گردآورى کهن‌ترين آثار و مجموعه‌هاى فقهى، حديثى، نقش اساسى داشتند.

نگرش ديگر، اجتهاد و استخراج و استنباط فروع از اصول؛ يعنى قواعد عمومى و کلّى. از برجستگان اين مکتب مى‌توان از شيخ مفيد (م 413 ه‍. ق)، سيد مرتضى (م 436 ه‍. ق) و شيخ طوسى (م 460 ه‍. ق) نام برد که با نگارش و بر جاى‌گذاشتن آثارى در اصول فقه، پايه‌گذار حرکتى نوين و بنيادى در فقه شيعى به شمار مى‌روند. در اين ميان، شيخ طوسى بيشترين سهم را داشت. نگرش اصولى به فقه، به تدريج رونق يافت و بر نگرش نخست چيره شد و تا قرن‌ها گرايش فقها به استنباط و اجتهاد را بر حديث‌گرايى صرف برترى داد و کم‌فروغى و بى‌رونقى مکتب فقيهان اهل حديث را در اواخر سدۀ چهارم و نيمۀ نخست سدۀ پنجم هجرى در پى داشت.

مکتب اهل حديث در اوائل قرن يازدهم هجرى، بار ديگر به وسيلۀ محمدامين استرآبادى (م 1033 يا 1036 ق) در قالبى نو مطرح و احيا شد. وى در اين مرحله با سامان دادن مکتب اهل حديث، بر مکتب اصول‌گرايى سخت حمله کرد و بدين ترتيب، دورۀ نوينى از تقابل دو مکتب ياد شده در حوزۀ فقاهت شيعى پديد آمد و در حقيقت، رواج و اطلاق عنوان «اخبارى» بر گروهى از فقها با مفهوم و اصطلاح خاص و امروزى، از همين دوران و با ظهور استرآبادى آغاز شده است. از بارزترين عالمان دينى پيرو مکتب استرآبادى مى‌توان از محمد تقى مجلسى (م 1070 ق)، محمد باقر مجلسى، صاحب بحار الانوار (م 1111 ق)، محمد بن مرتضى معروف به ملا محسن فيض کاشانى (م 1091 ق)، محمد بن حسن حرّ عاملى، مؤلف وسائل الشيعة (م 1104 ق)، سيد نعمت اللّه جزائرى (م 1112 ق) و شيخ يوسف بحرانى، صاحب حدائق (م 1186 ق) نام برد.[2]

در میان این گروه، محقق بحرانی، به عنوان اخباری معتدل، تلاش بسیاری برای نزدیک کردن اخباری‌ها و اصولی‌ها انجام داد. وی در کتاب خود «الدرر النجفیّة»، مسائل مختلفی از علم اصول را به‌طور مبسوط با رویکرد اخباری‌ها بحث و بررسی می‌کند. این کتاب البته کشکولی از مباحث علم کلام، فقه، تاریخ، اخلاق، تفسیر و رجال است که همگی این مسائل با رویکردی اخباری بررسی شده‌اند. بحرانی در این کتاب چهار جلدی مباحث مختلفی از علم اصول را مطرح می‌کند. او مباحثی؛ مانند نقد و بررسی ادله برائت، مرجحات اخبار، نقد و بررسی قاعده طهارت و مسئله احتیاط را در جلد اول و نقد برخی اشکالات وارد بر اخباری‌ها، مدلول امر و نهی، تقدم و تأخر دلیل عقل بر نقل، بررسی بحث حقیقت شرعیه، بررسی قاعده قبح تأخیر بیان از وقت حاجت در جلد دوم و بحث تفصیلی از حدیث رفع، تسامح در ادله سنن، فرق بین اصولی‌ها و اخباری‌ها را در جلد ۳ این کتاب بررسی می‌کند.

در عین حال وی در بررسی مسائل اصولی نگاهی میانه‌رو و معتدل داشت. آن‌گونه که از ادبیات وی در مقدمه کتاب «الحدائق الناضرة» بر می‌آید، او از برخوردهای تند بین اصولی‌هاو اخباری‌ها که گاه تا حد تکفیر نیز پیش می‌رفت، بسیار ناراحت و نگران بود؛ از همین رو سعی می‌کرد با اتخاذ موضع معتدل، سیاست میانه‌روی را اتخاذ کند. قدرت علمی علامه وحید بهبهانی بدون شک در اتخاذ این رویکرد وی بی‌تأثیر نبوده است. خصوصا آن‌گونه که خود صاحب حدائق در مقدمه کتاب «الحدائق الناضرة» می‌گوید: وی در دوره زندگی در ایران و در شهر شیراز، مسلک کاملا اخباری داشته و در دفاع از این مسلک و تفاوت‌های بارز میان اصولی‌ها و اخباری‌ها، در کتاب «المسائل الشیرازیة» قلم زده است، اما در کربلا، از این نظر برگشته و با تأمّل بیشتر، رویکرد جدیدی اتخاذ نموده است.[3] او به‌عنوان اولین دلیل بر این تغییر موضع، به طعن علیه مقام علمای هر دو طرف اشاره می‌کند که گاهی به‌عیب گرفتن بر اصل دین کشیده می‌شود. او در دلیل بعدی اشاره می‌کند که در عمل، تفاوتی بین این دو مشرب وجود ندارد. سومین دلیل وی آن است که در دوره اول پس از غیبت، علی‌رغم اختلاف بین دو مشرب اخباری و اصولی، این اندازه از اختلاف وجود نداشته و همه علمای آن دوره را مُصیب می‌داند.

سید محسن امین در «اعیان الشیعه» می‌گوید: «او ابتدا اخباری صرف بود و سپس به‌طریقه وُسْطی بازگشت. او مرتبا می‌گفت: که این راه و روش (طریقه میانه) علامه مجلسی است. مراد بحرانی از طریقه وسط این بود که اخباری‌ها این اعتقاد را که تنها به‌قطع عمل می‌کردند، ترک کنند. هم‌چنین وی به‌برخی دیگر از اعتقادات خاص آن‌ها نیز ایراد داشت».[4]

ایشان در زمان تألیف «حدائق»، هرگونه دسته‌بندی عالمان شیعه را ناصواب خوانده و از ملا محمد امین استرآبادی که آغازگر این دسته‌بندی‌ها و سرزنش مجتهدان و بدگویی از آنان بوده، انتقاد می‌کند.[5] به‎عقیده او گرایش به‌مسلک اجتهاد یا تکیه‌کردن بر روش اخباری، همواره در میان فقها وجود داشته، ولی هیچ‎گاه طرفین از یک‌دیگر بدگویی نمی‌کرده‌اند. خصوصاً این‌که شماری از مجتهدان، مانند شیخ مفید و شیخ طوسی، در برخی از مسائل، هم‌‎رأی اخباری‌ها بوده و برخی محدّثان، مانند صدوق، نظریاتی سازگار با مرام اصولیان داشته‌اند، طوری‌که تفکیک دو نحله فقهی اخباری‌گری و اجتهاد، به‎طور دقیق ممکن نیست.

هم‎چنین بزرگانی از مجتهدان شیعه، از جمله علاّمه حلّی، که خدمات ارجمند علمی و عملی فراوان دینی داشته و همه دانشمندان بعد از او از آثار علمی وی بهره برده‌اند، کمترین کوتاهی در اقامه دین و احیای سنت نبوی نکرده‎اند و باید به‎نیکی و بزرگی یاد شوند و نسبت دادن ویران‎گری دینی به‎آنان، روا نیست. او در متن کتاب «حدائق»، همه‎‌جا از فقهای شیعه با احترام یاد نموده و در تحلیل و نقد فتاوا و نظریات آنان به‎هیچ روی از سیره علمی دور نمی‎شود. وی هم‌چنین در مقدمه دوم همین کتاب، روش خود را در برخورد با احادیث، که آن را روش میانه (طریقه وُسْطی) و طریقه علاّمه مجلسی می‎داند، توضیح داده و بر صحت کتب معتبر حدیثی ـ نه تمام احادیث منسوب به ائمه (علیهم‎السّلام) ـ؛ مانند کتب اربعه،[6] بحارالانوار، معانی الاخبار، خصال و الفقه الرضوی، به‌دلیل اعتماد محدّثان بزرگ بر آن‎ها، تصریح می‎کند.

وی هم‌چنان‌که در مقدمه سوم به نقد نظریه افراطی شماری از اخباری‌ها و عجز آنان از فهم مرادات قرآنی پرداخته، نظریه شیخ طوسی در تقسیم آیات قرآن از نظر دلالت بر مقصود را تأیید می‌کند. بحرانی در سایر مقدمات نیز مبانی اصولی خود را در استنباط فقهی توضیح می‌دهد، که نشانه روش اعتدالی او و نپذیرفتن همه دیدگاه‌های اخباری‌ها است، در عین آن‌که تفاوت نظر او را با نحله اجتهاد نیز نشان می‌دهد. روابط دوستانه او با وحید بهبهانی در دوران اقامت کربلا و تصریح به‌مقام علمی و عدالت او ـ با آن‌که بهبهانی با مشرب اخباری‌ها، که بنابه نوشته مازندرانی حائری، در آن روزگار در عراق، خصوصاً در حوزه علمی نجف و کربلا، حضور فعال داشتند، به‌شدت مبارزه می‌کرده و حتی به‌انتقاد صریح از شخص بحرانی می‌پرداخته و برخی از شاگردان خود (مانند صاحب ریاض المسائل) را از شرکت در درس او، نهی می‌نموده ـ نشانه همین اعتدال است.

همان‌گونه که در بالا گفته شد، این احتمال نیز مطرح است که بحرانی بعد از گفت‌وگو با بهبهانی، از مرام اخباری فاصله گرفته و با تأیید مجتهد معاصر خود، در تقویت اجتهاد و تضعیف اخباری‌ها ـ که غالباً با روش‌های تُند بر مجتهدان و مَشرب اجتهاد می‌تاخته‌اند ـ می‌کوشیده است. تجلیل بهبهانی از او، بعد از مرگش و حضور جدّی مردم و علما در مراسم تشییع او به‌رغم کاهش جمعیت شهر به‌سبب شیوع بیماری طاعون،[7] می‌تواند مؤید همین احتمال باشد. بنا به نوشته مامقانی، بحرانی از مدت‌ها پیش، مسلک اخباری را رها کرده بوده و به‌همین علت از درخواست بهبهانی  برای تفویض کرسی درس خود به او، به‌مدت چند روز، با رضایت خاطر استقبال کرده که در پی آن، به‌ سبب تأثیر استدلالات بهبهانی، بیشتر شاگردان بحرانی از مَرام اخباری فاصله گرفتند. با این‌همه، هیچ تصریحی از خود او یا شاگردان و معاصرانش درباره کناره‌گیری کامل وی از اخباری‌گری نقل نشده است.[8]


[1]. جنّاتی، محمدابراهیم، غلبه اجتهاد بر اخباری‌گری، کیهان اندیشه، شماره ۱۴، ص ۴ و ۵.

[2]. جمعى از پژوهشگران زیر نظر هاشمى شاهرودى، سید محمود، فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت (علیهم السلام)، محققان مؤسسه دائرة المعارف فقه اسلامى‌، ج 1، ص 301 و 302.

[3]. بحرانى، يوسف بن احمد، الحدائق الناضرة في أحكام العترة الطاهرة، محقق/ مصحح: ايروانى، محمد تقى و مقرم،‌ سيد عبد‌الرزاق، ج ۱، ص ۱۶۷.

[4]. امین، سید محسن، اعیان الشیعه، ج ۱۰، ص ۳۱۷  و 318.

[5]. بحرانی، یوسف بن احمد، لؤلؤة البحرین في الإجازات و تراجم رجال الحديث، تحقیق: بحرالعلوم، محمد صادق، ص 117 و 118.

[6]. کُتُب اَربعه یا اصول اربعه، چهار کتاب حدیثی است که شیعیان آنها را معتبرترین منابع حدیثی خود می‌دانند. کتب اربعه عبارت‌اند از: «الکافی، مَن لایَحضُرُه الفقیه، تهذیب الاحکام و الاِستِبصار». کتاب «کافی» نوشته مرحوم کلینی و «من لایحضره الفقیه» تألیف شیخ صدوق است. «تهذیب الاحکام و استبصار» را هم شیخ طوسی نگاشته است. ر.ک: ویکی شیعه، کتب اربعه.

[7].  نوری، حسین بن محمد تقی، مستدرک الوسائل، ج ۳، ص ۳۸۷.  

[8]. برگرفته از دانشنامه جهان اسلام.